پیـمانـه پُـر از خـونِ جِگــر می کنــم آخــر گـوش فَلَـک از عربـده کَـر می کنـم آخــر از سـاحـتِ میـخـانـه و بـا همّـتِ سـاقـی از خـاک بـه افـلاک سـفر می کـنـم آخــر گـر جـورِ فَـلـَک بـگـذرد از تــاب و تــوانــم شیــدایی از انـدازه به دَر می کـنـم آخــر تـا شـاهد ایـن شـهر پُـر آشـوب نبـاشـم یــک روز رهِ کــوه و کَـمــر می کـنـم آخــر تا قصّۀ این عشق به « کیـوان » بکشانم از کوچه ی معشـوقه گـذر می کنـم آخــر