تو كه هستي كه وجودم را در پي
خود مي كشاني اما رخ نمي نمائي؟
چگونه تو را سرايم؟
براي گمگشته ترين واژه ام
چگونه تو را سرايم
وقتي تمام سروده هاي جهان بي آنكه
حتي خود بدانند يا بخواهند در وصف زيبائي تواند
سلام منم اومدم
Printable View
تو كه هستي كه وجودم را در پي
خود مي كشاني اما رخ نمي نمائي؟
چگونه تو را سرايم؟
براي گمگشته ترين واژه ام
چگونه تو را سرايم
وقتي تمام سروده هاي جهان بي آنكه
حتي خود بدانند يا بخواهند در وصف زيبائي تواند
سلام منم اومدم
دل بردی از من به یغماای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سرمن
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شداز بار غم پیکر من
بــار غــم عشــق او را گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشـیدن این پیکر لاغر مــن
می سوزم از اشتیــاقت در آتشم از فراغـت
کانـون من سینــه مــــن سودای من آذر من
اول دلـــم را صفـــا داد آیینه ام را جـلا داد
آخر به باد فنا دادعشق تو خاکستر من
سلام. خوش امدید
رفتم براي گريه رفتم براي فرياد
مرهم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
سلام
نه که جان درباختن کار تو نیست
جان فشاندن هست از پروانه خوش
قرب سلطان جوی و پروانه مجوی
روستایی باشد از پروانه خوش
گر تو مرد آشنایی چون شوی
از شرابی همچو آن بیگانه خوش
مرسی ممنون
خوب هستید؟
شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
برای بنده خود لطفها گفت
چه گویم من مکافات تو ای جان
که نیکی تو را جانا خدا گفت
ولیکن جان این کمتر دعاگو
همه شب روی ماهت را دعا گفت
ممنون.
سلام arsenal19 خوش آمدید. شما باید شعرتان را با آخرین حرف شعر قبلی شروع کنید.نقل قول:
رفتم براي گريه رفتم براي فرياد
مرهم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
منتظریم
تو گفتي كتفهايش را
به صد ها كتف ديگر ريسماني بسته نامرئي
و مي بردندشان به جاي نامعلومي از دنيا
من او را ديدم آري
تو گفتي وحشتي داشت
از آن حرفي كه مي بايست گويد
به قفل سهمگين پيغامي از آن سوي كوهستان
نگه دگر به سوی من چه می کنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آنشب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ زان میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو... برو ...به سویه او، مرا چه غم
تو آفتابی... او زمین.... من آسمان
براو به تاب زان که من نشسته ام
به ناز روی شانه ی ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من ، تن تو مال او
و در تق تق رايانه ها
حروف رنگ و رو رفته ي سلام
روي متن ها رژه مي روند
" : به گزارش چشم هات/ دو رشته موي گره كرده / يكريز كرده اند روي گونه هات / سينه هات مجمع الجزاير پروانه هاي پيله تركانده / و سربازان آريايي اين صبح زمستاني/ سرنيزه هاشان بوي شهوت سنگ شده مي دهد/"
تايپ كن دخترك لاغر
حرف ها را كنار هم بچسبان
ندانم این دل صدپاره را چه چاره کنم
خدا نکرده اگر تیر او خطا بکند
به یاد زلف و بناگوش او دلم تا چند
شب دراز بنالد، سحر دعا بکند
فروغی از پی آن نازنین غزال برو
که در قلمرو عشقت غزل سرا بکند
دوست دارم عشقم بمیرد
در گورستان باران بگیرد
و در کوچه هایی که گام برمی دارم، ا
ببارد، ا
همان عشق گریانی که گمان می کرد مرا دوست دارد