من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
Printable View
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دلتنگ يار و ديار
و خانه ام
كه ديگر خانه ام نيست .
با همان واژه گاني آن را مي خوانم
كه كودكان مي خوانند.
تصنيفي كه نيمي از آن فهميده مي شود.
براي كودكان آن را مي خوانم كه برا ي كودكانشان بخوانند.
كوكاني كه در اين خانه كه خانه اي نيست
رشد مي كنند .از اين سينه
خاطره مي گيرند.
و سئوالات بيشمار.
رندان تشنه لب را ابی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازاین ولایت
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش
ای درج محبت بهمان مهر و نشان باش
تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم
از که مي نالي و فرياد چرا مي داري
***
اینم برا دلم میگم
بيداد
ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي كجاست
خون چكيد از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلي از كان محبت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاك مهربانان اين ديار
مهرباني كي سر آمد شهر ياران را چه شد
صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
گوي توفيق و كرامت در ميان افكنده اند
كس به ميدان درنمي آيد سواران را چه شد
زهره سازي خوش نمي سازد مگر عودش بسوخت
كس ندارد ذوق مستي مي گساران را چه شد
حافظ اسرار الهي كس نمي داند خموش
از كه مي پرسي كه دور روزگاران را چه شد
به احترام دلت با "د" شروع میکنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
چیه آقا محمد؟ گشتیم نبود نگرد نیست.
هر صبح در آيينه ي جادويي خورشيد
چون مينگرم او همه من من همه اويم
موافقم
من با سمند سرکش جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام.
من با سمند بابام تا ته بیکران دره چالوس رفته ام!!!
مهرت به جانم زد شرر ؛ شد شعله ور درونم
شد حلقه حلقه زلـفِ تو سلسله جنونم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منست
به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار منست
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
حقیقت آن که نه درخورد اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار منست
ایول سمند بابا