تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام
[احمد شاملو]
Printable View
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام
[احمد شاملو]
محکوم به چیستم که این گونه رهایم می کنی ؟
مگر نه این که با قلبی پر از ایمان خواستی که باشی و یا شاید...
کاش می فهمیدی که عشق بازیچه نیست و دوست داشتن یک حس نه یک اتفاق
افسوس که عشق تو مقدس نبود.بوسه هایت بی هوس نبود
بی من باش!ندیدن چاره ی درد عادت است.
من دیگه برم بخوابم
مرسی فرهاد جان که بودی
خیلی خوب بود
دریا , نشسته سرد
یک شاخه,
در سیاهی جنگل,
به سوی نور
فریاد می کشد
خواهش می کنم
شب خوش
درختی که پیوسته بارش خوری.........تحمل کن آنگه که خارش خوری
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست-----------جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تمام شب ستاره های آسمان
بر سرم شهاب می شوند!
بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!
به سر براهی ِ سایه های همسایه!
به کوچ ِ کبوتر،
به فشفشه های خاموش،
به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...
هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!
فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!
کسی صدای پروانه ها را نمی شنود،
وقتی با سوزن ِ ته گرد
به صلیبشان می کشند!
کسی گریه درخت را
به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!
در کار گه کوزه گری رفتم دوش ...... دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتن ...... کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
شبي امد ؛
وليكن دير وقت امد
نه فانوسي ؛
نه مهتابي
هوا بس تيره بود
و دامن درياچه پر توفان
سوار قايقي گشتيم
و بر خيزابها رفتيم
تا ديري
یا رب سببی ساز که یارم به سلام
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
تا توانی دلی بدست آور ...... دل شکستن هنر نمی باشد