والا من که گیج شدمنقل قول:
رسم که خوبه خیلی خاصیت داره اما من جواب کدوم را بدم حالا ایا؟
اگه مشاعره ست که باید رو حرف آخر باشه !!!
اگه من اشتباه می کنم ببخشید .. تازه واردم ;)
Printable View
والا من که گیج شدمنقل قول:
رسم که خوبه خیلی خاصیت داره اما من جواب کدوم را بدم حالا ایا؟
اگه مشاعره ست که باید رو حرف آخر باشه !!!
اگه من اشتباه می کنم ببخشید .. تازه واردم ;)
اول ایشون!!
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.نقل قول:
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟
اقا فرهاد انو واسه این گفتم که پست شما 2 نفر هم زمان شده بود و هر دو واو جواب داده بودید
ادامه می دیم
بیخیال
من بودم و چرخ دوش گریان
او را و مرا یکیست مذهب
از گریه آسمان چه روید
گلها و بنفشه مرطب
وز گریه عاشقان چه روید
صد مهر درون آن شکرلب
آن چشم به گریه میفشارد
تا بفشارد نگار غبغب
این گریه ابر و خنده خاک
از بهر من و تو شد مرکب
وین گریه ما و خنده ما
از بهر نتیجه شد مرتب
خاموش کن و نظاره میکن
اندر طلب جهان و مطلب
با همین دیدگان اشک آلود ,
از همین روزن گشوده بدرود ,
به پرستو به گل , به سبزه درود !
به شکوفه , به صبح دم , به نسیم ,
به بهاری که می رسد از راه
چند روز دیگر به ساز و سرود .
[فریدون مشیری]
دل نبریدیم اگر دل شکست
در نشکستیم اگر در ببست
باور تقدیر به سر داشتیم
از پی برداشت نمی کاشتیم
من فكر مي كنم
سبز و ستاره
در فهم هر باران ساده نيست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نيست
مثل كوچه هايي كه هميشه كوچك مي مانند
مثل شكارچي دريا
كه شبي در ساحل نشسته بود
و آبي هذيان مي گفت
مثل يخچال كه هميشه
بوي گل يخ مي دهد
باورت مي كنم
آيينه از سرم گذشته است
گمان مي كني بيهوده
اين همه كلمه به هم مي بافم ؟
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
در پس روزهاي ابري ، نهفته اي
و من بي قرار بارِشَم
اي ابرها در امتداد انتظارم با يكدگر بر خورد كنيد
تو در پشت برهنگي اندام بيد نشسته اي
و من بي تاب تنپوشي از سبزينه ها هستم
اي بيدها ، عرياني تان را با شكوفه هاي استقامت من بپوشانيد
تو دركنار كودكي غنچه آرميده اي
و من كهولت شاخه ها بسر مي برم
اي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته را
در شاخسار خميده ام پيدا كنيد ...
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
[فروغ فرخزاد]