نوشته شده توسط Man Hunter
سلام...يه چيز بگم بخندين.
چند وقت پيش تو ايران تو يه ترافيك اساس گير كرده بوديم.من با دوستم تو ماشين بوديم.اينم عشق كمك به ملت شهيد پرور يه لحظه ازش دور نميشه!.
خلاصه پياده شد و گفت:من برم راه رو باز كنم!!!!!!(حال كنين اعتماد به نفس رو).
خلاصه ولي اين كار رو كرد.ما ماشينمون يه سمند نقره اي هست.توي تهران هم تا دلتون بخواد....سمند نقره اي هست ديگه.!!!!دقيقا‘‘ ماشين جلويي من..يه سمند نقره اي بود.
آقا ديدم يهو اين رفيقم بدو بدو داره مياد سمت ماشين.ولي......ديدم در ماشين جلويي رو باز كرد..بدون اينكه دست چپش رو نگاه كنه....زد پس سر يارو.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :ohno: :ohno: :ohno: :ohno:
در عرض كمتر از 3 ثانيه...ديدم كف زمني افتاده.!!!يارو چنان لگدي بهش زد كه از در پرت شد بيرون!!!
اومد تو ماشين خودمون...من از خنده مرده بودم.(حالا ملت دارن پشت من بوق ميزنن...بنده هم به(×××)حساب نميكنم!.گفتم اميد پس چي شد؟چي مگه گفتي؟
(اينو بگم...ما تو جمع دوستامون..هيش كدوم آبجي نداريم!).
گفت هيچي بابا...فكر كردم توي آبجي(××××)هستي ديگه..پريدم تو ماشين و زدم پس سر يارو گفتم را بيافت آبجي(××××).يارو هم با يه لگد ازم پذيرايي كرد و گفت آبجي(××××) خودتي و باباي آبجي(××××).!!!!!!!!!!!!!
حسابي يارو اين رفيق منو شست.!!!!!!خلاصه تا الان هم بهشم ميخنديم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!
خوش باشين.
يا حق ;)