-
غنچه از خواب پريد
و گلي تازه به دنيا آمد
خار خنديد و به گل گفت سلام
و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتي چند گذشت
گل چه زيبا شده بود
دست بي رحمي آمد نزديك
گل سراسيمه ز وحشت افسرد
ليك آن خار در آن دست خليد
و گل از مرگ رهيد
صبح فردا كه رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت :سلام
فعلا شب بخیر
-
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
از طرف من هم شب بخیر
(چرا با "غ" شروع کردید؟)
-
نامدگان و رفتگان ، از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
نه منظورم قسمت پررنگ بود فقط که با دال شروع می شه
گفتم فقط اولشم بذارم چون قشنگ بود به نظرم
-
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد
آها فهمیدم. روش جالبیه.
-
دريغا
هنگامی که قطره بارانی قاصدک را سرنگون کرد
کسی قطره اشک دخترک را که بر روی گلبرگ ارکيده افتاد نديد
و من
مبهوت ندای آشنائی که گفت:
غريبه
برای ديدن زيبائی باران چشمهايت را ببند
و برای ديدن رنگين کمان
زير باران برو.
اعتراف می کنم که برای اوج گرفتن قاصدک زخمی دعا کردم
-
مگو آن که گر برملا اوفتد..............وجودی از آن در بلا اوفتد
بدهقان نادان چه خوش گفت زن................بدانش سخن گوی یا دم مزن
مگوی آنچه طاقت نداری شنود...............که جو کشته گندم نخواهی درود
چه نیکو زدست این مثل برهمن..............بود حرمت هرکس از خویشتن
-
نگاهم میل طغیان دارد امشب
گلویم بغض باران دارد امشب
برای خلوت خود همزبانی
دل من چشم گریان دارد امشب
-
بر قلب تیرگیها
پیوسته ره نوردد
هر کس که زنگ می زندش
یا بر جراحت تن
نمک خنده پاشدش
از زیر بار درد
بنمایدش با عطوفت, لبخندی
[منو چهر شیبانی]
-
یأس را در ریه هایم نفس کشیده ام
و تاریکی سایه بر من افکند
آنگاه که آرزوهایم به من خندیدند
کُنج تنهایی را خزیده ام
و کوروار، چنگ به همه چیز زده ام
زندگی
عشق
مبارزه
وا سلام بچه های جدید بهمون اضافه شدن :31:
-
نشنو از نی نی نوای نینواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد خانه دلبر شود
این شعر منسوب به امام خمینی است .