کسی منتظر توست.کسی به رنگ هیچ کس دلتنگ دیدار توست.
بودی و بودنت باور نبود.رفته ای و جای خالیت همیشه رو به روی تنهایی هاست.
باید دلبسته نمی شد آنکس که رفته است.
این آرزوی طولانی به ثمر نخواهد نشست.
باید فراموش کرد.
باید راهی شد تا روز ها سپری شوند.
Printable View
کسی منتظر توست.کسی به رنگ هیچ کس دلتنگ دیدار توست.
بودی و بودنت باور نبود.رفته ای و جای خالیت همیشه رو به روی تنهایی هاست.
باید دلبسته نمی شد آنکس که رفته است.
این آرزوی طولانی به ثمر نخواهد نشست.
باید فراموش کرد.
باید راهی شد تا روز ها سپری شوند.
تمام غربت لحظه هایم را، قربانی بک ثانیه باتوبودن میکنم
شاید
باورکنی چقدر دلتنگم....
یکی بود یکی نبود
اون که بود تو نبودی.اون که تو قلب تو نبود من بودم
یکی داشت یکی نداشت
اون که داشت تو بودی .اون که جز تو کسی رو نداشت من بودم.
یکی خواست یکی نخواست
اون که خواست تو بودی . اون که نخواست از تو جدا شه من بودم.
یکی رفت یکی نرفت
اون که رفت تو بودی . اون که به جز تو دنبال هیچکی نرفت من بودم.
بزرگترین افسوس آدمی آنست که میخواهد ولی نمیتوانی و به یاد می آورد آنزمان را که میتوانست ولی نخواست
عيب "از اينجاست كه من '' آنچه هستم '' را با
'' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي كنم ،خيال ميكنم آنچه
بايد باشم هستم،در حاليكه آنچه هستم نبايد باشم
تولد یک ستاره...!
گفتي دوستت دارم. قلبم تندتر از هميشه زد، لبخند زدم و باورت کردم .
با صدات منو نوازش کردي، تپش قلبت رو حس کردم، مهربون و پاک بود. توی آغوشت غرق محبت شدم. بهت تکيه کردم و آروم شدم.
نگات مهربونه و صدات آرامش بخش، دستات بخشنده و بوي تنت بوي بهار. با تو احساس امنيت مي کنم. یه حس جدید... حسی که منو از تموم بي رحمي ها و بدي ها حفظ مي کنه.
راستی ..کادوی کوچکی که برات داشتم روی همون نیمکت همیشگی گذاشتم. فکر نکنم کسی هنوز برش داشته باشه.آخه نیمکت ما همیشه دور ترین بود.این کادو تنها برای تولد تو نبود... آخه میدونی .. با تولد تو ، منم متولد شدم و این روز دیگه برام سالروز تولد خودمه....
روز تولدت قلبمو بهت هديه میدم که دستتو به من بدي، تا يکي بشيم و پرواز کنيم تا بي کران.
مدتي است كه حتي خاطراتم را به فراموشي سپرده ام
خاطراتي كه
همچون تصاويري مه آلود مينمايند
اي كاش زندگي را
بازگشتي بود
اي كاش تنها يكبار ديگر آن نگاه عاشقانه را
به من ارزاني ميداشتي
من زندگي ام را قمار كرده ام
قماري كه برنده اي نداشت
و امروز ميدانم
كه زندگي برگشت پذير نيست
فکر میکنم
شاید فردا برایم گلی ازرنگ عشق بکارد...
زمین قلبم رابامحبت شخم میزنم
حاصلش
جزلبخند نیست....
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ...
غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکديگــر نگــــاه کنيم ای کاش سه چیز در دنیا وجود نداشت: ۱:عشق ۲:غرور ۳:دروغ آن وقت انسان مجبور نبود به خاطر عشق از روی غرور دروغ بگوید
گُل ریشه دارد، آن را در گلدان می کارند.
گل سینه هم سوزن دارد، آن را روی سینه سنجاق می کنند.
گل سینه من طلای ناب است. پُر است از نگین های گران بها. از آن هایی که من نه دیده ام و نه می فهمم. آن را در یک لفافه خوش آب و رنگ به من هدیه دادند و پایه های خنجر وارش را در قلبم برای تا اَبَد فرو کردند و از آن روز به بعد به هر جا که می روم آن را با خودم همراه می کنم.
عاشق شدم. عاشق مردی که ثروت اش در اندیشه اش بود، در زبان اش بود، در کلام اش بود، در صدای اش بود و در تصویر اش.
آه... از این جذابیتِ مکتوب که گول اش را خوردم.
و سهم من از جبروتِ نهفته در چشمان اش، از حرمتِ نهفته در صدای اش، از صداقتِ نهفته در گفتار اش و از قداستِ نهفته در افکار اش، پرداختِ شش ماه از حقوقم، یک سال بیکاری ام، دو سال درماندگی میانِ تنهایی و دادگاه و یک سال و نیم افسردگی و غم بود. سهمِ من یک سبد پُر از حتاکی و تهمت و سیاست و حسادت بود. سهم من بیشتر از این ها بود.
آه... این جواهر دارد روی قلبم سنگینی می کند. پایه هایش سینه ام را آزرده است. درد دارد. درد دارد. می فهمید؟!
یک نفر بیاید از روی قلبم بازَش کند.
من از گلِ سینه ام بیزارم.