بازم مجبورم بگم بدون تعارف ریباستنقل قول:
Printable View
بازم مجبورم بگم بدون تعارف ریباستنقل قول:
این نظر لطف شماست دوست عزیزنقل قول:
خیلی زیباستنقل قول:
خیلی دوست دارم بدونم سنتون چقدره آخه شعراتون انگار مال یه آدم سن و سال دار و دنیا دیدست
شما احیاناً فیلسوف نیستی؟ :31:
شعراتونو خیلی دوست دارم با اینکه اکثرشون با ناامیدی همراهه :40::40::40:
من؟
در رده سنی اکثریت کودکان پی سی قرار دارم!!! :31:
شماخیلی لطف داری
آدم سن و سال دار و دنیا دیده! :31:
غرغرو بگی بهتره!
ممنون!
آها من اومده بودم بگم که سوتفاهم شده !
wordist چند تا از شعرهای خودشو گذاشته توی این تاپیک برای همینم دیروز من فکر کردم شعری که گذاشته مال خودشه اما نبوده! پست 447 همین شعره بوده! به حافظه ناقص من ببخشین!
حالا این پست رو هم خواستین پاک کنین اجازه می دم!!! :31:
با این یه مورد موافقم منهای اون سه تا قلبشنقل قول:
شعراتونو خیلی دوست دارم با اینکه اکثرشون با ناامیدی همراهه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آنچنان عاشقانه
به تمام
خواهمت خواست
که قلمت سربه زیر شود
و انگشتهات
بر تن من بریزد
ذهن زیبای تو را.
سبز باشم يا سرخ
چه فرقی دارد؟
میجوشم و میبالم
برمیآيم
صدای تو
ناب میکند شراب را
مستی من
تمام نمیشود
بريز.
آماده ام تا به تردید
نفس بکشی
و من
بی بهانه به تنت
عشق ببافم.
میايستم کنار دريا
و طلوع تو را
انتظار میکشم
با موج بلند میخيزم
بيايی ابر میشوم
در آغوش تو
نيايی میريزم.
بگذار اینبار که دیدمت
کاری کنم تا ساعت ديواری
برگردد به روز تولد تو
و خدا
پشت دستهاش پنهان شود.
حواسم اصلاً به اسبها نبود
داشتم به چشمهای تو
نگاه میکردم
در خواب من
آنهمه اسب
آمدند و رفتند و سکوت شد.
حواسم اصلاً به چشمهای تو نبود
داشتم به نفسهات
گوش میدادم
در بيداری
تو را خواب میديدم
حواسم اصلاً به خودم نبود.
عباس معروفی
هر چند دل از دست نگاهت گله کم داشت
عاشق شدنت یک دل پُر حوصله کم داشت
شش مرحله طی کرد ، دلم از نفس افتاد
تا مرز رسیدن به تو یک مرحله کم داشت
در غیبت روی تو چه مشکل سپری شد
این فصل بهاری که گل و چلچله کم داشت
آبادی تو یک غزل نادره می خواست
ویرانی من تهمت یک زلزله کم داشت
می گفت شبی شاعر دلگیر جنوبی
آوای دل انگیز تو را ، اسکله کم داشت
این عابر لب تشنه چنین ساده نمی مرد
تا چشمه ی چشمانت اگر فاصله کم داشت .
خیابان
امتحان ساده ایست
که همه از آن
رد می شویم .
نگار حسینی
چه اسفندها ... آه !
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!