-
نه آرايش كرده بود و نه جواهري به خود آويخته بود ، با اين حال آنقدر زيبا بود كه با ديدنش نفس در سينه حبس مي شد .
گفتم : " به خاطر اينكه سبزه است ."و در حاليكه به دنبال توضيح مي گشتم ادامه دادم : " زن هاي سبزه نيازي به آرايش زياد ندارند . درشتي چشمهايش را مي بيني ؟ بلندي مژه هايش را ؟ استخوان بندي اش هم خوب است . اين را نبايد فراموش كرد كه استخوان بندي بسيار مهم است " .
هيولا
-
وقتي كسي بچه دار مي شود وظايفي هست كه نمي تواند از زير آنها شانه خالي كند ، وظايفي كه به هر قيمتي بايد انجام دهد .
هيولا
-
آنچه به نظر توضيح آشكار كننده اي مي آيد ، سرانجام مشكل ديگري بيش نيست . به محض اينكه آن را بپذيري ، معما از نو آغاز مي شود .
هيولا
-
آدم هيچ وقت نمي تواند ديگران را بشناسد .
هيولا
-
ميان انجام يك كار و فكر كردن به آن يك دنيا تفاوت وجود دارد . اگر اين تفاوت را قبول نداشته باشي ، زندگي غير ممكن مي شود .
هيولا
-
در هر ساعت از هر روز آدم ها در غير منتظره ترين لحظات مي ميرند ، در آتش سوزي ، بر اثر غرق شدن در درياچه ، تصادف اتوموبيل يا پرت شدن از پنجره . هر روز صبح در صفحه ي حوادث درباره اش مي خواني و بايد خيلي ابله باشي كه نفهمي زندگي تو هم ممكن است مثل آن بيچاره ها ، همان قدر ناگهاني و بيهوده به پايان برسد .
هيولا
-
نمي خواستم باور كنم بدون خداحافظي رفته ، اما مي دانستم هر چيزي ممكن است . پيش از اين با ديگران اين كار را كرده بود : اول با فني ، بعد با ماريا ترنر و بعداً ليليان ، دليلي نداشت كه با من طور ديگري رفتار كند . شايد من آخرين فرد در فهرست ترك شده هاي بي سر و صدايش بودم ، آدم ديگري كه اسمش را خط زده بود.
هيولا
-
كتاب شيئي اسرارآميز است و به محض اينكه به جهان راه مي يابد ، هرواقعه اي امكان پذير مي شود.
هيولا
-
کوری - ژوزه ساراماگو
فکر نمیکنم ما کور شدیم، فکر میکنم ما کور هستیم اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند
-
همه چی برعکسه تو این مملکت... قوطی بازکنش زرتی تا می شه ، کنسروش به هیچ قیمتی باز نمی شه.....
کافه پیانو