من پير سال و ماه نيم يار بيوفاست
بر من چو عمر ميگذرد پير از آن شدم
دوشم نويد داد عنايت كه حافظا
بازآكه من بعفو گناهت ضمان شدم
خواهش دارم!!!
Printable View
من پير سال و ماه نيم يار بيوفاست
بر من چو عمر ميگذرد پير از آن شدم
دوشم نويد داد عنايت كه حافظا
بازآكه من بعفو گناهت ضمان شدم
خواهش دارم!!!
من نشانی از تو ندارم٬
اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
در عصرهای انتظار٬ به حوالی بی کسی ام قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن.
و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبهء غریبی ام را پیدا کن٬
کنار بید مجنون خزان زده
و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!
مقيم بر سر راهش نشسته ام چو گرد
بدان هوس كه بدين رهگذار بازآيد
دلي كه با سر زلفين او قراري دارد
گمان مبر كه بدان دل قرار بازآيد
باز گير داد به ميم!!
در اين نقطه از شهر
گويي تمام سال برف مي بارد
در اين نقطه از شهر که تو
شبي
تمام هستي ات را به فراموشي سپردي
خدا هم نمي داند چقدر
برف لاي مژه هايت را دوست داشتم
چقدر
صورت مهتابي ات را
چقدر موهاي پيچ در پيچت را
اینم الف
از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب
رجعتي ميخواستم ليكن طلاق افتاده بود
در مقامات طريقت هر كجاكرديم سير
عافيت را با نظر بازي فراق افتاده بود
در ركاب تو كه مي رفتي
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني
سوي اقصامرزهاي دور
تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق ، زمردين زنجير زهر مهربان من
پا به پاي تو
تا تجرد تا رها رفتم
میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشید شد و تابید
میشه آسمونو بوسید...
دیگه مزاحم نمی شم تو کاری با من نداری ؟
تکیه کلام خودته ، این جمله های معمولی
فقط یه چیزی دوس دارم به یه سوال جواب بدی
غیر از تموم پرسشا و ، سوالای معمولی
پشت چراغ چشم تو گل بفروشم تو می خری ؟
بهم نگاه کن به چش یه جور گدای معمولی
يا بريد الحمي حماك الله
مرحبا مرحبا تعال تعال
عرصه بزمگاه خالي ماند
از حريفان و جام مالامال
لبان عشق را نوشیده بودی
حریر عاطفه پوشیده بودی
کویر از من پریشانی نمی ساخت
اگر چون چشمه ای جوشیده بودی