درس عبــرت خوانــــد از اوراق من / هر که سوی من، بفکرت بنگريست
خرمم، با آنکه خارم همسر است / آشنـــا شد با حوادث، هر که زيست
پروين اعتصامی
Printable View
درس عبــرت خوانــــد از اوراق من / هر که سوی من، بفکرت بنگريست
خرمم، با آنکه خارم همسر است / آشنـــا شد با حوادث، هر که زيست
پروين اعتصامی
تا در این خاک بذر زیتون هست دیر یاسین و بیتحانون هست
هست ـ تا در رگ زمین خون هست ـ ریشهاش (خاک اگر مصادره شد)
سامری بمب فسفری دارد، از فلسطین دلِ پُری دارد
گاو او سر به آخوری دارد، رامِ آن مادهگرگِ ساحره شد
آی غزّه! بیا و با ما باش، بیخیالِ عربجماعت شو
سیمِ ما وصل شد، ببخش اگر که زبان دلم محاوره شد!
عباس احمدی
دل گــفـت وصــالــش بـه دعــا بـاز تـوان یـافـت
عـمـریسـت که عمـرم همه در کـار دعــا رفـت
تمام مشکلات فلسطین حل خواهد شد
کافی ست ما نباشیم
و شاعران خفقان بگیرند
کافی ست چشم ها را ببندیم و کشتی کج نگاه کنیم
یا سرگرم انتخاب دختران شایسته سارکوزی شویم
کافی ست افغان ها
تنها یک زلمای ذلیل زاد داشته باشند
ایرانی ها
یک نوری زاده
تا خلیج فارس الخلیج شود
کافی ست محمد حرب ترور شود
کافی ست یحیی عیاش ها منفجر شوند و
تهران سکوت کند
چه فرق می کند اسماعیل هنیه باشد یا محمود عباس
خالد مشعل باشد یا سلام فیاض
360 کیلومتر نوار غزه باشد یا یک آپارتمان 36 متری
با پرچم سفید
نگاه کن و لذت ببر
از خادم الحرمینی که العربی می رقصد
از پادشاه کوچک امانی
که با فرشته های یهودی تزویج شد
نگاه کن که پادشاه رشید طرابلس
چگونه یک روبات شد
نه از میان این همه اعراب
کسی کاری نمی کند
رجال شان دست بوس رایس اند
نساء شان دست بوس بوش
مگر بازشکاری ولیعهد دوبی
کاری کند
و دست بوش را گاز بگیرد
به اشتباه!
علیرضا قزوه
طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است ،
غزل پریده رنگ است ،
دل ترانه تنگ است ،
نه در زمین نه در زمان جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است مرا حوصله تنگ است...
هرکسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم همه کار و کسم شد
اون که عاشقانه خندیید خنده های من را دزدید
پشت پلک مهربونی خواب یه توطئه می دید
رسیده ام به نا کجا
خسته از این حال و هوا
حدیث تنگ است مرا طاقت من نیست
داریوش ....
تا سرزمین سبز تجسم می آیم و
در بین راه عاشق مهتاب می شوم
مریم حیدرزاده
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زار تو مرا یک سلسله کن
مولانا
نماز شام غریبان چو گریه آغازم// به مویه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار// که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم
مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ
ولی معاشر رندان پارسا میباش
شب لذیذی بود
اما پشه ها هم بودند
بودند تا شب را بر ما بشکنند
و از طراوت تهی سازند
ما جانب صبر پیشه کردیم
جانب مبارزه
آنها می فهمیدند
ولی خود را به نفهمی زدن در ذات شان بود
مانند بعضی دوست نمایان
ما همواره جانب صداقت را رها نکردیم
چون سبز و خوشرنگ و زیبا بود
آنها به قصد خونخواری می آمدند
به قصد قتل خون
و این صمیمانه ناگوار بود
قاسم حسن نژاد
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
==
حافظ
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
نمی دونم (سعدی یا حافظ)
درد سرم نيست ز صفرا و تب * از مي عشقست سرم پر خمار
..........................
اين همه شيوه ست مرادش توي * اي شكرت كرده دلم را شكار
..........................
جان من از ناله چو طنبور شد * حال دلم بشنو از آواز تار
..........................
مولانا
رام تو نميشود زمانه///رام از چه شدي، رميدن آموز
منديش که دام هست يا نه///بر مردم چشم، ديدن آموز
پروین اعتصامی
ز چشم بسته هلا مُهر خواب بردارید
به دفع فتنه، قدم با شتاب بردارید
سپاه تفرقه بر طبل اتحاد زده ست
ز پیش چشم جهان بین حجاب بردارید
به نور بینش خورشید رهبری آنک
ز چهره های منافق نقاب بردارید
فلات نور چراگاه گاو نیست
طمع ز مزرعه انقلاب بردارید
قادر طهماسب
دمش گرم
در آنجا که جفا با مردمان شد
جفا با مردمان از سوی شیخان,به نام حضرت صاحب زمان شد
هادی خرسندی
در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
ای جسته به اختیار خود خویشی ما
بگرفت ملالتت ز درویشی ما
در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
ای جسته به اختیار خود خویشی ما
بگرفت ملالتت ز درویشی ما
از شهیدان مانده تنها جامه ای
مانده تنها استخوانی و پلاک و نامه ای
گر وصیت نامه ها را خوانده ای
پس چرا بین دوراهی مانده ای
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
==
حافظ
نالیدن بیحساب سعدی // گویند خلاف رای داناست
از ورطــه ما خــبر ندارد // آســوده که بر کنـار دریاست
سعدی
تا بتواني ميِ مصفا ميخور
با دوست بر غم دل اعدا ميخور
منديش كه فردا رمضانست امروز
مي ميخور و فردا غم فردا ميخور
عبید زاکانی
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی، به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی، به که دیگری تریاک
==
حافظ
کس این معما پرسید و من ندانستم
هرآنکه حل کند آنرا به من صواب کند
به غیر ملت ایران کدام جانورست
که جفت خود نادیده انتخاب کند؟
ایرج میرزا
دل را زبي خودي سر از خود رميدن است
جان را هوا ي از قفس تن پريدن است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شب تاریک و سنگستون و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
باباطاهر
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل ****نرسد بدان نگارا که دلی نگاه داری
دگران روند تنها به مثل به قاضی اما *****تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
پریا
یكی بود یكی نبود
زیر گنبد كبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه می كردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا.
گیس شون قد كمون رنگ شبق
از كمون بلن ترك
از شبق مشكی ترك.
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج شبگیر می اومد...
" - پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر شسه شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟ "
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میكردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا
***
" - پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می كند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهر ما؟
شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-
پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین:
اسب سفید نقره نل
یال و دمش رنگ عسل،
مركب صرصر تك من!
آهوی آهن رگ من!
گردن و ساقش ببینین!
باد دماغش ببینین!
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبك می زنن
می رقصن و می رقصونن
غنچه خندون می ریزن
نقل بیابون می ریزن
های می كشن
هوی می كشن:
" - شهر جای ما شد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره " ...
***
پریا!
دیگه تو روز شیكسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
می ریزد ز دست و پا.
پوسیده ن، پاره می شن
دیبا بیچاره میشن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن، كویر و نمك زار می بینن
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن
هر كی كه غصه داره
غمشو زمین میذاره.
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا.
اسیرا كینه دارن
داس شونو ور می میدارن
سیل می شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بد گله
آتیش بازی چه خوشگله!
آتیش! آتیش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن و واجستن
تو حوض نقره جستن
الان غلاما وایسادن كه مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش كنن
عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش كنن
به جائی كه شنگولش كنن
سكه یه پولش كنن:
دست همو بچسبن
دور یاور برقصن
" حمومك مورچه داره، بشین و پاشو " در بیارن
" قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو " در بیارن
پریا! بسه دیگه های های تون
گریه تاون، وای وای تون! " ...
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می كردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا ...
***
" - پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی!
شبای چله كوچیك كه زیر كرسی، چیك و چیك
تخمه میشكستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصه سبز پری زرد پری
قصه سنگ صبور، بز روی بون
قصه دختر شاه پریون، -
شما ئین اون پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
[ كه دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟
دنیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود.
دنیای ما عیونه
هر كی می خواد بدونه:
دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر كی باهاش كار داره
دلش خبردار داره!
دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه!
دنیای ما - هی هی هی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالا ترك
تا كف پات ترك ترك ...
دنیای ما همینه
بخوای نخواهی اینه!
خوب، پریای قصه!
مرغای شیكسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
كی بتونه گفت كه بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بكنین، كارتونو مشكل بكنین؟ "
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می كردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا.
***
دس زدم به شونه شون
كه كنم روونه شون -
پریا جیغ زدن، ویغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
[ پائین اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر كنده شدن،
[ میوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
[ شدن، ستاره نحس شدن ...
وقتی دیدن ستاره
یه من اثر نداره:
می بینم و حاشا می كنم، بازی رو تماشا می كنم
هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم -
یكیش تنگ شراب شد
یكیش دریای آب شد
یكیش كوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد ...
شرابه رو سر كشیدم
پاشنه رو ور كشیدم
زدم به دریا تر شدم، از آن ورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای كوه رسیدم
اون ور كوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:
" - دلنگ دلنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانم آفتاب كرد
كلی برنج تو آب كرد.
خورشید خانوم! بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله كردیم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی شیم
دیگه اسیر نمی شیم
ها جستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ... "
***
بالا رفتیم دوغ بود
قصه بی بیم دروغ بود،
پائین اومدیم ماست بود
قصه ما راست بود:
قصه ما به سر رسید
غلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین و واچین
زنجیرو ورچین!
احمد شاملو
پایبندی به قوانیننقل قول:
قوانین
4- دقت کنید حداقل 2بیت . حداکثر 4بیت ارسال نمایید
حالا +-2 بیت قبوله نه 4تا ورق A4
----------------------------------
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که بر افکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر ،که در آرزوی آبی
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
==
حافظ
پست تکرای--------------------
پست تکرای--------------------
دل شماست که بیدار است
چو ماه در شب رویایی
دل من است که وا مانده ست
دل من است که از من نیست
ای بابا .........نقل قول:
چرا هی عوض میکنین؟
توبه کردم که دگر باده پرستی نکنمنقل قول:
نخورم می نکشم عربده,مستی نکنم
مست بودم که چنین توبه بیجا کردم
توبه کردم که دگر توبه مستی نکنم
ایشالا درست نوشتم:31:
من روح كويرم . دل دريايي من كو ؟
آرامش يك عمر شكيبايي من كو ؟
مردم همگي سنگ شده شيشه پرستند !
آن آيت گم گشته ي فردايي من كو؟
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
.....
یک شب،کدام شب؟شب مرگ ستاره ها
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
بر دوش باد صبح چو خاکسترش گذشت
گفتم کفن زمانه از این خوبتر نداشت
تک و تنها اسیر می میرم...
تو بیا می خورم قسم به خدا...
چون بگویی بمیر می میرم...
مهدیا ای تمام هستی من...
گر نیایی فقیر می میرم...