نقل قول:
نوشته شده توسط navid_mansour
سلام
يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
Printable View
نقل قول:
نوشته شده توسط navid_mansour
سلام
يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
سلام
تو با من كاري كردي دشمنم با من نكرد
تو من را با خودم بيگانه كردي
...
سلام....
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
....
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون به شد دلبر و با یار وفادار چه کرد
سلام
دلي دادم به رسم يادبودي
كه تنها لايق ان دل تو بودي
هزاران امدند اين دل بگيرند
ندادم چون كه دلدارش تو بودي
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که برحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صد ساله ذرهد قدر یک ساعته عمری درد دادکند
داني چه كسي شد اوستاد
آن كه شاگرد شد و عار نداشت
------------------------
اينم يه شعر ديگه (از يه تصنيف قديمي و بسيار زيبا)
از آخر هر كدوم خواستين شروع كنين
يك نفس اي مرغ سحري از سر كويش كن گذري
گو كه ز هجرش به فعانم به فغانم....
اي كه از عشقت زنده منم گفتي از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم...
من غرق گناهم تو عذر گناهي روز و شبم را تو چو مهري و چو ماهي
چه بود گر مرا رهاني ز سياهي...
-
-
-
يه پسر بچه اي بود
كه دلش شكسته بود
همش از عشق ميگفت
از دل زارش ميگفت -
-
-
بقيش رو بعد ميگم
حالا فرصت ندارم :blink:
سلام . من باز پيدام شد ! آموزشي تموم شد !
=======
تو نيك و بد خود هم از خود بپرس چرا بايدت ديگري محتسب ؟
بس کن که بیشرمانه و پست است این تزویر
چشم را باید ببندد تا نبیند هیچ..........
بعد چندی که گشودش چشم
رخش خود را دید