دعوي دلم عاشقيست×××چه كارم به چيز ديگريست...اينو فالبداعه گفتم همين الان...
Printable View
دعوي دلم عاشقيست×××چه كارم به چيز ديگريست...اينو فالبداعه گفتم همين الان...
اینجا که معلوم نیست چه خبره
توصيف مكن ازخط و خالم مفريبم
پروانهِ پرسوخته زيبا شدني نيست
تا به امروز خيالي داشتم×××كه منم بنده عشقت كه ميپنداشتم...
ليك فهميدم كه هر روزم عاشقيست×××بي تو بودن گناهي نابخششودنيست...
تو به کس مهر نبندی مگر اندم
که زخود رفته در اغوش تو باشد
لیک تا حلقه بازو بگشایی
نیک دانم که فراموش تو باشد
دارد به سحر دعا اثرها××دست من ودامان سحرها...
آبان بود ، مثل همیشه
سوز پاییز فراوان بود ، مثل همیشه
من بودم و تو بودی و جهان بود ، مثل همیشه
تردید شروع تر چشممان بود
و این ناگهان بود مثل همیشه ! ! !
هم خویش را بیگانه کن
هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان
همخانه شو همخانه شو
...
:exclamatiنقل قول:
نوشته شده توسط lovergod14amorousand
ور زمين گهواره ي فرسوده ي آفاق
دست نرم سبزه هايش را به پيش آرد
تا كه سنگ از ما نهان دارد
چهره اش را ژرف بخشاييم
ما فاتحان قلعه هاي فخر تاريخيم
شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن
ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم
ما راويان صه هاي شاد و شيرينيم
قاصدك بر ما چه خبر آوردي
از اين از آن, از كه خبر اوردي
مرا با يه بوسه ببر تا سپيده
بمون و يه لحظه نگام کن دوباره
...
قاصدك بر ما چه خبر آوردي
از اين از آن, از كه خبر اوردي
اين همين الان فالبداعه گفتم
دوست عزیز اینجا تاپیک مشاعره هست لطفا رعایت کنید ...
ميرفتيم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سياه!
راهي بود از ما تا گل هيچ.
مرگي در دامنهها، ابري سر كوه، مرغان لب زيست.
ميخوانديم: «بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به
كران، و صدايي به كوير».
ميرفتيم، خاك از ما ميترسيد، و زمان بر سر ما
ميباريد
خنديديم: ورطه پريد از خواب، و نهانها آوايي
افشاندند.
ما خاموش، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و
زمينها پر خواب.
خوابيديم، ميگويند: دستي در خوابي گل ميچيد
دانی که چرا خدا به تو داده دو دست؟
من معتقدم که اندر آن سری هست
یک دست به کاره خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
تصویر یک تصور بود
تندیس آرامشی یکسو
تردید گفتن با سکوت
تشبیه مشابه یک اشتباه ! !
همه ميدانند
همه ميدانند
که من و تو از آن روزنه ي سرد عبوس
باغ را ديديم
و از آن شاخه ي بازيگر دور از دست
سيب را چيديم
همه ميترسند
همه ميترسند ، اما من و تو
به چراغ و آب و آينه پيوستيم
و نترسيديم
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را می شنوم....
منکربودم عشق بتان را یک چند
ان انکارم مرا بدین روز افکند
در پاكتي درگشوده
برايت مشتي سلام و بوسه فرستادم
با اندكي هواي نيالوده
و چن قطعه عكس نان براي تبرك
كه پشتشان نوشته ام
آيا دوباره مي بينمت ؟
آيا هنوز
وقتي كه مي دوم
دلت هواي شانه هاي مرا دارد ؟
آيا هنوز بر اين عقيده اي كه
دو دو تا مساوي چار است ؟
و هيچ قصد توبه نداري ؟
ناچارم برايت دعا كنم
از فرط عشق بميري
نقل قول:
نوشته شده توسط hamed_shams
عزیز با توجه به اینکه شما تازه عضو شدید باید خدمتتون عرض کنم که این انجمن کاملا بر قوانین خود تاکید دارد لطف کنید قوانین کل و قوانین مختص به هر تاپیک رو بخونید .
سايه جان اگر شما قانون هاي محكم بذاري مديران بهت كمك مي كنن و نميگذارند كه تاپيك به اين بزرگي بي خودي بسته بشه !نقل قول:
نوشته شده توسط saye
متشكرم .
...
يكي پنج بيتم خوش آمد بگوش
كه در مجلسي مي سرودند دوش
شب امد و دل تنگم هوای خانه گرفتنقل قول:
يكي پنج بيتم خوش آمد بگوش
كه در مجلسي مي سرودند دوش
دوباره گریه بی طاقتم بهانه گرفت
تو گر خشم بر وي نگيري رواست
كه خود خوي بد دشمنش در قفاست
تور ماهیگیر تنها
تنها در عمق سکوت
گوش به آواز ماهی ها میداد
ناگهان در پی احساس گناه
و پشیمان از خود
قلب دهها ماهی به درون خویش فکند
و دگر بار در عمق
گوش به آواز ماهی ها سرداد . !
دل از من برد و رو از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد
khademzadeh جان كم پيدايي ؟
...
دمادم بشويند چون گربه روي
طمع كرده در صيد موشان كوي..
سلام اومدم مومنين ومومنات...
يازا به جهان بهتر از تو نباشد به خودت×××تو خدايي كه منم بنده عشقت باشم...يا الله...
چه شد كه انسان به خداي خويش ناسپاس شد...
lovergod14amorousand سلام عزيز
دگر زير دستان پزندم خورش
راحت دهم روح را پرورش
پاييني درسته...
سلام مومن خدا خوبي سامان گلم...
شرف اين بود مرد عاشق شود×××كمالش به عشقش آيين شود...
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
كه روزي رسان قوت روزش بداد
...
چند ساعت ديگه بر مي گردم ..
دلي دارم كه هر لحضه اميدست×××خدايش ناخداي اين غريبه است...
تعبير يافتش همه انديشه ها بخواب
نقشي كه بسته بود فرو شد همه بر آب
باز باران بازهم شور عاشقي×××ما كجا و عاشقي در اين هوا...
آنكه نشناخت قدر وقت درست
زير اين طاس لاجورد چه جست؟
تازه جوان مادر من×××ميكشدم قد خمت...تا به ابد گريه كنم بر توي بر عمر كمت...مرو مادر...
راه دشمن همه نشناخته ايم.
تيشه بر راه خود انداخته ايم.
مارا بخیر شما را به سلامت×××دوستی شد ضرر به ما و امانت...
توده ي برف از هم شكافيد
قله ي كوه شد يكسر ابلق.
مرد چوپان درآمد ز دخمه
خنده زد شادمان و موفق
يك عمر حاصلم گنه بود و بس×××اي خدايم نگهي كن كه كنم بس...
سرشاری
از ترانه ی دیدار
خیابان کوچک است
دنیا کوچک است
دلتنگی ات
بزرگ تر از همشهریانست
می دانم.
توقّف کن
چراغ سرِ چهارراه
قرمز است ...