خسته و تنها
نشسته در کناره یک دوست
که زبان نمیفهمد!(کتاب!!)
خسته و تنها
نشسته در کناره یک دوست
که زبان نمیفهمد!(کتاب!!)
درگیــــــــرم
در گیـــــــر ِ خودم
که گیـــــــــر تــــــــو مـــــــانده !
:37:ماكه از بيگانه نناليم هرچه ناليم ز دوست مي ناليم
هر روز عمرم از ديروز بد تره
عمري كه هر نفس بي غم نمي گذره
دلگير و خسته ام، بي روح و ساكتم
نبضم نمي زنه، پلكم نمي پره
مي دونم، امشبم از خواب مي پرم
از گريه ، تا سحر خوابم نمي بره
اين زنده موندنه، بازنده موندنه
بي دوست،زندگي ! مرگ از تو بهتره
جاده تهی است
تـــو باز نخواهی گشت
و چشمم به راه تو نیست
ساقه نمی لرزد
آب از رفتن خسته است ، تـــو نیستی نوسان نیست
تـــو نیستی و تپیدن گردابی است
تـــو نیستی ،
غریو رودها گویا نیست و دره ها ناخواناست ...
آواره ام امشب
آواز یک چوپان عاشق
خلوتم را کشت
دارد به دندان می کشد گرگ درونم
زوزه هایش را
نقل قول:
اورژانس يار را
خبر كنيد
كه حال بيمار
خراب است!
مجـــنون من چــه کنـــم ؟
نه اجازه کوبیدن بر کوه بیستون را دارم و نه اجازه سر به بیابان زدن
اول هر فصل دلم آه و واویلاست و آخر هر فصل دیگر نایی برای زجه زدن نیست .
سکوت است و سکوت است و سکوت .
:40:
چه جوری شد نمیدونم<<>>که عشق افتاده به جونم
خودت خونسردی اما من<<>>اینطوری که نمیتونم
دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته تر میشم<<>>تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه تر میشم
یه حالی دارم این روزا<<>>نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست<<>>تو که خوبی منم خوبم
هر چیز که دل به آن گراید
گر جهد کنی بدستت آید:20::26: