ظن چنين برد کز چنان تسليم
يابد اميدواري از پس بيم
شر که آن ديد دشنه باز گشاد
پيش آن خاک تشنه رفت چو باد
نظامی گنجوی
Printable View
ظن چنين برد کز چنان تسليم
يابد اميدواري از پس بيم
شر که آن ديد دشنه باز گشاد
پيش آن خاک تشنه رفت چو باد
نظامی گنجوی
دؤشنده ن راه عشق یاره زار و ناتواندیر دل
سر کویینده حالیم یاره فریاد ائتمه ده ن قالدی
نئچؤن در پی اولور آنی کی،حال قیصی بیلمزمی؟
او بیماره یئتیردی کندینی ایرشاد ائتمه ده ن قالدی
بانو آنی
ياري ياران مرا از يار دور افکنده است
کافرم گر بعد ازين ياري کنم الا به يار
چند فرمايندم استغنا و گويندم مزن
حرف جز با غير و روي غيرتي بنما به يار
محتشم کاشانی
ریخت بر سر بلای دهر، مرا
داد ناآزموده زهر، مرا
هر که ناآزموده زهر خورد
چه عجب گر ره اجل سپرد؟
جامی
دل اندر صمد بايد اي دوست بست
که عاجزترند از صنم هر که هست
محال است اگر سر بر اين در نهي
که باز آيدت دست حاجت تهي
سعدی
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند.
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده ی مستانه زدند
حافظ
در آن مدت که من در بسته بودم
سخن با آسمان پیوسته بودم
یگانه دوستی بودم خدایی
به صد دل کرده با من آشنایی
نظامی
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی***در میان من و لعل تو حکایت ها بود
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بســتی***در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
حافظ
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
نمیدونم شاعرش کیه
از اشعار مولانا ست (شهرام ناظری خونده:46:)نقل قول:
بر چرخ فلک هیچ کس چیر نشد***وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور به آنی که نخوردسـت تورا***تعجیل نکن ،هم بخورد ،دیر نشد
خیام