قربانتنقل قول:
اشتباه شد بايد ميگفتي سفيد بخت شي ننه:31:
Printable View
قربانتنقل قول:
اشتباه شد بايد ميگفتي سفيد بخت شي ننه:31:
اره راست میگی خوب سفید بخت شی ننه
البته من فقط 23 سالمه ها حالا جدیدا فکر نکن من ننه جون تاپیکم
دوست جون هم سنيم فكركنم اينجوري بهتره سفيد بختشيم ننه :31:نقل قول:
من که سفید بخت شدم ننه حالا یه فکری هم به حال تو میکنیم ننه
منم می خوام سفید بخت شم اگه می تونی یکیشم واسه من بدن تو تور:21:نقل قول:
چه خاطرات با حالی!
شماها این کلک رو بلدین که با یه تکه سیم و یه کش و یه دکمه یه چیزی درست می کنن می پیچن لای کاغذ و می دن به یه نفر همینکه بازش کنه دکمه می چرخه آدم فکر می کنه سوسکی ملخی توشه
منم یکی از اینا درست کردم بردم مدرسه اول جیغ بچه ها رو درآوردم زنگ بعدش جیغ کلاسهای اطراف
بعدش رفتیم سراغ معلم ها آخرش انقدر پررو شده بودیم که 20 نفری رفتیم سراغ ناظم وحشی مون!!!
گفتیم دیدن این صحنه به کتک هم می ارزه! ولی اون مثلا زرنگی کرد کاغذ رو باز نکرد گذاشت توی جیبش که دکمه هه همون تو شروع کرد به چرخیدن رنگ ناظممون پرید ما هم داشتیم کرکر بهش می خندیدیم که دکمه رو پرت کرد بیرون بعدشم یه دستی به سر نمره انضباتامون کشید
یه دفعه دیگه معلممون نیومده بود ماها علاف بودیم منم رفتم وسط سالن خالی وسط زنگ درس واستادم یه جیغ بنفش کشیدم بعدم فرار کردم! یه معرکه ای شد آخرشم ناظممون خودشو کشت ولی نفهمید کار کی بوده
یه بارم من توپ فوتبال بردم مدرسه با هم وسط کلاس بازی می کردیم که شیشه شکست! انقدر توی فیلم ها دیده بودم اما خودم تا حالا نشکونده بودم چه حالی داشت شیشه شکستن! ناظممون داشت روانی می شد چون یه شیشه نوشابه بهش نشون دادیم گفتیم با این شکسته !!!
یه معلم جبر داشتیم این یه ذره خل می زد واقعا یه بار اومد قضیه تعریف کنه گفتش : آره این برای هر n ضلعی صدق می کنه مثلا دوضلعی سه ضلعی و!!! کلاس منفجر شد!!! از اون به بعد قضیه که تعریف می کرد همه پارازیت می دادن: دو ضلعی دو ضلعی!!!!
کلاس کامپیوترمون تخته اش از این وایت برد ها بود یه بار ماژیک وایت بردش رو با این معمولی ها عوض کردیم بعدش می دونین چی شد دیگه معلممون خودشو کشت نتونست بقیه درس رو بده!
ولی یادش بخیر دبستان!!!
یادمه باید هر شب از روی یه درس مشق می نوشتیم ولی من دفعه اول می نوشتم دفعه های بعد فقط امضای معلممون رو پاک می کردم اونم دوباره امضا می کرد!!!
یا زنگهای تفریح دفترهای دیکته رو می سپرد به من منم می رفتم غلط های خودمو درست می کردم!!!
آها !
یه معلم داشتیم وحشی بود آزمایشگاه درس می داد
وقتی می گم وحشی یعنی واقعا وحشی! از اول ساعت ردیف همه رو بلند می کرد سوالای وحشتناک می پرسید یعدم یه امتحان کتبی می گرفت که می گفت هر جلسه 1 نمره امتحان آخر سالمونه واقعا وحشی بود!!!
منم هیچوقت از 25 صدم بیشتر نمی گرفتم !!!! یه بار دیگه تصمیم خودمو گرفتم که حالشو بگیرم این همیشه بعد امتحان ورقه ها رو جمع می کرد می ذاشت روی میزش می رفت سر میز بقیه بچه ها که آزمایش هاشون رو نگاه کنه منم رفتم ورقه خودم و ورقه بچه زرنگ کلاسمون رو برداشتم نشستم سر میزم با خیال راحت همه رو تا ته کپی کردم بعد گذاشتم سرجاش!!! ولی باورتون نمی شه دفعه بعد من باز شده بودم 25 صدم اما شاگرد زرنگمون شده بود 75 صدم از 1 نمره!!!
خب وقتی می گم وحشی بود یعنی همین
آخرشم با 11 ( خطر سقوط) از شرش خلاص شدم
سلام دوستان
من برگشتم .ولی متاسفانه از موضوع بحث بی خبرم.
یکی به ما هم بگه چون وقت ندارم برگردم به صفحات قبل
ارام جون سلام خانمي
كم پيدايي؟ هنوزم که غيبتت موجه نشده پس لطف کن فردا با اوليا بيا
سلام رزيتا جان . موضوع بحثمون شيطنتهاي دوران مدرسه و دبيرستان هست .ميدونم كه شما هم كم شيطون نيستي ====>بفرمانقل قول:
سلام دوستان
من برگشتم .ولی متاسفانه از موضوع بحث بی خبرم.
یکی به ما هم بگه چون وقت ندارم برگردم به صفحات قبل
يادمه يه معلم معارف اسلامي داشتيم تو چله زمستون عشق روشن کردن پنکه کلاس را داشت . هميشه مجبور بوديم سر کلاسش بلرزيم از سرما يه روز که ورزش داشتيم خانم هوسشون گرفت که تو زنگ ورزش يه امتحان معارف ماماني از ما بگيره. ما هم شاکي شديم و برا مقابله به مثل صبحش تمام پودر گچ هايي که زير تخته سياه بود را جمع کرديم و روي پره هاي پنکه ريختيم و مثل بچه مظلوما سر جامون نشستيم و چون هواي صبح سرد بود نگذاشتيم پنکه روشن کنه.
و بعد از يه امتحان ناجور همه امديم بيرون و منتظر نتيجه شديم بعد 5دقيقه خانم که تو کلاس تنها بود و داشت برگه ها را تصحيح ميکرد بلند شد و پنکه را روشن کرد . خيلي جالب بود ما از پنچره ميديديمش چون کلاسمون همکف بود با حياط. تمام کلاس سفيد شده بود از جمله سرتاپاي معلممون. بعدش ناظممون شد خانم مارپل از يکي يکيمون بازجويي شد ولي خوب همه متفق القول گفتيم که چون زمستونه و ما پنکه را روشن نميکرديم از تابستون تا حالا هم پودر گچ ها نشسته بودند رو پرهها و ما کاري نکرديم.