ترا دانش و دین رهاند درست ..................... در رستگاری ببایدت جست
Printable View
ترا دانش و دین رهاند درست ..................... در رستگاری ببایدت جست
تا حال منت خبر نباشد ========در کار منت نظر نباشد
داشتم دلقی و صد عیب مــــــرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند=== هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
دل او پیـــش مـن است و دل مـن در بــــــر او
خود چه اندیشه که اینجاست و یا اینجا نیست
من آنشب چشم در راه کسی بودم
که می پنداشتم دیگــر نمی آید
صدای آشنایی در دلم می گفت
که او بــــر عهد خود هرگز نمی پاید
درخت دوستي بنشان كه كام دل ببار آرد ----------- نهال دشمني بر كن كه رنج بيشمار آرد
دل داده ام به ياري شوخي كشي نگاري ................ مرضيه السجايا محموده الخصال
می روی شاد و نمی دانی هیچ
بعد این فاصله ها
کمر صبر مرا می شکند
نعيم هر دوجهان پيش عاشقان هيچ است---------------كه اين متاع قليليست و آن عطاي حقير