nightmar عزیز کم پیدا هستند
Printable View
nightmar عزیز کم پیدا هستند
خوانده شدیم. پس آمدیم.
اشتباهی بوده که نباید رخ میداد. اما برای بازگشت تنها شاهد باش و منتظر.نقل قول:
نوشته شده توسط tom boy
دوستان همگی سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه.
راستش من به کمک نیاز دارم.اوضاع روحیم خیلی ناجوره . می خواستم از همتون خواهش کنم اگه قابل دونستید برام دعا کنید. ممنون میشم.
یه سوالی هم دارم که امید وارم همتون برام جواب بذارین.می خواستم بپرسم اگه یه اشتباه بزرگ کنید که دودش هم تو چشم خودتون بره و هم تو چشم یکی دیگه و ندونید چطوری جبران کنید چیکار می کنید؟یا اینکه برعکس اگه یکی یه اشتباهی کنه که دودش تو چشم شما بره چی. ؟ اون وقت چیکار میکنید.
اگه هم خواستین برام میل بزنین. اینم آی دی من:hisss_5@yahoo.com
دعا یادتون نره. تا چهارشنبه خداحافظ.
و اما در مورد پست 808 . به زودی جواب میدم.
تا بعد.....
nightmare جان ممنون.حداقل يكي مارو تحويل گرفت.
مرسدس جان شما هم تحويل نمي گيرين مارو :sad:
یه ایچینگ گرفتم
او بایست تکان بخورد.
(ای چینگ چیه؟)
راستي تجربه امروز صبح رو براتون بگم:
امروز دم صبح يه لحظه بيدار شدم بعد به خودم تلقين كردم كه وقتي به خواب رفتم هوشيار ميشم همين اتفاق هم افتاد
از اون طرف اين داداش كوچيكه ماشب قبلش جاتون خالي يه هندونه درسته خورده بود(البته بدون پوست)بعدش تا صبح دم به ساعت گلاب به روتون ميرفت دست به أب
خلاصه همون موقع كه من تو خواب هشيار بودم وداشتم كله گرگي اينجا اونجا ميرفتم اين بابا(داداش كوچيكمو مي گم)درب دستشويي رو محكم كوبيد به هم به طوري كه من سه متر پريدم بالا
حالا مارو مي گي از يه طرف اعصابم خورد شده بود كه چرا بيدار شدم از يه طرف مي گفتم يهو دويونه نشم تو اين حالت جدول ضربو پيش خودم مرور كردم خيالم راحت شد كه مخم جابجا نشده ولي تا دم ظهر سرم درد ميكرد!
__________________________________
ببخشيد اغراق كردم ميخواستم جنبه طنز و اكشن داشته باشه :rolleye:
ميشه بگين اي چينگ چيه؟ فقط مواظب باشين زياد تكون نخوره ممكنه پس بيافته . گناه داره به خدا :sad:
نوشته شده توسط tom boy
به نظر من اين اتفاقي نبود كه براي شما افتاد . دليلي و توجيحي بود بر اتفاقي كه شايد نبايد مي افتاد.نقل قول:
سلام دوستان. امید وارم که حالتون خوب باشه.
اون روز یه اتفاق خیلی عجیب برام افتاد.بعد از ظهر بود و من حالم خوب نبود.نمی دونستم باید چیکار کنم.با اینکه اصلا خوابم نمی اومد اما تو اتاقم دراز کشیدم. چشمامو بسته بودم و داشتم به خودم بد و بیراه می گفتم که یه اتفاق خیلی عجیب افتاد.که فقط آخراش یادمه.مطمئنم خواب نبود.احساس کردم تو یکی از اتاقهای خونه ی مادر بزرگم هستم. جلوی یه آینه ی بزرگ ایستاده بودمو داشتم به خودم با عصبانیت یه چیزائی می گفتم که دقیقا یادم نیست. بعد قیافه ام تو آینه خیلی زشت و وحشتناک شد .انگار کنترلمو از دست دادم. محکم سرمو کوبوندم به اون آینه بعد احساس کردم دارم با سرعت خیلی خیلی زیاد می چرخم. سرگیجه نبود طوری بود که انگار کل تنم داره می چرخه.تو این حال فکرمو به راحتی کنترل می کردم .حتی یادمه سعی می کردم یه بار ماجرا رو مرور کنم تا یادم نره. اما تا خواستم مرور کنم احساس کردم از یه جای خیلی بلند پرت شدم.بعد همینا که گفتم یادم بود اما تو اون لحظه یادمه مطمئن بودم یه چیزائی یادم رفته.
به نظر شما این چه اتفاقی بود که برام افتاد؟
راستي در مورد اي چينگ . خوب اگر مرسدس عزيز اين زحمت رو براي شما كشيدند ... پس.
تكان بخور.
تا بعد....
اول سلامنقل قول:
نوشته شده توسط mehd20_esf
دوم دست درد نکنه که تجربه ات را نوشتی منم چندتا داشتم که قبلا گذاشتم
سوم ایول من که از خنده مردم البته ناراحت نشیدا اما خیلی جالب نوشتی
چهارم من که گفته بودم شما که اینکارها را میکنید جای خلوت بخوابید
:laughing: :laughing: :laughing: :laughing:
یه مطلب درباره جن زدگی
=-=--=-=-=-=-=-==-
-=-=-==-=--=-=-=-=
"یه عده مشغول احضار روح بودند"؟! ماجرای جالبی است، هر چند هیچ یک از شرکت کنندگان نمی دانست دارد چکار می کند. در واقع می توان گفت که دعاخوان تنها شخصی بود که واقعاً به این جن، روح و یا نیروی ظنی اعتقاد داشت. به همین سبب تنها کارش هم آن بود که هر چه زودتر آن نیرو را از فضای پدیدآمده دور کند و فضای روزمره و قابلِ اعتمادِ همیشگی را بوجود آورد.
البته این گونه بازی های کنترل نشده و ابتدایی بی اذیت و آزار هستند و بزودی هم فراموش می شوند. به همین ترتیب موجوداتی هم که می توان بصورت اتفاقی با آنها ارتباط پیدا کرد بی خطر هستند...
حال چگونه می توانیم این ماجرا را تجزیه و تحلیل کنیم؟
در جوامع شلوغ و مدرن شهری در بین انسانها یک همگراییِ فکری و هوشمندانه بوجود می آید. زندگی کردن در این فضای مشترک با انسان های دیگر ساختمانی یکپارچه می سازد که رمز و رموز خود را دارند. وقتی یک روستایی به شهر می آید خود را همزمان بیرون و درون فضای دیگری حس می کند. البته شناخت و تجربه در این فضای جدید او را هم در خود حل می کند.
معمولاً موجودات ماورای طبیعی از مکانهای شهری و شلوغ دوری می کنند و بیشتر مکان های دورافتاده و خلوت را ترجیح می دهند. بارها و بارها شنیده ایم که در صحرا یا بر قله ی کوهی و یا در غاری به پیامبر و یا عارفی وحی و الهام شده است. این مسائل هیچ وقت در کوچه و خیابانها رخ نمی دهد.
در فرهنگ و مذهبی که به ما تعلق دارد اینگونه موجودات را بعنوان روح و جن های بدکاره و حتی شیطان شناسانده اند. در چنین اجتماعی هر چیزی دارای تعریف و تفسیری ویژه است هر آنچه که مطابق با آن توصیف و تفسیر نباشد عجیب و غریب بنظر می رسد و باید از آن دوری کرد. به این دلیل موجودات مقدس و الهی که بیرون از این فرهنگ و ساختار فکری هستند همه به جن و شیطان تبدیل می شوند. حال افرادی که در این جامعه باز به اینگونه شناخت ها و کنجکاوی های غیر ثبت شده و نامعمول روی می آورند اشخاصی هستند که معمولاً در خفا و در حین مراسم مخصوصی دست به این کار می زنند تا بیشتر توجه موجودات ماوراء الطبیعی را جلب کنند.
به نظر من با شناخت ناکاملی که انسان مدرن نسبت به این موجودات دارد بیشتر وقت ها هم به بن بست بر می خورد و پس از چندی کنجکاوی ناچار به دنیا و اندیشه ی همیشگیِ موجود در فرهنگ و دین خود گرایش می یابد، چرا که این دنیا برای او قابل اعتمادتر و آشناتر است.
برای مفهوم دادن به این رویداد ها باید از نو زیربنای تفکر خود را کاملاً تغییر داد و شناخت مجدد و ساختمان جوابگوی بهتری را بنیان گزاری کرد که در این توضیح کوتاه نمی توان آنها را بررسی کرد. به امید اینکه بتوانم در آینده کتاب منظمی در مورد الهیاتِ موجوداتِ فراطبیعی و سنت های از یاد رفته تنظیم کنم که جای آن در گوشه و کنارهای ادبیات فارسی واقعاً خالی بنظر می رسد. سد ها سال است که از اثری به این شکل در ادبیات فارسی زبانان خبری نیست.
بالاخره اگر بخواهیم بصورت جدی با این مسائل دست و پنجه نرم کنیم راه های زیادی باید پیمود چه برسد به اینکه بخواهیم از این روش ها بهره ببریم.
دوست جن زده ی شما هم با کمک از تکنیک دعاخوانی دوباره به این جهان برگشت و شاید با بسته شدن دریچه ای که در آن حالت ویژه برایش پدید آمده بود (و این بسته شدن دریچه توسط مغز، عکس العملی است طبیعی) فرد مزبور هرگز به آن حالت ویژه باز نگردد. نگه داشتن شخص بصورت محکمی که دعاخوان توصیه کرد یاری دهنده ی ایجاد رابطه ی است با یک مکان مشخص و رابطه با "این" جهان هستی.
برای زمینی شدن و دوری از این گونه حوادث، فرد می تواند جلوی تلویزیون نشسته و مثلاً اخبار شب را ببیند و یا اخبار رادیو را برای چندی گوش کند تا دوباره و کم کم به فضای معمول خود باز گردد. خاک ریختن بر سر خود هم خوب است. یا مثلاً در سینما مشاهده می کنیم که در چنین حالتی از آب استفاده می شود!
وقتی که دوست شما می گوید: »فردی او را وادار به ناسزا گويی ميکرده ...« در اینجا عکس العمل ساختمان عصب و مغز او را می بینیم که آن نیرو و موجود را بصورت فردی برای ما می آفریند تا به او مشخصات دهد و او را تعریف کند - اما چنان به نظر می رسد که دوست شما به این مراحل پای نگذاشت. من مطمعنم اگر مدتی پس از این ماجرا که برای ایشان پیش آمد دوباره از او سؤال شود که چه کسی را در آن حالت دیده بود نمی تواند قطعاً پاسخ دهد و بسیار شک دارد.
اگر فرد مزبور را پیش دعاخوان و یا ملایی ببرید، او سعی خواهد کرد تا دوست شما را از افکارش دور کند و او را به راه راست هدایت کند. روان شناسان و مراکز علمی از روش های دیگر استفاده می کنند. در آمریکا چهار میلیون فرد به اینکه با جهان دیگری ارتباط داشته اند بصورت آماری ثبت شده است. امروزه دیگر روانکاوان و دکتران نمی توانند این مسائل را نادیده بگیرند و در وهله ی نخست با مسئله جدی برخورد می کنند و علم تا حد امکان سعی دارد که با آن آشنایی پیدا کند. به این دلیل علم هم نمی تواند تنها این مسائل را پوچ و نادیده بگیرد برای اینکه همگی آنها برای انسان رخ می دهند. اما در اینجا باید ادیان بزرگ فرهنگی و کتابی را هم در نظر داشت. بیشتر اوقات، خود این ادیان هستند که چنین رویداد ها را رد می کنند، آنها را شیطانی تفسیر می کنند و ارتباط با روح یا موجودات الهی را تنها به پیامبرانشان تعلق می دهند و بس...
... و شما نباید از آن بترسید که در حالت عادی چنین ماجرایی برای دوستتان بوجود آید.
==================آرش شريف زاده عبدی
منبع: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام به مرسدس بابا توریستیا همه جا را میشناسی
راستی نگفتی کجا برنامه درباره رویا بینی داره
از زحمتات ممنون