درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
Printable View
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
یا رب ان اهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان///
ناوک چشم تو در هر گوشه ای
همچو من افتاده دارد صد قتیل
لب سر چشمهای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی
من زودتر گفته بودم:31:
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه
درصدف سینه حافظ بود آرامگهش ...
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان///
«نه عمر نوح بماند نه ملک اسکندر// نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش»
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
از چشم شوخش اي دل ايمان خود نگهدار
كان جادوي كمانكش بر عزم غارت آمد
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد