چقــــــــــــــدر
کم تــــــــوقع شده ام
نـــــــــــه آغوشت را ميـــــــــخواهم
نــــــــــه يک بوســــــــــــه
نــــــــــه ديگر بودنت را
...همين که بيايی
و از کنارم رد شوی کافيست
مــــــرا به آرامش مي رساند
حتی
اصطحکاک ســــــــــــايه هايمان!
Printable View
چقــــــــــــــدر
کم تــــــــوقع شده ام
نـــــــــــه آغوشت را ميـــــــــخواهم
نــــــــــه يک بوســــــــــــه
نــــــــــه ديگر بودنت را
...همين که بيايی
و از کنارم رد شوی کافيست
مــــــرا به آرامش مي رساند
حتی
اصطحکاک ســــــــــــايه هايمان!
دل بسته ام به پاییز...
شاید...
دوباره...
سر ِ مهر بیایی ...!
حسودیم میشود به باران
وقتی به روی دستان تو می نشیند
یا وقتی که..
می چکد از گوشه ی لبانت!
فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش
در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش . . .
بار آخر ، من ورق را با دلم :40:بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل:40: !
با دلت ، دل :40:حکم کن !
حکمِ دل:40: :
هر که دل:40: دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...
دل :40:که رویِ دل:40: بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .
این دلِ:40: من !
رو بکن حالا دلت را !
دل:40: نداری ؟!
بُر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم ، دل :40:سپردن ، دل :40:گرفتن ، هر دو لازم
هر شب دلم خواب ترا می بیند
هر صبح حافظه ام شماره ترا می گیرد
او گوشی را بر میدارد
من گوشی را می گذارم
دوباره زخمم را نمک می پاشم !
-------------------------------------------
پ ن : رقیـــــب
ایـن شـعرهـا را
همـــین حــــــالا بـخوان
وگـرنـه بعـــــدهـــــا ...
بـاورت
نمی شود !
هـنگـام سرودن ِ آن
چـگونـه ... دیــوانه وار
عـاشقـت بـوده ام !!!
پیشونیـ نوشتمـ را
با دست هاتـ عوضـ می کنمـ
توی روزهایم قدم بزن
خوشبختیـ هایشـ را جدا کنـ
هر چـه ماند پسـ می گیرمـ !!!
تراشِ دستهایت
وامدار زیبایی ست
و انگشتانت شرابِ نور را هم می زنند
با موسیقی نگاه
و آوازِ احساس
تا خمخانه آسمان رنگِ سرخ گیرد
دست های تو در گردنِ شعر می پیچد
هيچ كس عاشق تن هاي تنهاي ما نيست
بيا با هم
بازهم
باغم
تنهاي تنها بمانيم ...