این شعر را خیلی دوست دارم
مانده ام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
مردم و خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد!!!!
Printable View
این شعر را خیلی دوست دارم
مانده ام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
مردم و خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد!!!!
دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی.............بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست
تو بزرگترین ستون استوار مفهومات روح منی
من بی تو با هیچ ثانیه ای از زندگی همراه نخواهم شد
و تا طلوع مهتاب دلم چشم به راه آمدنت خواهم ماند
حتی اگر چشمم رنگ خاک گیرد
و جسمم در گذشت زمان خاک گردد
من دست از این عهد نمی شویم.
مهتاب من طلوع کن!
نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت..............بسرّ شاه سر خویشتن نشاید باخت
تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداریها
شاعر فروغ فرخزاد
تو را گفتم كه: مشنو گفت بد گوي
عليرغم من مسكين شنيدي
مرا گفتي: رسم روزيت فرياد
عفا الله نيك فريادم رسيدي!
یا مرو با یار ازرق پیرهن............یا بکش بر خان و مان انگشت نیل
دو ستی با پیلبانان یا مکن...........یا طلب کن خانه در خورد پیل
لحظهی شرجی دیدار تو آمیخته بود ؛
با سکوت شب شالیز که آزارم داد
« بعد از آن آه خودت می دانی »
این همه غصهی یکریز که آزارم داد
خاطراتم به فراموشی مطلق پیوست
غیر یک حرف و یک چیز که آزارم داد ؛
چایی سرد شده یک غم مبهم و دگر
ـ آه از آن حرف سرِمیز که آزارم داد !
دوست مشمار آنکه در نعمت زند..............لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست.............در پریشانحالی و درماندگی
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد