ديگر نميترسم
نه از بيماري
نه از تاريکي
نه از تنهايي
تو را که بيش از يک بار نمي شد از دست داد..
و تو بي آنکه بخواهم تمام شدي..
همان طور که
بي آنکه بخواهم تمام من شده بودي !!!
ديگر نميترسم
نه از بيماري
نه از تاريکي
نه از تنهايي
تو را که بيش از يک بار نمي شد از دست داد..
و تو بي آنکه بخواهم تمام شدي..
همان طور که
بي آنکه بخواهم تمام من شده بودي !!!
بــدنبال یــِکــــــ |̲̅̅×̲̅̅| کــوچکـــ هستم / ....
یه جــایـے روے دیوار دنیـــا ؛
که تا کلیکـــ کنی ...
هستــی Close خــواهد شد ! ...
گذشتهها را دور نمیریزمجایشان در صندوقی است
که درش قفل میشودو چند روزیاستمنتظر گم شدن کلیدش هستم....
من ســرا پا بغضم...
خدا کند نشکنم
دلم بی تاب شده است امشب
گویی اسیر غم شده است امشب
این تن خسته و جان من را
دلم آتش میزند امشب
من اگر ديوانه ام
با زندگي ، بيگانه ام ...
مستم اگر ، يا گيج و سرگردان و مدهوشم !
اگر بيصاحب و بي چيز و ناراحت :
خراب اندر خراب و خانه بر دوشم !
اگر فرياد منطق هيچ تاثيري ندارد :
در دل تاريك و گنگ و لال و صاحب مرده ي گوشم
بمرگ مادرم : مَــــــردم ،
شما اي مردم عادي :
كه من احساس انساني خود را
بر سرشك ساده ي رنج فلاكت بارتان ،
بي شبهه مديونم
ميان موج وحشتناكي از بيداد اين دنيا
در اعماق دل آغشته باخونم :
هزاران درد دارم ! ...
درد دارم ...
خـــــنده بر لبـــ مےزنمـ تا کســـ نداندـ راز مــــن
ورنــــه اینـ دنیــا کــه ما دیدیمـ خنـــدیدن نداشتـــ !
هــِــی تـــو!
"تـــو " کــ ه گـــذ شتــــ ی از "مـــن"
" او " از تـــو میـــ ـگـُـذرد ...
این توالــــ ی ِ شخص هــــآی ِ مـُـفـــرد استــــ !!!
هوای تو از دود سیگار هم مضر تره...
دود سیگار به سرفه ام میندازه...
هوای تو به گریه ام...
اين روزها
..
تنهايی هم
..
مد شده
.................
..
همه به هم خيانت می کنند
..
و بد داد می زنند که تنهايم..
نشستم رو به روی تو ، نگاهم سخت دلداستنشستم روبه روی تو ، که جمع درد و تسکینیمنو با اینکه بالایی ، از اون بالا نمیبنیتمام عمر با من باش من انقدر از خودم خستمکه پای هر عذابی که بدونم باتو ِ هستمتو رو راحت پرستیدم فقط با یک نظر دیدننمیدونی چقدر سخته تو رو راحت پرستیدنبه دریا دل زدم شاید بتونم در تو دریا شمهمه دنیامو بخشیدم که قد بخششت باشم…
سیگارش را می گذارد زیر لبش و می گوید:
آتیش داری داداش؟!
جواب می دهم: توی جیبم که نه
ولی در دل ام دارم... به کارت می آید؟!
این که من میکشم ...
درد بی تو بودن نیست...
تاوان با تو بودن است...
هیچـــ كســ
ویرانی ام را حســـ نكرد
روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟
کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .
مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !
نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی
از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار ..........
درگیرم در گیرو دار تمام دردهای نا تمام
میان چرخش لنگ لنگان ثانیههای سرد
پناه میبرم به کودکیــــــــــــــــــــ ـــــــــم
و با آبنباتی از دستان مادرم دنیا را تاخت میزنم
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت میزند نادان دوست
دلم پیمانه میخواهد امشب
یار و مستانه میخواهد امشب
این پیاله های پشت هم ردیف
ساقی میخانه میخواهد امشب
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !
باشد ... می روم
وقتت را نمی گیرم
اشتیاق شنیدن صدایت را
در گره بغض گم می کنم ...
نگران نباش
کسی نمی فهمد
آخرمن آموخته ام
آموخته ام حسم را بکشم
بی آنکه
آب از آب تکان بخورد
یا
حتی تو
اشکهای ریخته بر گونه ام را ببینی!
سرم را تند
تکان می دهم
بعد ،
به صدای بلند می گویم
عجب سرمای بدی خورده ام
بلند می شوم ...
و می روم ...
می روم تا چای بریزم
برای بغض شکسته ام
و هیچ کس ...
هیچ کس دل نگران آمدنم نمی شود
چرا که
برای آدمها
چای ریختن
برای بغض
بی معنی است...
نمیدانم !
چرا تا میگویم حالم خوب است
چشمانم خیس میشود !
تاب می بندیم
یکسو تو یکسو من
نسیمی ما را
تکان می دهد...
تاب می گسلد
یکسو من یکسو من هر سو من
تو کجا رفته ای
بی تاب گشته ام!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کم کم یاد خواهی گرفت !
با آدمها
همانگونه باشی
که هستند ... !
... همانقدر
خوب
گرم
مهربان
و گاهی همانقدر....
بد
سرد
تلخ
ای کاش میرفتم نه حالا که شکستم
حالا که حتی از خودم بیزارو خستم
حیف از دل من ، از جوونی ، از گذشته
از روزو شب هایی که رفته برنگشته
كاش ميشد هيچ کس تنها نبود
کاش ميشد ديدنت رويا نبود
گفته بودي با تو مي مانم ولي
رفتي و گفتي که اينجا جا نبود
ساليان سال تنها مانده ام
شايد اين رفتن سزاي من نبود
من دعا کردم براي بازگشت
دست هاي تو ولي بالا نبود
باز هم گفتي که فردا ميرسي
کاش روز ديدنت فردا نبود
بــعضــےحرفـــ هــا گفــتنــے ستـــ ــ / ..
بـعضــے نوشتـنــے
و بعضــے هیـچ کــدام
ایـن روزهــا بــﮧ هیــچ کــدام نزدیــک تـرم انــگـار .. / .
آدم به خدا خیانت کرد!
خدا درد آفرید!
غم آفرید!
تنهایی آفرید!
بغض آفرید!
اما راضی نشد!
کمی فکر کرد!
و آنگاه عشق آفرید!
نفس راحتی کشید!
انتقامش را گرفته بود از آدم …!
ساعت از نیمه شب گذشته است
و من به این می اندیشم :
اگر کاری را که عشق با من کرد
با تو می کرد ،
چند روز دوام می آوردی ؟ !
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
در هر نفس این است دعایم همه ای ماه
در زیر و بم خاطره ، آزرده نباشی . . .
:40:
نقل قول:منبعشو یادتون رفت بنویسین :46:کد:http://dirtyprettythings.blogfa.com/post-1067.aspx
همه ی قرار دادها را
که روی روی کاغذ بی جان نمینوسند.
بعضی از عهد ها را
روی قلب هم مینویسند...!
حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد.
شکستنشان
یک آدم را میشکند
هی فلانی شاید زندگی همین باشد ....
گاهي دلم براي خودم تنگ ميشود...
گاهي دلم براي باورهاي گذشته ام تنگ ميشود....
اینجا یک نفر هست
که از دریا و صدف و
خزه های آبی سخن می گوید
اینجا یک نفر هست
که وقتی راست می گوید
برقی در چشمانش می درخشد
اینجا یک نفر هست
که ضربان قلبش بعد از هر طپش -سکوت نمی کند
و حالا
یک نفر هست
که وقتی به خدا فکر می کنی
لبهایش می لرزد!!!
اینجا که من رسیده ام ...
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن...
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم ...
تو باش و دل من و همه فریادهایی که ...
لحظات "شيرين" همنشيني
عبور "تند" ثانيه ها
دل"شور"ه پايان
آقا براي من يک قهوه "تلخ" لطفا!!
نمیخواهم "تلخ"ی خاطرات
کامل کند مزه هاي اکنونم را...
دلم گرفته است
به من
یک لبخند
به قد عبور از
این
دوراهــــــــــــی قرض دهید . . .
عجيب دلم گرفته دارم محاكمه ميشوم
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد !
به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست ...
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
به امیدی که ساحل داره این دریا !
به امیدی که آروم میشه تا فردا !
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره !
به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره !
دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست .
.
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی درمه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را
رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟
ای ستاره ها،ای ستاره ها،ای ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟
میخواستم به پایت پیر شوم نه از دســتت!!!
در دلت چند دَست مبل داری که هر روز یکـــــ نفر به دلت می نشیند!!!!!!
روی هرکی دست گذاشتیم ...روی ما پا گذاشت ...!!
:41: