آنقــدراز کلاغ می ترسیــد که یک مزرعــه متــرسک کاشــت
Printable View
آنقــدراز کلاغ می ترسیــد که یک مزرعــه متــرسک کاشــت
گربه های محل از سگدو زدن من نمیترسند!!!
نانوا هم جوش شیرین می زند،بیچاره فرهاد
برخی باورهای خود را از بازار آزاد تهیه می کنند.
هرچه شیشه عینکتون رو تمیزتر کنید ، دنیا رو کثیف تر می بینید.
مسافر شتاب زده،تنهایی را به همسفر لنگ ترجیح میدهد...
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.
چشــــــمان فرهاد عاشــــــق خــــــواب هاي شيريـــــــن بود
بد نیست این رو هم بخونید" با این سنم 12سال،کاریکلماتور می نویسم:n10:مار پزشک شد ، نیش دارو تجویز کرد.
زمستان و کلاه بردار در مسیر مخالف می تازند.
کله پز چشم گذاشت ، مشتری ها قایم شدند.
عده ای بچاپ بچاپ را رشد صنعت چاپ می دانند.
بیمار پا از دست داده در صف بیماران سرپایی بود.
برای سپردن سر ، دنبال جای خاطر جمع می گشت.
باغبان باغ وحش شیر را باز کرد و درخت را آبیاری کرد.
زالوی ناتوان گفت دست اهدا کنندگان خون را می بوسد.
در آتش سوزی مدرسه ی پسرانه ، آتش دامن همه را گرفت.
جدول مندلیف ، جدول کلمات متقاطع از پیش حل شده است.
پروستات ، شتری بود که در خانه ی پیرمرد خوابید.
یکی بیدار و یکی بادار عزراییل را ملاقات می کند.
از تلخی دیابت ، پول شیرینی نصیب دکتر شد.
ماری که در آستین پروردم به من نیشخند زد.
فاصله ی عرض بنده با ارز صراف بسیار است.
آشنایی راننده ها بر حسب «تصادف» بود.
خشک سالی دهان کویر را هم باز کرد.
بی کله از حمله ی مغزی معاف شد.
دیابت ، قند دان تلخ زندگی است.
آچار فرانسه چینی از آب در آمد.
گربه از ترس ، سگ لرز می زد.
دیوان ِ عمر ، قافیه ندارد.
«آدم» ربا ، به «حوا» كاري ندارد.
عاشق هم نوازی ارکستر هستم.
آب از سر گذشت ، خشک سالی پَر.
«دار» مکافات جای آدم «بیدار» نیست.
«توان» ، ناتواني اعداد را جبران می کند.
ديدنيترين روي سكه ، روي دیگر آن است.
سایه هر چه کشید از دست هم سایه کشید.
مسافر سرنشين است ، از ته نشين خبري نيست.
عده ای «حضور»شان را با «غیبت» لکه دار می کنند.
«جنبش نرم افزاری» ، همان «حرکات موزون» است.
هنرمندانه ترين دوشيدن ، دوشيدن آدم ها است.
نانوای «بندر خمیر» ، لنگ خمیر نمی شود.
با تلنگر برسفال دلم ، حالش را پرسيدم.
«قافيه» را باختم ، شعرم «سپيد» شد.
«آپارتاید»ی با «سیاه» زخم جان سپرد.
عاشق طلا ، جنگ زرگري راه انداخت.
«حباب قیمت» ، فقیر را از پا در آورد.
فقير ، «ته مايه دار » جامعه است.
سفر ماهي با تور کوتاه است.
فرش فقیر ، خواب ندارد.
«پری»روز،زیباترین روز بود.
كودك خيالم را ، از شير گرفتم.
ماشین «بی باک» ، مفت نمی ارزد.
هنگام پيري ، ارتفاعاتم سفيدپوش شد.
آزمون مرگ ، بدون کنکور انجام می شود.
ای کاش باشگاه مغز سازی هم دایر می شد.
صاحب خانه ای جواب کرد ، پیاده رو پذیرش کرد.
عاشق تفنگي هستم كه با بوي باروت غريبه است.
عده ای پیاده به وصال می رسند ، خیابان وصال را می گویم.مسافرین ایستاده ی اتوبوس ، عطر زیر بغل به هم تعارف می کنند.
در آزمایشگاه ، خون آدم ها را توی شیشه می کنند.
سنگ قلاب ، فنی ترین شیوه ی فرافکنی است.
«سایت غنی سازی» ، دهان فقیر را آب انداخت.
کودک خیال ام ، آرزوی مهد کودک را به گور برد.
«سرزنش» ، زشت ترین عادت گیوتین است.
اورانیوم با غني سازي مايه دار شد.وایرلس به جدایی پرندگان دامن می زند.
سايهام ، سينهخيز تعقيبم مي كند.
یخ ، سر سختي آب را ثابت کرد.
دیده بان حقوق بشر ، نابینا از آب در آمد.
آدم تصادفی پای فیلم رادیو لوژی گریست.
گام به گام در فرهنگ خزنده جایی ندارد.
دباغ هم در ایجاد پاپوش نقش دارد.
پای طلاق به دفتر ازدواج هم باز شد.
کله پز چشم گذاشت ، مشتری ها قایم شدند.
زالوی ناتوان گفت دست اهدا کنندگان خون را می بوسد.
خشک سالی نمی گذارد پَته ی کسی روی آب بیفتد.
برای سپردن سر ، دنبال جای خاطر جمع می گشت.
ماری که در آستین پروردم به من نیشخند زد.
برف پیری ، برف شادی عزراییل بود.
هرچه باداباد شعار طرف دار حزب باد بود.
دلم شور می زد با نوایش گریستم.
مار پزشک شد ، نیش دارو تجویز کرد.
این روزها اشتها هم کاذب از آب در می آید.
چکه ، علت تعویض شیر باغ وحش نبود.
عده ای بچاپ بچاپ را رشد صنعت چاپ می دانند.
گوسفند لحظه ی وداع به چوبدار گفت : نمک گیرتان هستم.
تخصص ماست بند ، کشیدن مو از ماست بود.
سلام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عزیز برای حفط نظم بیشتر تاپیک لطفا تو هر پست فقط یک کاریکلماتور قرار بدین
ممنون:n16:
خطوط دلت را زياد اشغال نکن، شايد خوشبختي پشت خط باشد
با رشته افکارش آش درست مي کرد
آدم بي قرار، هيچ وقت با کسي قرار ندارد
از بس فعل هاي مختلف را صرف کردم، ديگر ميلي به غذا ندارم
وقتي دلم را به او هديه کردم، با خوشحالي پرسيد سيخي چند؟
.
.
.
اگر حرف مُفت را می خریدند , خیلی ها میلیاردر بودند.
وقتی کاسه سرم داغ میشود، افکارم را فوت میکنم
همیشه خودکارم به احترام کاغذ سفید ، کلاه را از سر بر می دارد
در فوتبال، هيچ کس کاري از دستش برنمي آيد جز دروازه بان
شب که می شود روی تخت خاطراتم می خوابم.
چون حق تقدم رو رعایت نکرد سایه اش تصادف کرد
براي آن که از خاطرات مجردي لذت ببرد ازدواج کرد
بعضیها خیاط نیستند؛ اما خوب وصلههایی به آدم میچسبانند
حتي تاجر نمک هم نمک نشناس مي شود
در شبهای ابری دل حوض برای تصویر ستارهها تنگ میشود
جیبهای پر پسته:دلهای پر غصه
دستش نمک نداشت واسه همین یه نمکدون همراهش بود
شیر که شد همه رو خورد
آدم هاي بانمک، حرف هاي شيرين مي زنند
کتاب یار مهربانی است که با همسرتان هیچ مشکلی ندارد
"سهراب گل هاشم"
باید کمی گناه کرد ممکن است بی گناه محاکمه ات کنند
"سهراب گل هاشم"
اگر قلمم را بشکنند قلم پاهایم را می تراشم و با آن می نویسم
"سهراب گل هاشم"
هیچ کس گرسنه نیست , همه روزی چند وعده گول می خورند
قلم کم حرف عمرش طولانیست
"سهراب گل هاشم"
«کلیه» نوشته هایم سنگ ساز شده است.
"سهراب گل هاشم"
با آنکه چینی بلد نبود اما دست از سخن چینی بر نمی داشت
"سهراب گل هاشم"
مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد
"سهراب گل هاشم"
عجب زمانه اي شده! گذشت هم درگذشت
قصاب ها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم می زنند
"سهراب گل هاشم"
سايه همه نژادها يک رنگ است
"سهراب گل هاشم"
چشم عسلي ها، اشک هايشان شيرين است
" سهراب گل هاشم "
خيلي زمين خوردم ولي زمين خوار نشدم
"سهراب گل هاشم"