خليي باحال بود.آقا رامبد
Printable View
خليي باحال بود.آقا رامبد
نقل قول:
نوشته شده توسط demoblog
اگه ولتاژ 1200 ولت هم به من وصل ميكردن خيلي بهتر از اون صحنه اي بود كه من با منشي روبرو شدم ! :biggrin:
با سلام
این سوتی من نیست ولی خیلی باهاش حال کردم
یه روز تو مغازه نشسته بودم و داشتم در مورد قطعات جدید کامپیوتر که قراره خریداری بشه صحبت می کردم با همکارم و صاحب مغازه
دیدم دو تا دختر که یکیشون همسن من بود (من 17 سالم بود) و یکی دیگه با یه وضعی (فجیع) اومد تو مغازه از من درباره فروش اقساطی توضیح خواستن من برگه ای که از قبل آماده کرده بودم رو بهشون نشون دادم و شرایطو گفتم
تو این برگه قطعات سخت افزاری بود و مدلاشون
بعد اون یکی که همسن من بود گفت اگه ما چند تا این برنامه ها رو نخوایم قیمتش کمتر میشه؟
گفتم اینا نیازه برای کامیوتر تا راه اندازی بشه بعد اون یکی گفت بله می دونم من خودم فوق لیسانس سخت افزارم!!!!!
بعدش گفت میشه اینو حذف کرد با تاکید
من نگاه کردم دیدم دستشو گذاشته روی مین بورد میگه اینو میشه از توی قطعات حذف کرد !!!!!!
من با تعجب یه نگاهی کردم به همکارم گفتم بابا بیا براشون توضیح بده اینا هیچی حالیشون نیست؟؟؟؟؟؟
بعدش اومدو خلاصه براش توضیح داد که اینا چی هستن.
بعد از رفتن اینا ما کلی به این فوق لیسانس مملکت خندیدیم
گفتیم اگه این فوق لیسانسه پس ما چی هستیم؟؟؟؟
خب منم بگم!
چند روز پیش با بروبچز قرار گزاشتیم بریم کتابخونه کله سحر!! درس بخونیم! آقا ما 7 رفتیم کتابخونه! طبقه بالا! این کتابخونه ما یک حالت L مانندی داره که هیچکی توی اون زاویه 90 اش نمیشینه! چو کم نوره به جایی هم دید نداره!! ما هم رفتیم توی همون زاویه نشستیم که حواسمون پرت نشه و .... اینا! یک 2 ساعتی داشتیم میخوندیم! همه گرم! باور کنید نفهمیدیم کی گذشت!
عجیب بود که سالن هنوزم ساکت بود! یکی از بچه ها یدفعه داد زد: آی این دیفرانسیل ......... تموم نمیشه! همه زدیم زیره خنده! بعد با هزارتا بد و بیراه (پسرا میدونن چی میگم!) از هر کدوممون پول گرفت بره صبحانه بخره! همین طور که غر میزد! رفت! بعد از 5 ثانیه برگشت! مثل لبو شده بود! اصلا انگار جن دیده بود! یکی دیگه رفت! اونم لبو برگشت! به هر حال اولی که شوکه بود! از دومی حرف کشیدم که چیه! گفت تموم سالن پره دختره! اومدیم سالن دخترا!!!!!
هیچی! هنوز تصمیم نگرفته بودیم که چه خاکی به سرمون کنیم! دیدیم یک خانومه که فقط دماغش بیرون بود خفتمون کرد!
اومد سرمون داد که آآآآآآآی شما اینجا چیکار میکنین!؟؟! حالا بهروز(دوست صمیمی من!) که نیشش از اینکه وسط دخترا بود تا بنا گوش باز بود از دهنش در رفت ما که باهاشون کاری نکردیم!!!!!!!
خانومه هم نعره ای کشید که آآآآآآآآآآآی مگه قرار بود کاری هم بکنین؟ با کی قرار داشتین! شما فاسدین! همین شما هایین که فساد میکنین! منم همه رو جمع کردم که آقا در ریم تا زنگ نزده 110!!
اومدیم خیلی باکلاس رد شیم! همه سرا بالا! داشتیم زیره داد و فریاد اون مادرفولادزره میرفتیم! که یدفعه (من کاپشن کوتاه مشکی و قرمز تنم بود، موهام هم تا شونه هامه!) یکی از دختر ها داد زد اون دختره کاپشن مشکی کجا میره؟(منو میگفت!)
سالن از خنده ترکید! از اینور بهروز هم ریسه رفت از خنده! منم به روی خودم نیاوردم! رفتیم بیرون انقدر عرق کرده بودم که تمام پیرهنم خیس بود!
اینم سوتی ما!
(بدم ازش فیلم کوتاه بسازن؟)
مرسي سينا و un4giv3n سوتي هاتون با حال بود
جالببب بودنقل قول:
با سلام
این سوتی من نیست ولی خیلی باهاش حال کردم
یه روز تو مغازه نشسته بودم و داشتم در مورد قطعات جدید کامپیوتر که قراره خریداری بشه صحبت می کردم با همکارم و صاحب مغازه
دیدم دو تا دختر که یکیشون همسن من بود (من 17 سالم بود) و یکی دیگه با یه وضعی (فجیع) اومد تو مغازه از من درباره فروش اقساطی توضیح خواستن من برگه ای که از قبل آماده کرده بودم رو بهشون نشون دادم و شرایطو گفتم
تو این برگه قطعات سخت افزاری بود و مدلاشون
بعد اون یکی که همسن من بود گفت اگه ما چند تا این برنامه ها رو نخوایم قیمتش کمتر میشه؟
گفتم اینا نیازه برای کامیوتر تا راه اندازی بشه بعد اون یکی گفت بله می دونم من خودم فوق لیسانس سخت افزارم!!!!!
بعدش گفت میشه اینو حذف کرد با تاکید
من نگاه کردم دیدم دستشو گذاشته روی مین بورد میگه اینو میشه از توی قطعات حذف کرد !!!!!!
من با تعجب یه نگاهی کردم به همکارم گفتم بابا بیا براشون توضیح بده اینا هیچی حالیشون نیست؟؟؟؟؟؟
بعدش اومدو خلاصه براش توضیح داد که اینا چی هستن.
بعد از رفتن اینا ما کلی به این فوق لیسانس مملکت خندیدیم
گفتیم اگه این فوق لیسانسه پس ما چی هستیم؟؟؟؟
یک چیز دیگه! این ماله خودم نیست!ماله یکی از دوستانه!
یکی از بچز میگه که وقتی 4یا 5 سالش بوده برای خواهرش خواستگار میاد! آقا نشسته بوده جلو خواستگارها! پا میشه میره بازی کنه و برمیگرده! میبینه باباش جاش نشسته! جلو هم بر میگرده میگه
جا خواستیم! جا*ش نخواستیم!!!!!!!!!!!!
اگر اومدن منو برای این پست بن کنن! وساطت کنین!!!!
مرسي رفيق باحال بود
باشه اگه مديران خواستن بنت كنن من ريشم رو گرو ميزارم
دلتنگ اشکانم !
سلام مستر جان ممنون از سوتيت
خيلي باحال و تازه بود
كلي خنديدم
سلام به همگی
چطورید ؟
میدونید بزرگترین سوتی توی زندگی هر فرد چیه ؟ => اینه که سوتی هایتان را این جا برای همه تعریف میکنید !
موفق باشید
============
راستی رامبد جون :
آیدی قبلیتونو گرفتم ، ولی میثم گفت ازش استفاده نکنم !
خیلی سخته باید کمی فکر ک نم
ولی یه دوست دارم به اسم سامان خدای سوتی هست
دوست عزيز حالا اگه شما سوتيتون رو تعريف كنيد مگه چي ميشه ؟نقل قول:
نوشته شده توسط my friend
آخه مگه من شما رو ميشناسم كه آبروتون بخواد بره !!!!!!!!
-------------------------------------------
در ضمن به خاطر اينكه يه موقع من رو با شما اشتباه نگيرن ميثم آيدي قبلي من رو به شما نداده
والا سوتي من خيلي بد بود توي پله برقي هاي مترو بودم كه قطار اومد منم عجله كردم برم بهش برسم تا درها بسته نشده برم تو وقتي رفتم تو ديدم چه خبره؟ يكدونه مرد هم نيست نگو رفتم تو كابين خانمها حالا هول شده بودم كه نگو اونهام هي ميخنديدن منم كه پلير به گوشم بود هيچي نميشنيدم براي همين هر روز ديگه وقتي ميرم مترو سوار شم ميرم دم كابين اخري واي ميستم تا سوار واگن اقايون بشم
با سلامنقل قول:
نوشته شده توسط nintendo_ds
سوتیت حرف نداشت
توپه توپ بود
نقل قول:
نوشته شده توسط nintendo_ds
سلام
اين خيلي باحال و جالب بود
دوست عزيزمون سوووووووت سوتي هاي باحالي تعريف ميكرد ديگه خبري ازش نيست
wookman عزیز و همه دوستای گل دیگه ای که فکر میکنن من با این فروم قهر کردم سلام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط wookman
راستش یه مدته که دلم خیلی غصه ناکه میترسم بنویسم و بقیه رو هم از نوشته هام ناراحت کنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخه آدم وقتی دلش غصه ناکه نمیتونه چیزهای شاد بنویسه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توی این مدت که چیزی ننوشتم روزی چند بار میومدم و تمام تایپیکای جدید رو توی پی سی ورلد میخوندم خیلی هم دلم میخواست وارد بحث های قشنگتون بشم ولی ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دو ، سه روز پیش هم کلکسیون غصه هام تکمیل شد و از کارم هم اخراج شدم اون هم فقط به خاطر درخواست حقوق قانونیم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیگه وقتی توی آیینه نگاه میکنم یاد مرحوم الیور توئیست میفتم آخه اون طفلکی هم وقتی یه کاسه سوپ بیشتر خواست از یتیم خونه اخراج شد ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مواظب خودتون باشید یه وقت بن نشید هااااااااااا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستتون دارم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوت جان داره گريم ميگيره
بابا شما ديگه چرا ؟
شما كه آخر خنده بودي
حاله من كه حسابي گرفت
اما اميدوارم هرچه زوردتر شاد و شنگول ببينمت
سوت جان! امیدوارم هرچه زودتر مشکلاتت حل بشه.
باور کن روزی دست خداست نه بنده خدا! به خدا توکل کن همه چی درست میشه! قول میدم!!!
درسته ، میثم خان اونو به من ندادهنقل قول:
در ضمن به خاطر اينكه يه موقع من رو با شما اشتباه نگيرن ميثم آيدي قبلي من رو به شما نداده
ولی خودم اونو ثبت کردم و به میثم جون گفتم برای منو به اون تغییر بده ، یه سری دلیل گفت که من قانع شدم ، سپس نام کاربریمو از demoblog به my friend عوض کرد
موفق باشید
گمونم سوتي خيلي ناجوري باشه(هركي خواست پاكش كنه)
زمان جنگ رفته بودم جبهه
پشت خط براي يكي از دوستام مرخصي گرفتم كه اون بره مخابرات وبخونشون زنگ بزنه منم برم حموم.........اقا از بس عجله داشتم از يكي پرسيدم كه حموم كجاس ؟اونم بادست اشاره كرد وگفت تو اين كوچه..........منم با عجله دويدم توي كوچه(اخه مرخصي شرافتي گرفته بوديم كه زودبيايم- اعزام داشتيم)هيچي.. رسيدم يه جا كه دم درش پرده زده بودن ويه بچه كوچولو نشسته بود..پرسيدم حموم اينجاس؟باسر اشاره كرد اره.........منم پرده روزدم پريدم تو......خب حموم عمومي بود........... ولي...........مردونه نبود :blink:
هيچي تا اونا بفهمن و خودشونو جمع وجور كنن من مث تير فلنگو بستم .گمونم تاپايگاه يه نفس دويدم...محلشو هم نميتونم بگم چون چندتا از بچه هاي سايت ماله همون استان هستند(يكيشونو كه ميدونم ماله همون استانه)ميترسم بعد از 15سال هنوزم دنبالم باشن :ohno: اخه سخت هم تعصبي هستن
ولي ديگه تا موقعي كه ميرفتم جبهه بيشتر از عراقيا از اهالي اون روستا ميترسيدم :puke:
ساويس جان مرسي سوتي توپي بود ولي نگفتي وقتي رفتي داخل حموم عكس العمل اونا چي بود ؟
اينم يه سوتي از طرف من
بدون شرح : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:tongue:براكمنقل قول:
نوشته شده توسط wookman
عكس العمل اونا............خلاف اصل سوم نيوتون بود
اول بگم سوت جون غصه نخور خودم برات کار پیدا میکنم(ولی بی شوخی با اینکه پست هات خیلی کمه از محبوب ترین ها هستی)
من هم یک سوتی از فامیل هامون بگم
یکی از فامیل هامون زن المانی داره
یک بار که اومدن ایران خاهر شوهره میخاد این عروس خارجی و بچه هاشو ببره جا های دیدنی شهرمونو نشون بده
میخاست ببرشون حمام گنجعلی خان که یک حمام قدیمی هست که به صورت موزه در اوردن و در داخل بازار قدیمی شهر قرار داره
نزدیک این حمام هم یک حمام قدیمی و عمومی به نام حمام ابراهیم خان هست که اگر اشتباه نکنم همین حمام هست که دایر هست و مرد ها میرن اونجا حمام
این بنده خدا هم اشتباها این فامیلاشو یعنی زن برادرش و 2 تا دختر برادرش میبره توی اون حمام
اون اول مسئول حمام و 2تا مرد نشسته بودن که لنگشون هم محکم نبسته بودن
وقتی وارد میشه و اون مرد هارو میبینه میگه این مجسمه ها چقدر طبیعی هستند جدیدن حتما (توی اون موزه که گفتم مجسمه هایی از انسان هایی در حال حمام کردن هست که طبیعی و قشنگ هستند)
مسئول حمام داد میزنه خانوم این جا حمام هست اون هم میگه چرا داد میزنی منم میدونم حمامه توریست خارجی اوردم حمامو ببینند
در همین حال اون مرد ها که متوجه اومدن اون میشن و لنگشونو محکم میپیچند دورشون اون هم میگه چه جالب مجسمه هاشون حرکت هم میکنند
که مسئول حمام داد میزنه خانوم میگم این جا هموم عمومیه
که در این زمان تازه دوزاری خانم میفته
وقتی برمیگرده که در بره میبینه که زن برادرش و دختراش خیلی زود متوجه شدن و رفتن بیرون ولی اون نیم ساعت اون تو داشته چونه میزده
ساويس جان موقع دويدن تايم ميگرفتي. چون من فكر ميكنم اون لحظه ركورد دوي دنيا رو شيكوندي
نقل قول:
نوشته شده توسط saviss
بابا من فهمیدم اون کدوم شهر بوده
بهتره نگران نباشی چون من به کسی نمی گم که تو بودی . :biggrin:
دختر عموي من عروس يك فاميل غريب شد و اونا رسم داشتن تو مراسم نامزدي همه افراد فاميل عروس را براي هفته ديگه دعوت كنن مهموني و اصولا بينشون رسم كه خانواده عروس بايد سنگين باشه و اين مهموني را به هيچ وجه قبول نكنه
اما ما كه از همه جا بي خبر اونا هنوز نگفته كلي هم خوشحال شديم و هفته بعد 30 نفري رفتيم اونجا
الن كه رسمشون را فهميدم هر وقت ياد اين موضوع مي افتم تنم يخ مي كنه
منم كاملا موافقم مگه كسي شما را اينجا مي شناسه كه آبروت برهنقل قول:
نوشته شده توسط wookman
تازه بشناسه هم
براي همه پيش مي ياد
اما حالا فقط كمك مي كنه كه با تعريف كردنش خودمون و بقيه يك كم بخنديم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط magmagf
بابا دنتون گرم خوبه مثل اون... زير شلوار نبردين [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شانس آورديم دختر نشديم كه عروس شيم :biggrin:نقل قول:
نوشته شده توسط magmagf
این سوتی رو یکی از برادران بسیجی چند سال پیش برام تعریف کرد.
خارج از شهر ایست بازرسی گذاشته بودیم به 2 نفر هم گفتیم یکم جلوتر از ایست بازرسی بایستند برای اینکه هم ایست بازرسی رسمی تر باشه هم ماشینها بترسن و توقف کنن. یک ماشین آمد که یک پیر مرد رانندش بود هر چی گفتیم توقف نکرد یکی از اون 2 نفر جلو سریع یک نمیه آجر برداشت و زد به شیشه ماشین ماشین ایستاد، حالا موندیم چکار کنیم :blush: . رفتیم و به پیر مرده گفتیم چرا توقف نکردی گفت تاریک بود درست ندیدم. گفتیم خوب برو.
به اونی که سنگ زده بود تو شیشه گفتیم چرا سنگ زدی توی شیشه ماشین، گفت توقف نکرد سنگ زدم وایسه. گفتم آخه .... کی گفته اگه ماشین وا نساد باید سنگ زد تو شیشه :blink:
فکرشو بکنین توی ایست بازرسی هر ماشینی که وانساد یک نیمه آجر بزنن به شیشش :laughing: البته باید از قبلش یک کامیون آجر کنار ایست بازرسی خالی کنن تا آجر کم نیاد :laughing: .
يه سوتي تازه:
يه بار گفتم: خداحافظ براي هميشه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه بار هم گفتم: با سلام مجدد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اينكه سوتي نيست [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط wookman
بقول عباس كيارستمي فقط احمق ها نظرشون رو عوض نميكنند [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اي ول
هرچند خيلي لوسي
:biggrin:
ضمنا گمونم بايد امضامو عوض كنم
بنويسم:من يك مرد [B]مجرد[/B] 40 ساله هستم
بنويسم؟هركسي از ظن خود.......
ساويس عمرا شما 40 ساله باشي
مطمئنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رامبد جون شک نکن
ایشون 40 سالشونه
هم توی یه تاپیک دیگه نوشته بود
هم از نوع نوشته هاشون معلومه که کار یه آدم 20-30 ساله نیست
میتونی پست های دیگه ایشون رو بخونی
____________________
در ضمن من که چیزی نگفتم
فقط گفتم یکی از سوتی هاتون اینه که اینجا مینویسیدشون
نگفتم که بیایید منو ببرید تو ماتریکس اون یارو رو بفرستید سراغم دستشو بکنه تو سینه ام و ...
بله درسته من40سالمه (البته بدم نمياد سر به سر جوون تر ها بگذارم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )خب اغلب دوست هام هم ميگن بهم نمياد 40ساله باشم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (شايد ازخواص مجرديه!!) از شوخي كه بگذريم........اين اشتباه رو خيلي ها كردن (همش تقصير آواتورمهنقل قول:
نوشته شده توسط my friend
آخه اين عكس سارا برايتمنه ومن خيلي دوستش دارم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
ضمنا رامبد جان چرا به من نمياد كه 40ساله باشم؟ شما كه منو نديدي
اينم يه سوتي بدجور ازطرف من كه تاپيك هم مننحرف نشه.........فقط لينك زيري رو كه ديديد بهم خوب بخنديد(خودم اينقدر خنديدم كه دل درد گرفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی ساویس جون عکستو بذار حال کنیم به زندگی امید وار شیم . بابا من تضمین می کنم دختری نیاد خواستگاریت . ببینیم مجردی خیلی حال داره ؟ جدی ؟ خونه مال خودته . همه چیز . با پولت می ری پیپس می خری تنهایی می خوری .... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کسی هم نیس بهت بگه پول وده نخود لوبیا بخرم . یه چیز دیگه شاید بیربط باشه . هنوم دوست داری مجرد باشی ...
مستر جاننقل قول:
نوشته شده توسط Master
بذار رو صندلي داغ كه نشستم همه سوالاتو جواب ميدم
فقط يادداشت كن كه يادت نره