سلام
یه مقاله درمورد اندیشه های پروین اعتصامی نیاز دارم که مثلا در مورد مرگ چه اندیشه ای داشت و....
Printable View
سلام
یه مقاله درمورد اندیشه های پروین اعتصامی نیاز دارم که مثلا در مورد مرگ چه اندیشه ای داشت و....
به نام نگارگر هستي و پديد آورنده بينش و بينائي مصوري كه بر پرند نيلي آسمان زر ريز ستاره مي نگارد: «انازينا السماء الدنيا يزينه الكواكب» (صافات ، آيه 6) و در گوشه اي از آن مجموعه پروين نموداري از مهر و هم آهنگي و پيوستگي است خداوند آموزش دهنده اي كه برگهاي دانش را به دست باد پيام آور به اين سو و آن سو مي فرستد اين دست مهربان كه برگهاي نوشته چهارگل را به خانه ما انهداخت مرا با يوسف اعتصام الملك آشنا كرد زيبايي و سادگي داستان بي كران بود و در ياد ماندني سالهاي بعد در كلاسهاي چهارم و پنجم دبستان گفتگوي عدس و ماش و سير و پياز و داستان گربه اي كه گم شده بود و كودكي كه كوزه اي شكسته بود و پاي خانه رفتن نداشت ما را با حقيقت زندگي و آنچه بود آشنا كرد و شعر زندگي را شناختم آنچه را مي توانستم ببينم و بشناسم و باور كنم و اين شعرها از پروين بود. دختر نويسنده چهارگل كوتاه زماني پس از آن گور هر دو را زيارت كردم آن كنار امن و اين همنشيني مايه زشك و حسدم گرديد براي من دختر نماند نظم و پدر نمود نثر گرديد.نقل قول:
در پي آن همچنان كه با نوشته هاي ديگر اعتصام الملك آشنا مي شدم ارزش و اعتبار پروين را در جامعه دريافتم نشانه و نمودار هر دختر پي جوي دانش و هر زن رهنورد انسانيت و در يك سخن ادبيات براي زنان يعني پروين شاعري كه از زن و مسائل زندگي اشت كم سخن گفته اما پيشرو و پرچمدار زن فرهيخته و آگاه است.
از اين رو آنگاه كه استاد فقيدئ روانشاد آقاي دكتر حسن سادات ناصري مرا به سخن گفتن از پروين فرمان دادند پذيرفتم چون در گفتار او نه نشانه مدح ديدم و نه از خود سخن گفتن و اين بسيار گرانبهاست.
دربررسي سخن پروين هوشياري و دقت و زيركي بيشتر نمايان است او حتي تحت تأثير «ارزش زن» و «ميهن پرستي» فرستاده از غرب نشده و آنچه صلاح مي داند و به چشم ژرف نگرش درست است مي گويد.
پروين پهزادي است كه به گوش شنوندگان خويش از حقيقتها سخن گفته و از آنچه مي خواهد محقق شود مگر نه اينكه مربي و آموزندگان و قصه گويان قوم و قبيله ها و پاسداراران گنجينه امثال زنان اند؟
براي شناخت پروين و زمان او به مطبوعات هم زمان او پيش از او بايد روي آورد تا زمانه و هم زمانانش را شناخت از كتابها و مجله ها و روزنامه ها بهره گرفت تا در انديشه خويش روزگار او را ديد و سخن آنان كه او را ديده يا شناخته اند دريافت پس از چند سال كه با كتابهاي خود سرگرم بودم كتابخانه ها را براي كتابها و مأخذ كمياب جستجو كردم و سعادت دوستي با بهترين افراد كه يكي از زيباترين كارهاي جهان را دارند يعني كتابدارها دريافتم .
كتابهاي تذكره و شرح حال شعرا را خواندم گذشتگان و معاصران پروين در پي آن بودم كه زنان شاعر را بشناسم و نيز دريابم كه چرا بسيار سخنان كه مردان توانند گفت بر زنان روا نيست آيا اين ناروايي از سرشت زنان بر مي خيزد يا از ديد جامعه؟ به واقع هم از اين است هم از آن جايي كه سخنان سنگين و متين و والالي پروين ر برنتابند تنها براي آنكه او زن است به نمونه كتاب «تهمت شاعري» آقا گركاني كه پيامش اين است كه يك زن نمي تواند اين همه تواانا باشد . دو بيت پروين در پاسخ گويي به مدعيان:
اين دو بيت چهاردهمين و آخرين نمونه شعر از اشعار پروين در دوره دوم مجله بهار است كه از سال 1339 هـ ق آغاز شده و آخرين شماره اش در 1341 هـ ق است در آن زمان پروين 14 - 15 ساله است.
از غبار فكر باطل پاك بايد داشت دل مرد پندارند پروين را چه برخي اهل فضل اين معما گفته نيكوتر كه پروين مرد نيست تا بداند ديو كاين آيينه جاي گرد نيست اين معما گفته نيكوتر كه پروين مرد نيست اين معما گفته نيكوتر كه پروين مرد نيست
شعر زن دير باور مي شود
در حالي كه در 1314 ش همزمان با چاپ اول ديوان پروين چاپ دوم اشعار استاد محمد حسين شهريار كه همسال پروين است در دسترس خواهندگان قرار گرفته است. (روزنامه ايران 28 مرداد 1314 طبع دوم ديوان شهريار منتشر شد. قيمت 5 ريال كتابخانه خيام).
نويسندگان تذكره و شرح حالها همگي با احترام و تواضع از او ياد كرده اند و توانايي در گفتار و سخنان خردآميزش را ستوده اند.
در كتاب گرانقدر «الذريعة» دانشمند بزرگ و سخت كوش شيخ آقا بزرگ تهراني او را چنين شناسانده : «ديوان اعتصامي پروين اعتصامي بنت ميرزا يوسف خان اعتصامي پروين كانت شاعرةفاضلةاديبةتربت في بيت علم و تعلمت العربيةو الا نگليزيةو لها شعر رقيق ماتت في شبابها اربع سنين بعد موت ابيها 1320 ش 1360 ق لها «زاغ و طاووس » و « جوان و پير» قال سالار حيدري في تاريخ فوتها تاريخ فوت هجري جستم ز حيدري گفت:
مرده اديبه پروين اعتصامي 1360 (جلد 9 الذريعه قسمت 1)
از سخنان پروين در كتابهاي درسي (پيش از انقلاب ) بسيار آمده بود. در كتاب سال او دبيرستان (سال 1335 چاپ امير كبير) تاليف آقايان خزائلي نيرسينا و سادات ناصي 82 بيت از اشعار پروين وجود داشت وكتاب ديگري همان سال و همان كلاس (انتشارات كيهان) شرح حال پروين را در 20 سطر آورد اما به اشتباه مرگ او را سوم فروردين ذكر مي كند.
اين اشتباه ها در سال ومحل تولد در كتابهاي ديگر از جمله در رياحين الشريعه ذبيح الله محلاتي نيز به چشم مي خورد كه او رامتولد سال 1320 ق مي دانند و كتاب چاپ 4 جلد 4 ص 74-79
ادبيات معاصر رشيد ياسمي تولد او را 1328 ق در تهران ضبط كرده است.
به گمان نگارنده پس از آموزش پدر و بررسي سخن متقدمان آدب پارسي بيشترين چيزي كه در روح پروين و پرورش انديشه او كارساز بود روزنامه و مجلات ادبي زمان او بودند به نظر مي رسد او الفبا را با مطالعه دوره اول مجله بهار آموخت و در باغ جان كاشت و سپس به گل نشاند و سرود. اشعار پروين در دوره دوم اين مجله منعكس است از جمله اي مرغك ، ذره گوهر و سنگ ، صاعقه ما ستم اغنياست، اشك يتيم ، سعي و عمل ، كودك آرزومند ( دي مرغكي به مار خود گفت تا به چند...) ، و نيز اين چند بيت:
نا گفته نماند كه اين ابيان بخشي از قصيده « فرشته انس» است كه در ديوان پروين موجود است. علاون بر اينها انرزهاي من (گويند عارفان هنر و علم كيمياست) چند بيت از يك غزل (سوي بتخانه مرو ، پند برهمن مشنو) مادردورانديش (با مرغكان خويش چنين گفت ماكيان) خزان (دگر باره شد از تاراج بهمن) و اندوه فقر( با دوك خويش پيرزني گفت وقت كار) نيز در مجله بهار چاپ شده است.
وظيفه زن و مرد اي حكيم داني چيست؟ چون ناخداست خردمند كشتي اش محكم به روز حادثه اند يم حوادث دهر هميشه دختر امروز مادر فرداست ز مادر است ميسر بزرگي پسران يكي است كشتي و آن ديگري است كشتيبان دگر چه باك ز امواج و ورطه و طوفان اميد سعي و عملهاست هم از اين هم از آن ز مادر است ميسر بزرگي پسران ز مادر است ميسر بزرگي پسران
به انضمام آن دو بيتي كه خودرا معرفي مي كند و مي گويد:« مرد پندارند پروين را چه برخي اهل فضا...»
اولين شعر پروين در دوره دوم مجله بهار« اي مرغك» است كه با زباني ساده و بياني دلنشين مي گويد:
اين شعر بلند با هر شش بندش به چاپ رسيده است و شر تعليمي با مقدمه و موضوع و نتيجه است كه با توصيفي كامل لحظه به لحظه و مرحله به مرحله را بيان مي كند آن هم به صورت شناخت تجربه اي و عيني (نه صرفاً ذهني وتصوري) با كلماتي در خور سن و سال تصويرگري حركات و نمايش زمان و نتيجه گيري مناسب كه به راستي در خور پرورده چارده ساله باغ اعتصام الملك است.
اي مرغك خرد ز آشيانه تا كي حركات كودكانه؟ رام تو نمي شود زمانه منديش كه دام هست يا نه شد روز به فكر آب و دانه از لانه برون مخسب زنهار از لانه برون مخسب زنهار پرواز كن و پريدن آموز در باغ و چمن چمدن آموز رام از چه شدي؟ رميدن آموز بر مردم چشم ديدن آموز هنگام شب آرميدن آموز از لانه برون مخسب زنهار
بنياد بسياري از اشعار پروين مطالب و مقالات و داستانهاي اين دو دوره مجله بهار است . براي نمونه شعر «جولاي خدا» بي شك از مقاله بريزيان به نام « عزم و نشاط عنكبوت» در دوره دوم صفحه 435 تاثير پذيرفته است اما مايه شعر و استخوان بندي آن راسوره عنكبوت در قرآن ساخته است. سراسر اين سوره بيدار باش به انسان است و آگاه كردن او با ذكر و ياد كرد. امتهاي گذشته و پيامبران پيشين و دعوت به پويش و پويايي جستجو و يافتن خدا و نشانه هاي او.
مجله دانشكده به مديريت استاد ملك الشعراي بهار و مطالب و اقتراحهاي آن مايه بعضي از اشعار پروين است « گوهر اشك» كه در سال دوم مجله مهر تير ماه 1313 شماره 2 چاپ شده (يك سال پيش از چاپ ديوان ) از آن جمله است.
علم ره بنمودن از حق پا زما در تكاپوييم ما در راه دوست كارفرما او و كار آگاه اوست قدرت و ياري از او يارا زما كارفرما او و كار آگاه اوست كارفرما او و كار آگاه اوست
در شماره اول مجله دانشكه مقاله اي وجود دارد كه ممكن است مايه اين اشعار باشد « اشك خون دو قطره يكي سفيد ، شفاف ، نيمه گرم، ديگري قرمز، تيره ، سرد مژگان دختر خردسالي آويزان دومي قطره خوني به شكل نگين انگشتري يا قوتين بر روي سينه جواني واقع اين دو قطره با هم گفتگو مي كنند ما هر دو يك چيز بودم دو تا بودن ناممان به واسطه اختلاف رنگ بود ما هر دو عشق بوديم آري ، آري عشق ( از ع . تلگرافي زاده).
آن نشنيديد كه يك قطره اشك گاه در افتاد و زماني دويد گاه نهان گشت و گهي شد پديد سرخ نگيني به سر راه ديد گفت : مرا با تو چه گفت و شنيد من گهر ناب و تو يك قطره آب صبحدم از چشم يتيمي چكيد گاه درخشيد و گهي تيره ماند عاقبت افتاد به دامان خاك گفت كه اي ؟ پيشه ونام تو چيست؟ من گهر ناب و تو يك قطره آب من گهر ناب و تو يك قطره آب
ديگر مجله شوق با مديريت مرحوم سعيد نفيسي و ارمغان با مديريت مرحوم وحيد دستگردي و مجله تعليم و تربيت و غيره در سال 1314 مجله تعلميم و تربيت گزارش مي دهد اعطاي مدال و نشان بنابر پيشنهاد اداره تعليمات ولايات شوراي عالي معارف خانم پروين اعتصامي و آقاي مجد العلي بوستان به اخذ نشان سوم علمي و آقاي پروفسور لنگ استاد سابق دانشسراي عالي به اخذ نشان دوم علمي نايل گرديدند.
( مجله تعليم و تربيت سال 5-1314 صفحه 653-654 شماره 11-12 ) پروين نمي پذيرد و اين از هوشياري و آگاهي اوست چون دام را بادانه مي بيند و به دام نمي افتد و ارج و بهاي خويش را به اين پشيز سودا نمي كند.
نشان به مناسبت شعر « زن در ايران » اهدا شده بود و چه به جا بازپس فرستاده شده كه به راستي در خور او نبود و او را كم نگريسته بودند
سلام دوستان.
من درباره ی انقلاب ایران و یا وقایع تاریخی سیاسی ایران ( مثل تحریم تنباکو ...) دنبال مطلب می گردم ولای چیزی پیدا نکردم.
از دوستان هرچه دارید در این مورد برایم لطفا بگذارید و معرفی کنید.
مرسی
انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي جهان اسلامنقل قول:
پژوهشگر: مرتضي شيرودي
چکيده:
بسياري از صاحبنظران و پژوهشگران، معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تأثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليتهاي مؤثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است. از اين رو، مقاله حاضر ميكوشد، به برخي از اين آثار اشاره كند.
بسياري از صاحبنظران و پژوهشگران، معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تأثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليتهاي مؤثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است. از اين رو، مقاله حاضر ميكوشد، به برخي از اين آثار اشاره كند. براي دستيابي به اين هدف، در آغاز به وجوه مشتركي كه زمينه تأثيرگذاري متقابل انقلاب اسلامي و جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر را فراهم ميآورد، اشاره شده است. اين در حالي است كه وجوه افتراقي نيز بين آنها وجود دارد، كه آثار مثبت تأثيرگذاري متقابل را كاهش ميدهد. پس از آن، بازتاب انقلاب اسلامي در بعد سياسي و فرهنگي بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر مورد بررسي قرار ميگيرد و در پايان، يك نمونه، از نمونههاي زيادي كه نشان از تأثيرپذيري انقلاب اسلامي دارد؛ يعني حزبالله لبنان مورد استناد قرار ميگيرد.
مقدمه
اقبال لاهوري در كتاب فلسفه خودي پيشبيني ميكند كه تهران در آينده قرارگاه مسلمانان خواهد شد.(2) همين طور هم شد و پس از انقلاب اسلامي، ايران به صورت امالقراي اسلام در آمد.(3) حتي ايران ميتواند به علت موقعيت منحصر به فرد، منابع عظيم و بيپايان انرژي، ابزار فرهنگي و اعتقادي نيرومند(4) پا را از اين فراتر گذارد و به مركز ساماندهي تمدن نوين اسلامي درآيد؛ زيرا انقلاب اسلامي ايران، در پيدايش، در كيفيت مبارزه و در انگيزه... از ساير انقلابها جداست،(5) و از اين رو، ميتواند در پيامدها و دستاوردها نيز، متمايز و پيشروتر از ساير انقلابها باشد و البته اين ويژگيها، ريشه در دين و باورهاي برخاسته از مذهب دارد. به عبارت ديگر، اين انقلاب بر آمده از مذهب، به احياي دين و تجديد حيات اسلام در ايران و جهان مدد رساند كه يكي از ابعاد آن، تولد و تداوم بخشي به حيات جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر در دو دهه اخير است. به اين دليل، چند سؤال در اينباره پيش روي ماست، از جمله:
1 ـ چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر تأثير گذاشت ؟
2 ـ انقلاباسلاميايران، چه تأثيراتي بر حركتهاي سياسياسلاميمعاصرگذاشت؟
3 ـ ميزان تأثيرگذاري انقلاب اسلامي بر نهضتهاي سياسي اسلامي چقدر است ؟
اين مقاله در صدد است، به اين سؤالهاي سهگانه پاسخ گويد.
بسترهاي تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به اين سؤال كه چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر تأثير گذاشت ؟ميتوان به موارد مشترك فراوان موجود بين انقلاب اسلامي ايران و آن جنبشها اشاره كرد. از اين وجوه يا زمينههاي مشترك كه از آنها به عنوان عوامل همگرايي يا عناصر همسويي و همرنگي نيز ميتوان ياد كرد، عبارتنداز:
1 ـ ايده واحد: از آنجا كه انقلاب اسلامي ايران، يك انقلاب شيعي است، همانند هر جنبش اسلامي ديگر، بر پايه وحدانيت خدا (لاالهالاالله) و رسالت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله (اشهدانمحمدارسولالله) بنا شده است، كعبه را قبله آمال و آرزوهاي معنوي خود ميداند، قرآن را كلام خداوند سبحان و آن را منجي بشريت گمراه تلقي ميكند، و به دنياي پس از مرگ و قبل از آن، به صلح، برادري و برابري ايمان دارد(6) همانگونه كه امام خميني رحمهالله فرمود:
«در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است، با هم توحيد كلمه كنيد.»(7)
البته ويژگي كاريزمايي امام خميني(ره)و مواضع ضداستعماري وي كه بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند را ميتوان بر تأثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي افزود.(8)
2 ـ دشمن يكسان: انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي داراي دشمن مشتركند. اين دشمن مشترك كه همان استكبار جهاني به سركردگي آمريكا(شيطان بزرگ)و اسرائيل(غده سرطاني) است، همانند كفار قريش، مغولان وحشي،صليبيونمسيحي، استعمارگران اروپايي و صربهاي نژادپرست و... كيان اسلام را تهديد ميكند، در حالي كه انقلاب اسلامي با طرح شعار «نه شرقي و نه غربي» عَلَم مبارزه عليه دشمن مشترك جهان اسلام را به دوش گرفته است.(9) امام خميني رحمهالله در اين باره فرمود:
«دشمن مشترك ما كه امروز اسرائيل و آمريكا و امثال اينهاست كه ميخواهند حيثيت ما را از بين ببرند، و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، اين دشمن مشترك را دفع كنيد.»(10)
در عرصه دروني نيز، مسلمانان دشمن مشتركي دارند، اين دشمن مشترك، عقبماندگي است و همين مسأله است كه تمامي كشورهاي جهان اسلام را در سطح كشورهاي جهان سوم باقي نگاه داشته است.
3 ـ آرمان مشترك :انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي اسلامي معاصر، خواهان برچيده شدن ظلم و فساد و اجراي قوانين اسلام و استقرار حكومت اسلامي در جامعه مسلمانان و به اهتزاز در آوردن پرچم لاالهالاالله در سراسر جهان از طريق نفي قدرتها و تكيه بر قدرت لايزال الهي و تودههاي مردمند. به سخن امام خميني(ره)، در اين مورد توجه كنيد:
«همه در ميدان باشند، با هم باشند، ما ميخواهيم حفظ اسلام را بكنيم، با كنارهگيري نميشود حفظ كرد، خيال نكنيد كه با كنارهگيري تكليف از شما سلب ميشود.»(11)
البته برخي از جنبشهاي سياسي اسلامي، تنها خواستار عمل به احكام اسلام در كشورهاي خود و برخي نيز در پي تشكيل يك حكومت مستقل، بدون تاكيد بر شكل اسلامي حكومت هستند.(12) از اين رو، ميتوان گفت جنبشهاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامياند؛ زيرا انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آنها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتواني ماركسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تاييد زد و اسلام را به عنوان تنها راه حل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح ساخت. شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين گفته است:
«انقلاب خميني رحمهالله ، مهمترين و جديترين تلاش در بيدارسازي اسلامي...ملتهاي مسلمان بود.»
بنابراين، موجوديت و هستي سياسي جنبشهاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينههاي لازم براي تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است.(13)
4ـ وحدتگرايي : تأكيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه ديگر گرايش جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است؛ چون، انقلاب اسلامي با الگوپذيري از اسلام ناب محمدي صلياللهعليهوآله هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، اروپايي و غير اروپايي قائل نيست، بر جنبههاي اختلاف برانگيز در بين مسلمين پاي نميفشارد، بلكه با ايجاد دارالتقريب فِرَق اسلامي، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني(ره)عليه سلمان رشدي و برگزاري هفته وحدت و...در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همين دليل، طيف گستردهاي از گروههاي غيرشيعي و حتي جنبشهاي آزاديبخش غيراسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگو و اسوه خود قرار دادهاند.(14) بنابراين، جاي شگفتي نيست كه مسلمانان سني مذهب فلسطيني به نام و ياد امام خميني رحمهالله به عمليات شهادت طلبانه دست ميزنند. مجيبالرحمان شامي، روزنامهنگار پاكستاني در اين باره ميگويد:
«تأثير بزرگ ديگر امام اين است كه گر چه ايشان يك رهبر شيعه بودند...با اين وجود مبلّغ جدايي نبودند، فرياد او براي اسلام بود.»(15)
5 ـ مردم مداري :مردمگرايي انقلاب اسلامي، عاملي در گسترش انقلاب و پذيرش آن از سوي ملتهاي مسلمان بوده است. رهبري انقلاب 1357، بر اين باور بود كه بايد به ملتها بها داد نه به دولتها.
همه آنچه كه بين ايران انقلابي و جهان اسلام وجود دارد، وجوه مشترك نيست. بلكه اختلافها و دشواريهايي نيز در اين باره به چشم ميخورد. از جمله:
الف) تشيع اماميه:
نسبت شيعيان به كل مسلمانان جهان، ده درصد است. آنها بجز در ايران و سوريه، حاكم بر قدرت سياسي نيستند، با اين كه در كشورهايي چون عراق و بحرين و احتمالاً در لبنان، اكثريت با شيعيان است. نوعي معارضه تاريخي بين شيعه و سني وجود داشته و دارد. البته تضاد تسنن وهابي و نزديكي تسنن سوري با انقلاب اسلامي بيشتر است و حتي تسنن متأثر از تصوف نيز، تضاد كمتري با شيعه دارد. سپاه صحابه در پاكستان و طالبان در افغانستان از مصاديق بارز مخالفين تشيع در جهان اسلامند. به هر روي، علي رغم وحدتخواهي و وحدتطلبي انقلاب ايران، تضاد اهل سنت با شيعه، بكلي از بين نرفته است.(16)
ب) عرب و فارس :
تعارض بين عرب و عجم، از آغاز ورود اسلام به ايران پديد آمد. بر پايه اين تعارض، خليفه دوم (عمر) سهم كمتري از بيتالمال به ايرانيان مسلمان ميداد و ايرانيان مسلمان با عنوان موالي شناخته ميشدند كه وضعيتي بين برده و آزاد بود. اين تعارض، بعدها از سوي جريانهايي چون شعوبيه تشديد شد. عباسيان و امويان و نيز عثمانيان و صفويان،به نوعي ديگر اين معارضه را دامن زدند و جنگ عراق عليه ايران به عنوان جنگ قادسيه يا مهمترين جنگ بين مسلمانان و ساسانيان و در واقع بين ايرانيان و عربها توجيه ميشد. به هر روي، آنان ايرانيان را مجوس ميدانستند و بر اين اساس، اعراب را برابر با اسلام و ايرانيان را مخالف با آن ميديدند.(17)
ج) صدور انقلاب اسلامي:
برخي از شعارها و پيامهاي انقلاب اسلامي، مثل اين سخن امام رحمهالله «نهضت ما دارد توسعه پيدا ميكند و ميرود توي ملتها...»(18) از سوي برخي به منزله قصد ايران براي مداخله در ساير كشورها و براندازي نظامهاي سياسي آنها تلقي شد. در حالي كه، يك سال بعد از سخن ياد شده، امام فرمود:
«صدور با سرنيزه، صدور نيست. صدور آن وقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني، اينها رشد پيدا كند.»(19)
ايشان در جاي ديگر فرمود:
«معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملتها بيدار شوند و همه دولتها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاريهايي كه دارند...نجات بدهند.»(20)
در مجموع، عليرغم همه دشواريهايي كه براي برقراري روابط ايران انقلابي و جهان اسلام و تأثيرپذيري متقابل آن دو وجود دارد، ولي وجوه مشترك آن دو، بسيار بيشتر است.
تأثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به اين سؤال كه انقلاب اسلامي ايران، چه تأثيراتي بر حركتهاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت ؟به آثار متعدد و متنوع ميتوان اشاره كرد. پرداختن به همه اين آثار، از حوصله اين مقاله خارج است. بنابراين، تنها به بخشي از اين بازتاب، در دو قسمت سياسي و فرهنگي اشاره ميكنيم:
الف) انعكاس سياسي :
در اين قسمت به پارهاي از بازتابهاي سياسي در قالب سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه»، «تلاش براي دستيابي به حكومت اسلامي» و «نقش انقلاب اسلامي بر حيات سياسي جنبشهاي اسلامي» ميپردازيم:
يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. مقام معظم رهبري در اين باره فرمود:
«عليرغم گذشت بيش از يكصدوپنجاه سال از برنامهريزي مدرن و همه جانبه عليهاسلام،امروز در سراسر دنيا يكحركتعظيماسلامي بهوجود آمدهاست كهبهموجب آن،اسلام در آفريقا،آسيا و حتي در قلب اروپا، حيات جديدي را بازيافته و مسلمانان به شخصيت و هويت واقعي خود پيبردهاند.»(21)
به بيان ديگر، عمر دورهاي كه اعتماد به نفس در ميان مسلمانان، بويژه در قشر تحصيلكرده آن از بين رفته و شمار فراواني از آنان، خواهان هضمشدن در هويت جهاني بوده و گذشته خود را به فراموشي سپرده بودند (و اگر توجهي به گذشته ميكردند از باب تفنن و سرگرمي بود) به پايان رسيد و انقلاب اسلامي آن اعتماد به نفسي كه روزگاري پشتوانه تمدن بزرگ اسلامي بود، احيا و بارور كرد.(22)
اين تجديد حيات اسلام، آثار مختلفي را براي جنبشهاي اسلامي به ارمغان آورد. يكي از اين آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترين و كاملترين شيوه مبارزه است. سخنگوي «جهاد اسلامي» فلسطين در ملاقات با امام خميني رحمهالله در اين باره گفت:
«انتفاضه، بارقهاي از نور و بازتابي از پيروزيهاي بزرگ انقلاب شماست؛ انقلابي كه بزرگترين تحول را در عصر ما به وجود آورد.»(23)
در حالي كه قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه عليه اسرائيل نقش چنداني نداشت.(24) چنين رويكردي به معناي كنارگذاشتن انديشههاي غيرمذهبي به ويژه ناسيوناليسم، ليبراليسم و كمونيسم و دور ريختن انديشه جبري بودن سرنوشت انسان بود كه همگي در نجات ملل اسلامي از چنگال استبداد داخلي و خارجي ناتوان بودند. به عقيده شيخ عبدالله شامي، يكي از رهبران مبارز فلسطيني «پس از انقلاب اسلامي ايران، مردم فلسطين دريافتند كه براي آزادي، به قرآن و تفنگ نياز دارند.» اين در حالي است كه براي چند دهه، مشي حركتهاي انقلابي، اغلب در اختيار گروههاي ماركسيستي بود.به هر روي، انقلاب اسلامي، تاكيدي بر بعد سياسي اسلام بود و از آن پس، در برخي از كشورها، سازمانهاي مخفي شكل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پايه اسلام، ساماندهي شد.(25)
روي آوردن به مبارزه بر اساس اسلام، تنها نتيجه تجديد حيات اسلام كه آن را برخي اصولگرايي يا بنيادگرايي اسلامي مينامند، نيست. بلكه در گرايش جديد (اسلام؛ تنها راه حل)، برداشت نوين و تازهاي از اسلام صورت گرفت كه در آن مسلمين به ايستادگي، مقاومت پافشاري براي نيل به حقوق خويش تشويق شدهاند. روزگاري اين كار، از سوي حسنالبناء و سيدقطب در جنبش اخوان المسلمين انجام ميشد، ولي انقلاب اسلامي، اسلام انقلابي رابه صورت جديتر درآورد و مطرح ساخت. البته اين ستيزهجويي انقلابي، تنها به معناي روي آوردن به اسلحه نخواهد بود؛ چون در آن شيوههاي مسالمتآميز، مشابه آنچه حزب اسلامگراي رفاه در تركيه برگزيد نيز، ديده ميشود.(26)
نظام اسلامي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شكل گرفت، به صورت بهترين الگو و مهمترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يكي از رهبران مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت:
«ما در آن موقع ميگفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است، و به زودي به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم.»(27)
يا فتحي شقاقي، دبير كل شهيد جنبش جهاد اسلامي فلسطين مينويسد:
«بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، نخستين مركز جهاد اسلامي فلسطين در نوار غزه فعال شد. ظهور امام خميني رحمهالله بر روي روشنفكران فلسطيني مؤثر واقع شد و سبب گرديد كه آنها در جستجوي راههايي براي اعمال تعليمات امام خميني رحمهالله در صحنه فلسطين برآيند.»(28)
به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 5/1 ميليارد مسلمان را بر انگيخته و آنان را براي تشكيل حكومتالله در كرهزمين به حركت درآورد.(29) اين رويكرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سياسي جنبشهاي اسلامي سياسي معاصر به شكلهاي مختلفي مشاهده ميشود.
علاقه جنبشگران مسلمان به ايجاد حكومت اسلامي به سه صورت ابراز شده است:
1ـ برخي از گروههاي اسلامي در جهان تسنن و تشيّع به صورت آشكار هراسي از مخالفت با دولتهاي نامشروع ندارند و به احاديثي كه اطاعت از حاكم اسلامي را در هر شرايط لازم دانسته، چندان توجهي نميكنند، بلكه خواهان استقرار حكومت اسلامي و يا نظام مصطفي صلياللهعليهوآله در كشورشان شدهاند،و آن را برخي از گروهها در اساسنامه (مانند مجلس اعلاي انقلاب عراق)و يا در اعلاميههاي خود(مانند حزبالدعوه)و...مطرح كردهاند. البته برخي از جنبشهاي اسلامي(مانند كشمير و افغانستان) دستيابي به استقلال سياسي را اولين هدف خود، قبل از تأسيس حكومت اسلامي قرار دادهاند.(30)
2ـ بعضي از گروههاي اسلامي ديگر با طرح لزوم اجراي شريعت اسلامي(مانند نهضت جمعيت ارشاد اسلامي مصر) و يا با ترجمه كتاب حكومت اسلامي امام خميني(ره)(مانند اليسارالاسلامي مصر)و يا با تأكيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راهحل (مانند جبهه نجات اسلامي الجزاير)(31) و...علاقهمندي خود را براي برپاكردن يك حكومت اسلامي ابراز كردهاند. آيتالله محمدباقرصدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يك حكومت اسلامي به شيوه حكومت ايران؛ يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد.در قيام 1370 / 1991 م. شيعيان عراق، ميل به تأسيس حكومت اسلامي در راديو صداي انقلاب عراق به گوش ميرسيد.(32)
3ـ برخي از حركتهاي ديگر اسلامي، خويش را از دايره تنگ ناسيوناليسم خارج كرده و خواهان برپايي يك نظام اسلامي برپايه امت واحد مسلمان از خليج فارس تا اقيانوس اطلس شدهاند. (مانند رابط الدعوهالاسلاميه در الجزاير) و يا اين كه بر اساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي ميكنند. اين گروهها خود، دوگونهاند دستهاي كه از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران ميدانند(مانند جنبش امل در لبنان) و دستهاي كه هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي از رهبري انقلاب اسلامي ايران تبعيت ميكنند(مانند جنبش حزبالله لبنان).(33)
گروهها و سازمانهاي اسلامي مذكور، براي نيل به يك نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روشهاي مختلفي را در پيش گرفتهاند. برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه(مانند حزبالله حجاز) و (جنبش آزاديبخش بحرين) در صدد نابودكردن رژيم حاكم هستند. در نقطه مقابل، گروههايي قرار دارند كه شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نميدانند و با توسل به شيوههاي مسالمتآميز از قبيل شركت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گراي رفاه). اما گروههاي ديگري هم وجود دارند كه به هر دو روش پايبندند، جنبش حزبالله نمونهاي از اين گروه است كه در مصاف با اسرائيل و حكومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حكومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مكمل هم؛ يعني جنگ با اسرائيل و شركت در انتخابات مجلس روي آورده است.(34)
برخي از گروههاي اسلامي سياسي، تولد و موجوديت خود را مديون انقلاب اسلامياند. اين گروهها خود بر دو دستهاند: دستهاي كه از يك جنبش اسلامي غيرفعال پيشين منشعب شدهاند (مانند امل اسلامي از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامي از اخوانالمسلمين فلسطين؛ در واقع بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخستين مركز جهاداسلامي فلسطين در نوار پديد آمد.)(35) و دستهاي كه وابسته به جنبشي و گروهي نبودهاند، بلكه موجود و پديدهاي جديدند. (مانند نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان)اگر چه دسته اخير بيش از دسته نخست، مدافع و متأثر از انقلاب اسلامي است، اما همه اين گروهها در دفاع از انقلاب اسلامي ايران، پيروي از رهبري آن و نيز الگو قراردادن آن اشتراك نظر دارند.
بعضي ديگر از گروهها و جنبشهاي سياسي اسلامي به تأثير از تجديد حيات اسلام كه از ثمرات انقلاب اسلامي ايران در قرن اخير است، از حالت ركود، رخوت و انفعال خارج شدهاند و با نيرو و سازماندهي جديدي، به مبارزه نظامي و سياسي عليه حكومت و دولتهاي حاكم پرداختهاند؛ مثلاً حركت اسلامي در دانشگاههاي النجاعع، بيرزيت، غزه، بيتالمقدس و الخليل، به نحو چشمگيري پس از انقلاب اسلامي گسترش و توسعه يافت(36) و يا فعاليت گروه جماعةالمسلمين كه حضوري محدود در نوار غزه داشت، در پي انقلاب اسلامي ايران و نيز به دنبال احكام صادره از سوي دادگاه نظامي رامله عليه اعضاي آن، افزايش پيدا كرد.(37) بخشي از اين گروهها، تنها به افزايش حجم فعاليتهاي خود اقدام كردهاند و در روند مبارزه به شيوههاي مسالمتآميز توجه دارند. بخشي ديگر بر شدت و حجم تلاشهاي ضد دولتي خود افزودهاند و با تكيه بر روشهاي مسلحانه در صدد نابودي رژيمهاي حاكم هستند. سازمان انقلاب اسلامي جزيرةالعرب از گروه نخست و جبهه اسلامي سوريه از گروه دوم محسوب ميشوند.
انقلاب اسلامي ايران در تحرك سياسي آن دسته از جنبشهاي به ظاهر اسلامي كه هيچگونه و يا كمترين علقهاي به انقلاب اسلامي ندارند هم، به شكل ديگري مؤثر بوده است.اين گروهها كه با تولد انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با آن متولد شده و يا گسترش يافتهاند، با كمك دولتها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامي و بويژه با پشتيباني و حمايت مالي دولتهايي چون دولت پادشاهي عربستان سعودي شكل گرفتهاند. وهابيت در پاكستان، «ساف» در فلسطين اشغالي و سازمان پيكار اسلامي در عراق، نمونههايي از اين گروهها به شمار ميروند. به همين جهت، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صف اسلام سازشكار (اسلام آمريكايي)از صف اسلام ناب محمدي(ص) كاملاً جدا شده است. از اين رو، كشورهاي عربي مسلمان براي جلوگيري از ظهور قيام مردمي متأثر از انقلاب اسلامي، تلاش زيادي را براي بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي و تظاهر به اسلام آغاز كردهاند.(38)
انقلاب اسلامي، نقشي را كه علما ميتوانند در جهاد در راه خدا، بر عهده بگيرند، بخوبي نشان داده است. همانند انقلاب اسلامي، علمايي كه در خارج از ايران به سر ميبرند و از فعاليتهاي نهضت اسلامي در مناطق خويش حمايت كردهاند، احترام بيشتري كسب نمودهاند. اكنون جوانان انقلابي براي گرفتن رهنمود، به سوي علما روي آوردهاند. به علاوه، با علاقهمند شدن روز افزون جوانان انقلابي جهت فراگيري علم به طريق سنتي اسلامي، جوانههاي نسل جديدي از علماي آينده كه انقلابيتر خواهند بود، بتدريج پديدار گرديده است.
به هر روي، در بيشتر كشورهاي اسلامي، دانشجويان و جوانان به عنوان سربازان انقلاب محسوب ميشوند. شاه ايران، قبل از مرگ اعتراف كرد كه يكي از بزرگترين اشتباهاتش اين بود كه اجازه داد، دانشجويان جوان به انقلاب بپيوندند، و اين حركتي است كه الان به تأثير از انقلاب اسلامي، در خارج از ايران پديد آمده و حكام قادر به جلوگيري از آن نيستند. در واقع، امروزه دانشگاهها و مدارس عالي در سرتاسر جهان اسلام، مركز فعاليتهاي نهضت اسلامي است.(39)
ب) تأثير فرهنگي :
امور فرهنگي از آن جهت مهم هستند كه پايه و اساس امور سياسي و حركتهاي سياسي را فراهم ميآورند. به ديگر سخن، امور فرهنگي زمينهساز امور سياسياند؛ به همين دليل، رنگ وبوي سياسي به خود ميگيرند و در مقوله سياسي، شايستگي مطرح شدن را مييابند. از اين رو، در اين بخش، صرفا چند مقوله فرهنگي بازگشت به ارزشهاي مبارزه اسلامي، پيروي شعائر و شعارهاي انقلابي ايران و... را مطرح ميكنيم. البته ذكر اين چند مورد به معناي آن نيست كه ساير امور فرهنگي بي اهميت است.
انقلاب اسلامي ايران ارزشهاي فرهنگي نويني را در مبارزه سياسي جنبشهاي اسلامي مطرح كرد. يكي از اين ارزشها، گرايش به جهاد است. جنبشهاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار جان را به عنوان اصول اساسي پذيرفتهاند.
انقلاب اسلامي ايران ارزشهاي فرهنگي نويني را در مبارزه سياسي جنبشهاي اسلامي مطرح كرد. يكي از اين ارزشها، گرايش به جهاد است. جنبشهاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار جان را به عنوان اصول اساسي پذيرفتهاند. به بيان ديگر، اصولي چون جهاد، شهادت و فداكاري كه سمبل حركتهاي انقلابي شيعيان و شعار انقلاب اسلامي بود، به عنوان اصول اساسي مبارزه پذيرفته و به صورت تكليف و فريضه ديني جلوهگر شد. سخنگوي جنبش جهاد اسلامي فلسطين در ديدار با امام رحمهالله و در خطاب به ايشان گفت:
«با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد كه راهش، راه جهاد و مبارزه است.»
شيخ اسعد تميمي يكي از رهبران فلسطيني در اين باره گفت:
«تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود، حتي در عرصه واژگان؛ مثلاً به جاي جهاد از كلماتي چون نضال و كفاح استفاده ميشد.»(40)
البته جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر، اين كلمات را به شكلهاي مختلفي چون عمليات شهادت طلبانه(مثل فلسطين)و يا مبارزه مسلحانه و جنگ(مانند افغانستان) به كار گرفتهاند.(41)
مردمي بودن كه يكي از ويژگيهاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبشهاي سياسي اسلامي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبشها دريافتهاند كه اسلام توانايي بسيج تودههاي مردم را دارد. بر اين اساس، آنها از اتكا به قشر روشنفكر به سوي اتكا به مردم گرايش يافتهاند و در نتيجه پايگاه مردمي خود را گسترش دادهاند؛ مثلاً هسته اصلي مبارزه در فلسطين را روحانيون، دانشجويان، جوانان و نوجوانان تشكيل ميدهند. به هر روي، پس از انقلاب اسلامي ايران، جنبشها مبارزات خود را به صورت مردمي پي ميگيرند. به عقيده دكتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي، انديشه كار مردمي و استفاده از تودههاي مردم را به عنوان هديهاي گرانبها، به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطا كرد. گرايش به انديشه كار مردمي، جنبشهاي اسلامي را به سوي وحدتطلبي مذهبي و قومي سوق داد؛ به عنوان مثال، يكي از مواد بيانيه شش مادهاي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، بر وحدت اسلامي تكيه دارد. در مجموع، اين امر، جنبشهاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دور ساخته و آنها را از تشكيلات قويتر، امكانات وسيعتر، حمايت گستردهتر و پايداري بيشتر برخوردار ساخت.(42)
شكل ديگر تأثيرات انقلاب اسلامي ايران بر جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر، به تقليد شعارهاي انقلاب اسلامي از سوي جنبشگران مسلمان بر ميگردد؛ مثلاً، در سال 1358، شيعيان احساء در عربستان سعودي، براي نخستين بار مراسم زيارت عاشورا را در ملأ عام بر پا كردند.(43) شعار مردم مسلمان معترض تركيه، قبل از كودتاي 1359 آن كشور، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. شهروندان كابل برفراز بام منازل خود فرياد اللهاكبر سر ميدادند، در پلاكاردهاي مسلمانان مصر شعار لاشرقيه و لاغربيه ديده شده است. مردم كشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار اللهاكبر و خميني رهبر را مطرح كردند. جهاد اسلامي فلسطين بر آن است كه فلسطينيها همان شعارهايي را سر ميدهند كه انقلاب اسلامي منادي آن بود. آنها فرياد ميزنند: لاالهالاالله، اللهاكبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آنها شعارهاي قومگرايي و الحادي را به يك سو انداختند و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سالهاي 1369تا1379 در خيابانهاي كيپ تاون آفريقاي جنوبي نداي الله اكبر، بسيار شنيده شد. اين، يادآور و مؤيد اين كلام رهبري انقلاب است كه فرياد اللهاكبر مردم الجزاير بر پشت بامها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است.(44)
جنبش سياسي اسلامي معاصر به تأثير از انقلاب اسلامي ايران از مسجد سرچشمه ميگيرد و به مسجد و اماكن مقدسه ختم ميشود. حتي دانشجويان انقلابي، حركتهاي ضد دولتي خود را از مسجد دانشگاهها سامان ميدهند. بدينسان، مساجد رونق تازهاي يافتهاند و مرتب بر ساخت مساجد تازه افزوده ميگردد؛ به عنوان مثال، تعداد مساجدساخته شده در فلسطين طي سالهاي 1378 و 1379سه برابر سالهاي قبل از آن بود. همچنين برنامههاي مساجد افزايش يافته، گفتگوهاي سياسي در مساجد زياد شده، گرايش به مسجد و نمازهاي جمعه و جماعت فزوني گرفته و مساجد بيش از گذشته به مركز مخالفتهاي ضد دولتي تبديل گرديده است. هستههاي اصلي مبارزه از درون مساجد و با فكر و انديشه اسلامي شروع و گسترش يافت و مبارزات به شكلي مردمي و همهجانبه درآمد. به همين دليل، دومين مرحله انتفاضه كه در ماههاي پاياني 1379 شكل گرفت، به انتفاضةالاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد ميگفتند. شايد به اين علت، امام جماعت مسجدالاقصي ميگويد مسجد به صورت منبع الهام، ثبات و پيوستگي مبارزان فلسطيني عليه اشغالگران درآمده است. (45)
از ديگر مظاهر انقلاب اسلامي ايران كه در پيروان جنبشهاي سياسي اسلامي معاصر ديده ميشود، حجاب است. با پيروزي انقلاب اسلامي، گرايش به حجاب اسلامي در اقصي نقاط جهان اسلام فزوني گرفت. حتي در برخي از كشورهاي اسلامي چون لبنان و الجزاير، چادر كه سمبل حجاب ايراني است، مورد استفاده قرار گرفت. در تركيه، علي رغم مخالفتهاي دولتي، رعايت حجاب رو به گسترش است. زنان فلسطيني گرايش بيشتري به حجاب پيدا كردهاند، در كنار آن، گرايش به نماز بيشتر شده، انتشار مجلات و نشريات اسلامي افزايش يافته و مشروب فروشيها و مراكز فساد و فحشا مورد حملات زيادي قرار ميگيرند. حجاب اسلامي، حتي تا دل اروپا هم نفوذ كرده است، به گونهاي كه گرايش به حجاب در مدارس فرانسه و مخالفت مكرر دولت اين كشور با حجاب، پديدهاي به نام جنگ روسري را پديد آورده(46) و اينك، به منع استفاده از حجاب در مدارس و ادارات عمومي و دولتي فرانسه انجاميد.(47)
يكي ديگر از آثار فرهنگي انقلاب اسلامي ايران بر حركتهاي اسلامي و سياسي معاصر، تظاهرات به سبك ايران است كه در برخي از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاد؛ مثلاً، مردم شهرهاي عراق، چون نجف و كربلا در تأييد انقلاب اسلامي ايران و به تأسي از آن، در روز 23 بهمن 1357، تظاهراتي شبيه به ايران برپا نمودند. در پي آن، تظاهراتي به شكل ايران در شهرهاي كاظمين، الثوره، بغداد و دياله به رهبري آيتالله محمد باقر صدر برقرار شد. حتي در آغاز انتفاضه جديد مردم عراق؛ يعني در 1370، آنها همانند تظاهرات كنندگان ايراني مخالف شاه در سالهاي 1356 و 1357، شهر حلبچه را به خميني شهر نامگذاري كردند و كنترل شهرها را به دست گرفتند. شيعيان عربستان سعودي اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در شهرهاي قطيف، صفرا، اباقيق، خنجي و شيهات دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مشابهي در سال 1357 در شهرهاي قونيه، يوزكات و كوجائيلي تركيه صورت گرفت. اين روند، كم و بيش در سالهاي بعد نيز ادامه يافت.(48)
شعارنويسي به شيوه مبارزان انقلابي ايران مورد توجه جنبشگران مسلمان است. به عنوان مثال، مردم مصر در مخالفت با رژيم مبارك، شعارهاي لاالهالاالله، محمد رسول الله(ص) و آيات قرآن را بر روي شيشه اتومبيل مينويسند. در نجف، شعارهايي از قبيل «بله به اسلام» و «نه به عفلق» بر روي ديوارها نوشته ميشد. در انتفاضه 15 شعبان 1370 عراق، شعار «النجدي يا ايران» به چشم ميخورد. علاوه بر آن، اعلاميهها، سخنرانيها و پوسترها به شكل مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد، در كشورهاي اسلامي چاپ و انتشار مييابد. هنوز در منطقه شيعه نشين بيروت؛ يعني ضاحيه، شعارهاي انقلاب اسلامي و تصاوير رهبري آن وجود دارد.(49)
بازتاب انقلاب اسلامي، بررسي يك نمونه
بهترين پاسخ به اين پرسش كه انقلاب اسلامي به چه ميزان بر جنبشهاي اسلامي معاصر تأثير گذاشته است؟ معرفي و توصيف مصاديق است. البته مصاديق متعددند، اما برخي از آنها داراي برجستگي بيشتري هستند. در اين مورد، لبنان و «حزبالله» برجستهترين نمونه است. به بيان ديگر، حزب الله لبنان، هم در انديشه و ايدئولوژي تحت تأثير انقلاب اسلامي شكل گرفت و هم، به طور سازماني و معنوي مورد حمايت جمهوري اسلامي ايران است.(50)
بين ايرانيان و لبنانيها، علقههاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل با ايران دوران صفويه، فعاليتهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلندآوازه ايراني، امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشكيلات بر جاي مانده از او؛ يعني جنبش امل، حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترك(اسرائيل)، حمله اسرائيل به جنوب لبنان، كمكهاي انساندوستانه جمهوري اسلامي ايران به محرومان لبناني، مهاجرت و سكونت دائم تعدادي از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است كه انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جا در لبنان مؤثر باشد. اين تأثير در زمينههاي متعددي مشاهده ميشود؛ در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاوير بزرگ امام خميني(ره)و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم ميخورد. بر روي ديوارهاي آن عكس شهدايي ديده ميشود كه جان خود را در راه مبارزه عليه آمريكا و رژيم صهيونيستي(دشمن شماره يك ايران) از دست دادهاند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابانها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامياند و در اجتماعات عمومي، جايگاه زنان از مردان جداست و مردم لبنان از ايران به عنوان يك دولت انقلابي و اسلامي حمايت ميكنند.(51)
در لبنان، حزبالله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار دارد. علاوه بر زمينههاي مشترك موجود بين ايران و لبنان، انگيزههاي ديگري موجب چنين تأثير شگرف شده است. اين انگيزهها را ميتوان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزبالله و حمايتهاي ايران از حزبالله خلاصه كرد. همچنين حزبالله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي با اعطاي كمكهاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان (البته در پرتو حمايت ايران) بشدت فعال است. در عين حال از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلكه برپايه اصل جهاد همواره آماده پاسخگويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است و در اين باره، اعضاي حزبالله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني رحمهالله ؛ يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد كردهاند كه جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. اساس مبارزه حزب الله لبنان با اسرائيل، چه در خاك لبنان و چه در درون فلسطين، از طريق نيروهاي انتفاضه، بر عمليات شهادتطلبانه استوار است و رهبر حزب الله همانند امام خميني رحمهالله نسبت به مؤثر بودن اين مبارزات در درون رژيم صهيونيستي بسيار خوشبين بوده و معتقد است كه تداوم اين مبارزات ميتواند در آينده، رژيم اشغالگر قدس را از لحاظ امنيتي دچار مشكل و سرانجام سقوط كنند.(52) در بعد فرهنگي، حزبالله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبلهاي انقلاب اسلامي را سمبل خود ميداند. پيروزي حزبالله در دو دهه از فعاليتش عليه اسرائيل در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله «ساف»، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و جهاد مقدس عليه اشغالگران و عدم اتكا به كشورهاي ديگر در مبارزه ضد اسرائيلي دارد.(53)
حزبالله لبنان در بعد سياسي هم، بشدت از انقلاب اسلامي ايران الگو گرفته و برخلاف جنبش امل، رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و بر پايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفته است. به همين جهت از مواضع منطقهاي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت به عمل ميآورد، و در پي تأسيس حكومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان هستند. حسين موسوي رهبر جنبش امل اسلامي در اين باره ميگويد:
«ما به جهان اعلام ميكنيم كه جمهوري اسلامي مادر ماست. دينما،ملكه ما، خون ما و شريان حيات ماست.»(54)
در مجموع ميتوان گفت كه علت توفيق حزبالله دو چيز است: اولاً: به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغالگران را اعلام نمود، در حقيقت، اساس شكلگيري و مبارزات حزب الله، ايمان و اعتقاد بوده است. جايگاه ايمان و اعتقاد در حزب الله بر اصل مبارزه تقدم دارد.
ثانيا: اعتماد اكثريت مردم لبنان، اعم از شيعه، سني و مسيحي را به دست آورده و هم اينك، تقريبا تمامي ملت لبنان، حزب الله را به عنوان سالمترين و قابل اعتمادترين جريان سياسي لبنان تلقي ميكنند. در واقع(55)، بدون اتكا به كشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره كرد و آن را به انجام رسانيد. هر يك از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است.
نتيجه
انقلاب اسلامي تلاشي براي زندهكردن خدا در محور حيات انسان و نيز، روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي از انقلابهايي است كه حركت و آثارش در چارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نميشود، بلكه ديدگاه فراملّي دارد. به همين جهت، بر روي ملتها حساس است و تمايل به فراگير شدن دارد. بنابراين، بر جنبشهاي اسلامي سياسي معاصر تأثير گذاشته و به آنان جرأت و جسارت مبارزه داده است و به آنان ميگويد اسلام به ملتي خاص تعلق ندارد و هدف آن، نجات محرومان و مستضعفان است. به هر روي، علت تأثير انقلاب اسلامي بر جنبشهاي جهان اسلام به وجوه مشتركي كه بين آن دو وجود دارد، بر ميگردد. اين وجوه، زمينهها و بسترهاي اختلافي فيمابين را به حداقل رسانده است. جنبشهاي اسلامي به صور مختلف از انقلاب اسلامي متأثر شدهاند، بخشي از اين تأثيرپذيري در ابعاد سياسي و برخي ديگر در ابعاد فرهنگي صورت گرفته است. نتيجه آن كه، انقلاب اسلامي چراغ رستگاري و نجات را بر افراشته است، البته اين كه مسلمانان، بويژه جنبشهاي اسلامي بتوانند از نور اين چراغ به هدايت و سعادت نايل آيند، به عوامل متعددي بستگي دارد كه مهمترين آن، اراده و تلاش آنها در چارچوب اسلام و با الگوگيري از انقلاب اسلامي است.
1- عضو هيأت علمي پژوهشكده تحقيقات اسلامي و مدرس دانشگاه، محقق و نويسنده.
2ـ فصلنامه راهبرد، ش 12، زمستان 1375، ص 8؛ محمدحسين مشايخ فريدني، اسرار خودي و رموز بيخودي علامه شيخ محمد اقبال لاهوري، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1358، ص 73 مقدمه.
3ـ محمد جواد لاريجاني، مقولاتي در استراتژي ملي، ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1369، ص 6.
4ـ فصلنامه راهبرد، پيشين، ص 10.
5ـ امام خميني رحمهالله ، وصيت نامه سياسي ـ الهي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1368، ص 7.
6ـ انور جندي، اسلام و جهان معاصر، ترجمه حميد رضا آژير، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371، صص260ـ257.
7ـ امام خميني رحمهالله ، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1361، ج 2، ص 33.
8ـ رسول جعفريان، مقالات تاريخي، الهادي، قم، 1378، ج 5، ص 238.
9ـ انور جندي، پيشين.
10ـ امام خميني رحمهالله ، صحيفه نور، پيشين، ج 16، ص 289.
11ـ همان، ج 20، ص 6.
12ـ جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي و آمريكا، اطلاعات، تهران، 1372، ص 99.
13ـ همان، صص 100 و 114.
14ـ امام خميني رحمهالله ، صحيفه نور، پيشين، ج 6، ص 768.
15ـ فصلنامه حضور، ش 34، زمستان 1379، ص 14.
16ـ همان، ص 243.
17ـ همان، ص 245.
18ـ امام خميني رحمهالله ، صحيفه نور، پيشين، ج 11، ص 45.
19ـ همان، ج 13، ص 263.
20ـ همان، ص 123.
21ـ كيهان، 22/9/1369، ص 12.
22ـ رسول جعفريان، پيشين، ص 236.
23ـ حسين كرهرودي، انتفاضه فلسطين؛ مولود اصولگرايي اسلامي معاصر، فصلنامه علوم سياسي، سال چهارم، ش 14، تابستان 1380، ص 199.
24ـ جميله كديور، پيشين، ص 108.
25ـ رسول جعفريان، پيشين، صص 237 و 247.
26ـ همان.
27ـ محمد حسين جمشيدي،ارتباط متقابل انقلاب اسلامي ايران و جنبش شيعيان عراق، مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها، قم، 1374، ج 2، صص 394 ـ 391.
28 - انور ابوطه، تأثير امام خميني رحمهالله و انقلاب اسلامي در انديشه و عملكرد جنبش جهاد اسلامي، ترجمه مهدي سرحدي، فصلنامه حضور، ش 33، پاييز 1379، صص 98ـ80.
29ـ جمهوري اسلامي، 4/11/1371، ص 8.
30ـ دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در گستره جهان، سازمان ارتباطات فرهنگي، تهران، ج 2، صص 48ـ3.
31ـ جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي؛ چرايي و چگونگي رخداد آن، نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها، قم، 1378، ص 213.
32ـ محمدحسين جمشيدي، پيشين.
33ـ حميد احمدي، انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي اسلامي در خاورميانه عربي، مجموعه مقالات پيرامون جهان سوم، سفير، تهران، 1369، صص 157 ـ 117.
34ـ دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در گستره جهان، پيشين.
35ـ جميله كديور، پيشين؛ فتحي شقاقي، انتفاضه و طرح اسلامي معاصر، هدي، تهران، 1371، صص 88ـ87.
36ـ همان، ص 114.
37ـ هادي خسروشاهي، حركتهاي اسلامي در فلسطين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1370، ص 143.
38ـ جميله كديور، پيشين، ص 108؛ رسول جعفريان، پيشين، ص 247.
39 - علي عمران درگاهي، انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي در جهان، نيروي مقاومت بسيج، تهران، 1381، ص 15.
40ـ حسين كرهرودي، پيشين.
41ـ رسول جعفريان، پيشين.
42ـ حسين كرهرودي، پيشين، ص 305.
43 - رابين رايت، شيعيان؛ مبارزان راه خدا، ترجمه علي انديشه، قومس، تهران، 1372، صص 115ـ110.
44ـ محمدحسين جمشيدي، پيشين؛ حسين كرهرودي، پيشين، ص 299؛ جمهوري اسلامي 13/3/1376، ص 8.
45ـ حسين كرهرودي، پيشين؛ مهدي حسني، فلسطين و صهيونيسم، مركز تحقيقات اسلامي سپاه، قم، 1376، ص 81.
46ـ دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در گستره جهان، پيشين.
47 - سيد محمدحسين فضلالله، منع استفاده از حجاب در مدارس و ادارات عمومي فرانسه، ترجمه محمد جمعه اميني، پگاه حوزه، ش 122، 2/12/1382، ص 12.
48ـ همان.
49ـ محمدحسين جمشيدي، پيشين؛ رسول جعفريان، پيشين.
50 - مقصود رنجبر، حزبالله لبنان؛ تصويري ديگر از انقلاب اسلامي، پگاه حوزه، ش 121، 18/11/1382، ص 5.
51ـ دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در گستره جهان، پيشين.
52 - مقصود رنجبر، پيشين.
53ـ همان.
54ـ جميله كديور، پيشين، ص 116.
55 - مقصود رنجبر، پيشين.
یه سوال خیلی مهم...............
استاد زبان فارسیمون گفته هر موضوعی که دوست دارین تحقیق بیارین....
من هم یه تحقیق توپ داشتم اما ربطی به درس نداره مثلا در مورد نوع موتور های الکتریکی هست...
ولی از لحاظ نگارشی خیلی توپه!!!!
سوال...!
صفحه ی اول چی بنویسم.
منظورم نام استاد رو چی بزارم : اسم استاد زبان فارسی رو بزارم یا اسم یه مهندس رو بزارم.
یا حتی یه صفحه به اولش اضافه کنم هم اسم استاد زبان فارسی رو بزارم هم اسم استاد تخصصی درس رو بزارم؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اسم دانشگاه
واحد دانشگاه
لوگو
موضوع تحقیق : .......
استاد راهنما : دکتر ؟ جناب ؟ مهندس ؟ آقای ؟ خانم ؟
محقق : ؟ یا دانشجو ؟
شماره دانشجویی:؟
ترم تحصیلی :؟
فصل / سال
با سلام خدمت همه دوستان عزیز
می خواستم برام چند غزل با آرایه های ادبیش یا اگه می تونید آرایه های غزا های زیرو بهم بدید ؟
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارن جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
سلام.
من دنبال یه سری شعر از این شاعر می گردم....ممنون میشم کمک کنید....
مخصوصا یه شعر داره که می گه ....
تا بوي زلف يار، در آبادي من است هرلب كه خنده اي كند از شادي من است
ممنون می شم حداقل این شعر رو واسم بذارید....:10:
سلام ...
مروري برمضامين عاشقانه « فياض لاهيجی» :
کد:http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830728/world/litew.htm
چون مهر لب، به شكوه ي آن تندخو شكست
رنگ حيا، به چهره محجوب او شكست
دل كرد آرزو كه ببوسد لبش، به خواب
صدجا، ز بيم رنگ، رخ آرزو شكست
***
عاشق ار دعوي همرنگي معشوق كند
گرچو منصور برآويزيش از دار، كم است
***
تا بوي زلف يار، در آبادي من است
هرلب كه خنده اي كند از شادي من است
***
زلف تو كه چون راهزنان گوشه گرفته است
هر فتنه كه در شهر شود زير سر اوست
***
گر ز زلف آزاد گشتم، دام كاكل در پي است
گر نگه رد شد ز من، تير تغافل در پي است
يا سر زلف تو، يا بيداد گردون، يا رقيب
هركجا رفتم، مرا دست تطاول در پي است
يار مي آمد خرامان و رقيبش پيش و پس
جاي رنجش نيست ياران! خار را گل در پي است
***
من از تبسم مژگان ناز دانستم
كه زخم تير نگاه تو، در دلم كاري است
شد از اداي زليخا و يوسف اين معلوم
كه حسن پرده نشين است و عشق بازاري است
.
بیت اول : 1) (( دل می رود ز دستم )) کنایه از عاشق شدن 2) صاحب دلان : منادا 3) خدا را : قسم به خدا 4) دردا : شبه جمله صوتی 5) راز پنهان : استعاره از عشق 6) پنهان و آشکارا : تضادنقل قول:
بیت دوم : 1) کشتی شکستگانیم : کنایه از گرفتاری 2) باد شرطه : استعاره از شرایط مناسب 3) دیدار : ایهام ( چهره - ملاقات )
بیت سوم : 1)ده روزه مهر گردن : کنایه از کوتاهی دنیا 2) تشبیه دنیا به افسانه و افسون 3) گردون : استعاره از روزگار 4) گردون و افسون : قافیه درونی
بیت چهارم : 1) صاحب کرامت : کنایه از مال و ثروت 2) درویش بینوا - صاحب کرامت : تضاد 3) کرامت و سلامت : قافیه درونی
بیت پنجم : 1)دوستان و دشمنان : تضاد 2)مصرع دوم تلمیح به آیه قرآن
بیت ششم :1) عیش : استعاره از معنویت 2) کیمیا ی هستی : استعاره از عشق 3)قارون : نماد و تلمیح تاریخی 4) گدا و قارون : تضاد 5) دستی و مستی : جناس 6) دستی و مستی و هستی : قافیه درونی
بیت هفتم : 1) سرکش مشو : کنایه از نافرمانی 2) تشبیه انسان نا فرمان به شمع 3) غیرت : سنت الهی 4) دلبر : استعاره از خدا 5) تشبیه سنگ خارا به موم 6) موم و شمع : ایهام تناسب 7) مصرع دوم کنایه از قدرت زیاد
بیت هشتم :1) جام می :استعاره از دل آدم عارف 2) دارا : ایهام ( دارای مال و منال - داریوش سوم ( تلمیح ))
بیت نهم :1) خوبان پارسی گو : شاعران پارسی 2) تشبیه شاعر پارسی به بخشندگان عمر 3) ساقی: منادا 4)رندان پارسا : کنایه از مردان خدا 5) پارسی و پارسا : جناس
بیت دهم :2) خرقه ی می آلود : کنایه از درویش و صوفی شدن 2)ای شیخ پاکدامن : ذم شبیه به مدح
اگر مشکلی بود بپرسید .....
سلام دوست عزیز من فکر میکنم شما به جای مطلب نیاز به منابع دارید: اسرارالتوحید، تذکرة الاولیا، مرصاد العباد.
امروز استاد فارسی 1 مون گفت تحقیق در باره ء یک شاعر شیرازی گم نام بیارید کسی میتونه کمک کنه از نام شاعر تا مراجعه دستم به دامنتون
اگر کسی در باره این شعرا مقاله یا زندگی نامه داره اینجا بزاره
1 وصال شیرازی
2 قاانی شیرازی
3 باباکوهی
سلام بر همه دوستان
من دانشجوی رشته حقوق هستم واین ترم درس کار تحقیقی 1 رو گرفتم از دوستان تقاضا دارم چند تا موضوعی پیشنهادی به همراه مقاله هاشون برام بزارند
ممنون میشم[COLOR="Silver"]
دوست عزيز : هر كدام از اين اسامي رو اگه در گوگل سرچ كني صفحات زيادي برايتان باز ميشه كه ميشه مقالات خوب و جامعي تهيه كرد.
سلام.من یک تحقیق راجع به علامه دهخدا میخام .فوری هم هست کارم.اگه کمک کنین ممنون میشم
سلام. من فهرست مصادر زبان فارسي (اونهايي که امروزه کاربرد دارن) و ميخواستم.
با تشکر.
می شه یه نفر لطف کنه یه کتاب در مورد اساطیر ایران باستان(ایزدان) که تو گات ها و یشر های اوستا در موردشون توضیح داده شده بهم معرفی کنه؟
دوستان عزیز من برای پایان نامه ی دانشگام نیاز به نقد اشعار دکتر هوشنگ ابتهاج دارم!
ممنون می شم برام بذارین!
واقعا ضروریه!
از همه ممنون!:20:
دوستان اگه ممکنه 3 صفحه اول از کتاب خوشه های خشم جان اشتاین بک The Grapes of Wrath رو به زبان انگلیسی برام بذارید . فقط فوری . ممنون میشم .
یه مقاله ایی میخوام که در اون سبک های نویسندگی رو توضیح داده باشه منظورم مکاتب ادبی نیست "سبک های نویسندگی"
سلام
من یه مقاله اماده و تایپ شده لازم دارم برای ادبیات.
دوستان اگه دارن لطف کنن بذارن .
فوری فوتی
سلام به همگی
بچه ها من بک تحقیق ادبیات توپ م یخوام برای دانشگاه
مثل عشق در ادبیات ایران
یا تاریخ ادبیات معاصر ایران
یا هر چیزه دیگهای بابا 15 صفحه باشه و فایل آن هم وورد باشه
ممنون میشم اگه کمکم کنید
بدجور گیرافتادم وقت هم ندارم (ترم تابستون برداشتم اصلان وقت تحقیق درست کردن ندارم )
ایول به همگی
پیشاپیش از کمک همتون تشکر م یکنم
امید منو نا امید نکنیداااااااااااااااااااا اااا
سلام
من تينا هستم عضو جديد سايت
يه تحقيق ادبيات مي خوام 20صفحه اي چندتا جور كردم اما به درد كنفرانس دادن نمي خورد اگه ميشه كمكم كنيد
يه تحقيق ادبي در مورد يكي از شعراي ايراني با ذكر منبع
حدود20صفحه البته يه چيزي باشه كه بتونم كنفرانس بدم اخه من رشته ام ادبيات نيست زياد ازش سر در نميارم
مرسي
فکر می کنم اول شاعرت رو انتخاب کن ، بعد از گوگل جستجو کنی بهترین نتایج رو در کمترین زمان بدست میاری ...
ضمنا مینی مال هایی که میزاری نشان از ذوق ادبی ات داره ، موفق باشی
عمر خيام نيشابورينقل قول:
زاد و زندگي به روايت استاد علي اصغر حلبي
-1-7 غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام يا خيامي، يكي از دانشمندان نامدار مشرق زمين است كه در ميانه سده پنجم هجري در نيشابور زاده، و در اوايل سده ششم وفات يافته است . او از بزرگ ترين عالمان عصر خود بوده، و هوشي فوق العاده و حافظه يي نيرومند و مزاجي خاص داشته كه به حدت و تندي معروف است. دانشهاي متداول عصر خود را خوانده و نيك ورزيده و در فلسفه و فلك و رياضي و طبيعي بر همگنان فائق آمده است، به فارسي و تازي هر دو شعر سروده، و در علوم مختلف كتابها و رساله هاي ارجمند داشته است، كه همه بر صفاي ذهن و وسعت دانش و اطلاع او دلالت دارد .
خيام در زمانه خويش منزلتي بزرگ و شهرتي عظيم و آوازه اي نيكو داشته و معاصران او همه وي را به القاب بزرگي نظير: «دستور»، و «امام» و «فيلسوف» و «حجة الحق» ستوده اند، و از اين رو با پادشاهان و اميران هم نشيني داشته، و در نزد آنان مقرب و محترم بوده است .
اولين كسي كه رباعيات او را به انگليسي ترجمه كرده، شاعر بزرگ انگليس فيتز جرالد Fitz Gerald است كه با روشي زيبا و دلپذير آن رباعيات را ترجمه كرده و توجه مغربيان را به سخنان او برانگيخته است. و اين ترجمه در دلهاي انگليسي زبانان تأثيري بزرگ كرده، تا بدانجا كه به خواندن و فهميدن رباعيات او كه در واقع باز گوينده افكار فلسفي اوست بيش از ما ايرانيان دل داده اند .
آنان كه در فلسفه او بحث كرده اند، او را به صورتهاي گوناگون تصوير كرده اند گروهي مادي محضش گفته اند، جماعتي او را شاعري زنديق دانسته اند كه جز لذت نمي شناسد، و در اين راه او را به ابيقور صاحب نظريه لذت تشبيه مي كنند، عده اي هم او را فيلسوفي رباني مي شناسد كه از صديقان است و اعتقادش به مبدأ از همه قوي تر است .
وليكن مقام علمي او از مقام شعري اش برتر است، چه او در دوره كمال علم است، و در علم جبر تأليف كرده، و يكي از كساني است كه در حل معادلات سخ مجهولي صاحب نظر بوده است، و نيز با گروهي از عالمان فلك و نجوم، رصدي عظيم بنا كرده و در هندسه و طب مهارت داشته، و پادشاهان معاصر خود را معالجه كرده، كه از آن جمله سلطان سنجر (512-511 ه' ق) را از آبله يي كه او را پديدار گشته بود شفا داده و علاج كرده است، و گروهي از فيلسوفان و عالمان بزرگ تاريخ اسلام از شاگردان او به شمار مي روند .
اگر چه درباره زندگي و آرأ و عقايد و خدمات علمي خيام كتب و مقالات و رسالات زياد نوشته شده و شايد از گردآوري همه آنها كتابخانه اي بتوان ساخت، وليكن متأسفانه نه تاريخ تولد و نه تاريخ وفات او را به درستي مي دانيم، و آنچه اين همه نويسندگان و پژوهندگان در اين باره نوشته اند تخميني بيش نيست .
ولي وفات عمر خيام را بيشتر نويسندگان اروپايي 517 مي نويسد، بروكلمان در «تاريخ علوم عرب» 515 نوشته وليكن هيچ يك از اين دو تاريخ وفات سند موثق و معتبري ندارد. برخي از محققان احتمال داده اند كه سند مؤ لفان اروپايي كه تاريخ وفات خيام را 517 ذكر كرده اند، كتاب مجمع الفصحأ رضاقلي هدايت است كه درگذشت او را 517 هجري ذكر مي كند، وليكن آنچه درست به نظر مي رسد اين است كه تاريخ وفات او از 520 بالاتر نمي رود.(1 )
درباره نسبت خيام و اينكه آيا خيام صحيح است يا خيامي، بحث زياد كرده اند. وليكن آنچه مفيد و مناسب اين جايگاه است اين است كه گفته اند: عرب او را خيامي و فارسيان او را خيام مي گويند، و اين اختلاف ناشي از تباين لغات تازي و پارسي است .
لقب او غياث الدين و كنيه اش ابوالفتح است، و كلمه خيام يا لقب خود اوست يا لقب خانواده اش. و شايد اين معاني را از يكي دو رباعي كه به او منسوب است استنباط كرده اند :
خيام تنت به خيمه اي ماند راست /جان سلطاني كه منزلش دار بقاست
فراش ازل ز بهر ديگر منزل نه / خيمه بيفگند چو سلطان برخاست
خيام كه خيمه هاي حكمت مي دوخت/ در كوزه ي غم فتاد و ناگاه بسوخت
مقراض اجل طناب عمرش ببريد/دلال امل به رايگانش بفروخت(2 )
َ سفرهاي خيام
-2-7 چنان كه از نوشته هاي مترجمان و اهل تحقيق برمي آيد، خيام دوبار سفر به خارج از نيشابور كرده است يكي: به شهرهاي عرب كه در آن فريضه حج گزارده و در زمان برگشت مدتي در بغداد اقامت كرده است وليكن مدت آن را نمي دانيم .
سفر دوم او به ري و بلخ و بخارا بوده، و در بلخ شاگردش نظامي عروضي به زيارت او نائل شده و اين به سال 506 بوده است. و اين ملاقات در خانه يا دارالاماره «امير ابوسعيد جره» صورت گرفته، كه متأسفانه از هويت اين امير نيز چيزي نمي دانيم .
شهرزوري ذكر كرده كه «خاقان شمس الملك» در بخارا او راگرامي داشته و او را با خود بر يك تخت نشانده است. اما سبب مسافرت او به بلاد عرب چنان كه «ابن القفطي» گويد اين بوده كه: «چون اهل زمانش در دين او تهمت زدند، و آنچه پنهان مي داشت آشكار كردند، برخون خويش بترسيد، و عنان زبان و قلم خود باز كشيد، و از براي پرهيزگاري حج گزارد...»(3) و از اين عبارت برمي آيد كه خيام در گزاردن حج رغبتي داشت، و به خانه خدا رفت، تا خاطرها را تسكين دهد و در ضمن از كينه و دشمني مردمي كه او را به زندقه نسبت داده بودند، بكاهد. سپس مي گويد: «و چون به بغداد رسيد، دانشمندان و هم مشربان او براي فراگرفتن علوم به سويش شتافتند وليكن او از اين كار تن زد...».(4) وليكن ابن القفطي نمي گويد كه فيلسوف ما چند مدت در بغداد ماند، آنچه مسلم است اين است كه در مدتي كه در بغداد ماند سود زياد برد، چه بغداد مقر خلفاي عباسي و كعبه علم بود و شاعران و حكيمان و راويان، آهنگ آنجا مي كردند، و داراي مدارس بزرگ و محافل علمي و فلسفي و مجالس فقهي و اصولي و كلامي بود و پيك سخن: علم و ادب نضج و رواج كامل داشت. شايد در اين رباعي هم اشارت به آن دو سفر خود كرده باشد كه مي گويد :
چون مي گذرد عمر چه شيرين و چه تلخ /پيمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
مي نوش كه بعد از من و تو ماه بسي/ از سلخ به غزه آيد از غره به سلخ(5 )
َ شهرت او
-3-7 مترجمان خيام همه تصريح كرده اند كه عمر خيام در روزگار خود از شهرتي عظيم برخوردار بوده، و اين سبب كمال و ادب و حكمت او بوده است. و از اين نظر او را به عنوان حجة الحق ياد كرده و ابوالحسن بيهقي او را امام و دستور و فيلسوف و حجة الحق؛ و امام قاضي محمدبن عبدالرحيم نسوي او را سيدالحكمأ ناميده اند .
و نيز در اينكه خيام به روزگار خويش فيلسوف گفته مي شده شكي نداريم؛ هر چند كه خود او ظاهراً از اين عنوان بيزاري مي كرده است :
دشمن به غلط گفت كه من فلسفيم /ايزد داند كه آنچه او گفت نيم
ليكن چو در اين غم آشيان آمده ام/ آخر كم از اينكه من بدانم كه كيم؟(6 )
َ اتهام زندقه به عمر خيام
-4-7 خيام در فلسفه و طب و ديگر علوم شايع روزگار خويش يگانه بود.(7) و در اين فنون بر همه اقران و معاصران برتري داشت، چنان كه او را تنها مرد صاحب نظر در فلسفه، رياضي و انواع معقولات مي دانستند، و چون آرأ فلسفي او شايع گشت و نظريات تند و بي پيرايه او در حكمت ميان مردم متداول شد، مردم عادي كه همواره تاب شنيدن اين سخنان ندارند - چه آنها را از زندگي عاديشان دور مي سازد - او را به كفر و زندقه نسبت دادند و در عقيده ديني او طعن و تهمت زدند، و در حق او گمانهاي نابه جا بردند. اين مطلب به ويژه پس از مرگ او بيشتر شايع گرديد .
َ آثار خيام
-5-7 بيهقي و گروهي ديگر از مترجمان خيام نوشته اند كه :« خيام در تصنيف و تعليم بخل داشت».(8) بايد دانست كه اگر اين سخنان به استنباط از اموري باشد كه ذكر كرده اند از قبيل اينكه خيام تصنيف فراوان ندارد، و وقتي غزالي از او پرسيد نقطه قطب بر نقاط ديگر فلك چه رجحان دارد كه قطب شده است او به قدري در مقدمات شرح و بسط داد كه پيش از رسيدن به نتيجه هنگام نماز شد و سخن را بريدند، اينها دليل نمي شود؛ اينكه تصانيف خيام بسيار نيست حق اين است كه تصنيف كردن كار واجبي نيست و هر دانشمندي طبع تأليف و تصنيف ندارد، و اهل علم وقتي به اين كار دست مي برند كه ضرورتي پيش آيد چنان كه خيام چون در فن جبر و مقابله معلومات تازه به دست آورده بود، كتابي در اين باب تصنيف كرد كه معروف است و اثر مهم او در علم همان است. رسالات ديگري هم در موضوعات علمي ديگر دارد كه بسيار كوچك و مختصر است، و روي هم رفته مي توان تصديق كرد كه خيام پرگويي را خوش نداشته است. اما اين صفت اگر حسن نباشد عيب هم نيست و در هر صورت دلالت بر بخل و ضنت ندارد مگر اينكه فرض كنيم كساني كه اين نسبت را به خيام داده اند شخصاً از اين صفت او آگاه بوده اند.(9 )
اينك ما آنچه از آثار خيام در دست است يا از وجود آنها خبري داده اند، ذيلاً مي آوريم :
-1 رسالة في براهين الجبر والمقابلة مع خمسه الواح للاشكال، كه با مقدمه 52 صفحه است، و عالم بزرگ و پكه(10) آلماني آن را با ترجمه فرانسوي به سال 1851 ميلادي در پاريس چاپ كرد .
-2 رسالة في شرح ما أشكل من مصادرات كتاب اقليدس كه نسخه اي از اين كتاب در كتابخانه لايدن هلند موجود است . شادروان جلال همايي اخيراً آن را چاپ و به فارسي ترجمه كرده است. (خيامي نامه، صص 225-80، تهران، 1346 ه' ش ).
-3 زيح ملكشاهي، يا زيح جلالي كه خيام يكي از مؤ لفان، و شايد مهم ترين آنان بوده است .
-4 رسالة في الطبيعيات، كه بيهقي و شهرزوري از آن ياد كرده اند .
-5 رسالة في الوجود، كه خيام آن را براي «فخرالملك بن المؤ يد» نوشته است. نسخه اي از آن در موزه بريتانيا موجود است و در اول كتاب نوشته، «رسالة بالعجمية لعمربن الخيام = رساله اي به پارسي از عمر خيام ».
-6 رسالة في الجواب عن ثلاث مسائل در مورد كشف ضرورت تضاد در عالم، كه آن را محيي الدين صبري، با پاره اي رسائل ديگر زير عنوان جامع البدايع در مصر چاپ كرد .
-7 رسالة في الكون و التكليف كه بيهقي و شهرزوري نيز از آن نام برده اند، و آن رساله اي فلسفي است كه در جواب قاضي عبدالرحيم نسوي نوشته است. اين كتاب را هم صبري در مصر چاپ كرد. خيام در اين كتاب از حكمت الهي در آفرينش عالم و تكاليف مردم و عبادات بحث مي كند .
-8 رسالة في الاحتيال لمعرفة مقداري الذهب و الفضة كه نسخه اي از آن در كتابخانه گوتاي آلمان موجود است .
-9 رسالة في الوازم الامكنة كه در آن از اختلاف فصول و مواسم و اقاليم بحث كرده است .
-10 نوروزنامه كه كتابي است در باب رسوم و اعياد ايرانيان به ويژه تاريخ و آداب ايرانيان در روز عيد نوروز كه در ضمن آن شرح احوال برخي از پادشاهان را نيز ياد كرده. انشاي اين كتاب بسيار روان و دلپذير است و به سال 1315 ه' ش استاد مينوي طهراني آن را چاپ كرده است و اگر چه خاورشناس شهير روسي مينورسكي(11) اين كتاب را از خيام نمي داند، مرحوم تقي زاده و شادروان مينوي با تأكيد آن را از خيام دانسته اند.(12 )
َ بحث در فلسفه خيام
-6-7 گروهي از اهل بحث، به ويژه، فرماندهانري و فيتز جرالد مي گويند كه رباعيات خيام، خيام را براي خواننده چنان جلوه گر مي كند كه شراب خواره و شهواني است و در خودپرستي و شهوات خود مستغرق است: از تقليد بر كنار و نسبت به اخلاق مرسوم نافرمان و هدف نهايي او جلب سرور و فرو رفتن در لذات است، و مانند فيلسوفان ديگر در فكر آن نيست كه به نشر فضايل بكوشد و پايه هاي اخلاق را استوار كند؛ افكار او اساسي ندارد، از سخنان او براي مردم فايده اي عايد نمي شود؛ عقايد او موجب هدم نظام اجتماعي است؛ و به يك سخن خيام شاعر است ولي فيلسوف نيست .
شك نيست كه ظاهر سخن خيام بسيار جا چنان است كه نه مردم را به نيكوكاري و خيرات مي خواند و نه خود را ملزم به نشر فضايل مي داند، بلكه به شراب و شراب خوارگي ولع دارد و مردم را نيز به سوي آن مي خواند، تو گويي پرورده ميخانه و رفيق ساقيان و نديم ميخوارگان است و همين امر نيز باعث شده است كه او را به دانشمندان و حكيماني نظير اپيكور و ديگران تشبيه كنند كه مي گويند «غايت زندگاني آن است كه انسان در پي كارهايي برود كه موجب لذت شود و او را از درد و الم دور كند».(13 )
آنان كه اين نسبت را به خيام مي دهند، از رباعيات ديگر خيام بي خبرند يا توجه نمي كنند كه بيشتر آنها در ذم حيات است و همواره بر آن است كه آن را در زشت ترين چهره خود نشان دهد و هميشه آرزوي نيستي مي كند و مي گويد : كاش به وجود نيامده بود. چنان كه گويد :
يا مي گويد :
گر آمدنم به من بدي ناآمدمي به زآن نبدي كه اندر اين دير خراب نه آدمي، نه شدمي، نه بدمي وز نيز شدن به من بدي كي شدمي نه آدمي، نه شدمي، نه بدمي نه آدمي، نه شدمي، نه بدمي
يا مي گويد :
چون حاصل آدمي در اين جاي دودر خرم دل آنكه يك نفس زنده نبود و آسوده كسي كه خود نزاد از مادر(14 ) جز درد دل و دادن جان نيست دگر و آسوده كسي كه خود نزاد از مادر(14 ) و آسوده كسي كه خود نزاد از مادر(14 )
َ درباره خيام اشتباه نكنيم
چون حاصل آدمي در اين شورستان خرم دل آنكه از جهان بيرون شد و آسوده كسي كه خود نيامد به جهان(15 ) جز خوردن غصه نيست يا كندن جان و آسوده كسي كه خود نيامد به جهان(15 ) و آسوده كسي كه خود نيامد به جهان(15 )
-7-7 آيا عجيب نيست كه خيام حيات را ذم كند و آن را جايگاه فتنه ها و عذابها بداند و تمناي عدم كند و بگويد: خوشا به حال كسي كه دمي در آن شاد بزيد و سرانجام معتقد شود كه كاش از ماد نمي زاد؛ سپس همو سخن خود ار نقض كند و مردم را به بهره مندي از دنيا و جلب لذات و اغتنام فرصت بخواند و ايشان را دركار دنيا و لهو و لعب تشويق كند .
حق آن است كه خيام كه شخصي منزه و مهذب است و ما پيش از اين هم سيرت و مقام علمي او را از قول بيشتر مترجمان نقل كرديم، همچنين افكار او مضطرب و پريشان نيست، زيرا مؤ لفات رياضي و فلسفي او بر عكس اين مدعي را اثبات مي كند بلكه نشان مي دهد كه او در عقل و هوشمندي و ذكأ يكي از نوادر روزگار است .
همچنين خيام، پست فطرت و لجام گسيخته نيست، زيرا چنين آدمي همنشين سلاطين و پادشاهان نتواند شد. در مورد شرابخوارگي او هم بايد گفت كه هيچ يك از مترجمان او مطلبي ذكر نكرده اند. دليل بر شرابخوارگي و مستي و ميخوارگي او باشد .
َ موضوع فلسفه خيام از منتظر استاد علي اصغر حلبي
-8-7 بايد دانست كه صرف نظر از چند رساله رسمي كه خيام در فلسفه نوشته، رباعيات اوست كه شامل تمام افكار او درباره هستي و ماده و زمان و افلاك و خدا و جبر و تناسخ و بحث و نشر است، نهايت آنكه خيام همه اين مطالب را در قالب شعر ريخته و البته نظام منطقي ندارد، و جزو فلسفه هاي رسمي مانند فلسفه ارسطو و ابن سينا و ديگران به شمار نمي رود. اكنون مهم ترين معاني موجود در رباعيات او را در زير مي آوريم :
َ خدا در نظر خيام
-9-7 گروهي از دانشمندان اسلام كسي را كه قائل به قدم عالم باشد تكفير كرده او را به سبب دهري بودن تخطئه مي كنند، زيرا آنها بر هستي خدا و واجب الوجود بودن او از راه حدوث عالم استدلال مي كنند، و شريعت اسلام هم بر پايه تنزيه است و حاصل آن اين است كه خداي تعالي ازلي است و وجود او آغازي ندارد: و او جهان را از عدم به وجود آورده است، از اين رو جهان حادث است . ليكن به نظر فيلسوفان قول به قدم عالم، با وجود خدا مناقض نيست، زيرا خدا به ذات خود واجب است؛ و چون اين موجودات را علتي بايد كه با معلومات خود ملازم باشد همچنان كه علت با معلول خود ملازم است، و نيز اين امر هم مسلم است كه اشيأ از او صادر شده اند، پس معلوم مي گردد كه واجب الوجود ازلي است و معلول او يعني عالم نيز نسبت به او حادث است .
خيام به وجود خدا معتقد است، و در اين راه روش حكيمان يونان را برگزيده است، او به وجود خدايي كه خير محض است اعتقاد دارد كه از او شري صادر نمي شود، ازاين رو وقوع عذاب و وجود عقاب را نفي مي كند، چنان كه مي گويد :
يا :
گفتي كه تو را عذاب خواهم فرمود جايي كه تويي عذاب نبود آنجا وآنجا كه تو نيستي كجا خواهد بود ! هرگز من از اين خبر هراسم نفزود ! وآنجا كه تو نيستي كجا خواهد بود ! وآنجا كه تو نيستي كجا خواهد بود !
چنين خدايي را نمي پسندد و از او گله دارد :
من بنده عاصيم رضاي تو كجاست؟ ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشي اين بيع بود لطف و عطاي تو كجاست؟ تاريك دلم نور و صفاي تو كجاست اين بيع بود لطف و عطاي تو كجاست؟ اين بيع بود لطف و عطاي تو كجاست؟
خيام از آن گروه است - كه بر خلاف اهل تقليد - معتقدند كه بشر يا عقل قاصر شناخت خداي بزرگ نتواند و ذات او را به واجبي نتواند دانست :
ناكرده گناه در جهان كيست بگو من بد كنم و تو بد مجازات دهي پس فرق ميان من و تو چيست بگو؟ ! وانكس كه گنه نكرد چون زيست بگو پس فرق ميان من و تو چيست بگو؟ ! پس فرق ميان من و تو چيست بگو؟ !
از اين چند رباعي كه در بالا آورديم ظاهر مي شود كه خيام به وجود خداي مهربان و آمرزگار لطيف قائل است و چنين مي انديشد كه خداي او نبايد انتقام كش و كينه توز باشد .
يا رب خردم در خور اثبات تو نيست من ذات تو را به واجبي كي دانم داننده ذات تو به جز ذات تو نيست و انديشه من به جز مناجات تو نيست داننده ذات تو به جز ذات تو نيست داننده ذات تو به جز ذات تو نيست
حال شايد كسي اعتراض كند و بگويد: وقتي كه دانستيم خيام منكر بعث و نشر است و به وجود حيات اخروي ايمان ندارد، جنان كه رباعياتش ناطق بدان است، چگونه ميان خداشناسي انكار رستاخيز توفيق كنيم؟ جواب اين است كه بر فرض صحت اين ادعا، ممكن است انسان شرايع و پيامبران و وحي را انكار بكند، و در عين حال منكر وجود خدا نباشد، چنان كه در تاريخ فكر اروپاييان عده اي مانند ديدروو ولتر از اين قبيل بوده اند كه به خدا اعتقاد داشته اند وليكن به وجود نبي و امام و معجزات و ديگر امور ديانتي نيازي نمي دانسته اند و آنان را به زبان انگليسي deist گويند.(16 )
َ بدبيني خيام
-10-7 از آنچه پيش از اين گفته شد، ظاهر گشت كه خيام «لاادري» است و انسان را از دريافت حقايق حيات و مسائل مابعدالطبيعي عاجز مي داند، اما اين فكر در نفس خيام تأثير بدي گذاشت كه مي توان آن را روح بدبيني گفت. اثر اين فلسفه آن شد كه خيام به حيات و معناي آن بدبين شود و چنان نوميد گردد كه عدم را بر وجود ترجيح دهد و آن را به آرزو خواهد .
« بدبيني» هم مذهبي قديم است و رشته دراز دارد، و در دين بودا به صورت پخته و كامل پديدار گشته است. به نظر بودا: عقل حكم مي كند و تجربه معلوم مي سازد كه همه چيزها در جهان بد است و درد بنياد هستي است و مقدار شرها و بديها بر نيكيها و خيرات رجحان دارد، و اگر جز اين بود و بدي و شر و درد حاكم بر عالم نبود انسان اين همه ناله سر نمي داد و سخن از اغتنام فرصت نمي گفت و در جستجوي شادي نمي رفت، زيرا انسان چيزي را كه با خود دارد و يا در دسترس اوست نمي جويد بلكه چيزي را مي جويد كه وجود ندارد يا اگر وجود دارد به دست آوردنش دشوار است. از بسياري جهات سخنان پراكنده خيام را با انديشه هاي نظام بافته شوپنهاور(17) هم مي توان سنجيد .
خيام، مانند ابوالعلأ معري (درگذشته 449 ه' ق) شرانگار و بدبين نبود كه حيات را دشمن بدارد و در كنج خانه بنشيند و خود را «رهين المحبسين = گرفتار دو زندان» بخواند بلكه تا مي توانست از لذات مشروع بهره مند مي شد و دم را غنيمت مي شمرد، ابوالعلأ گوشت نمي خورد و شر را طبيعي و لازم ذات بشر مي دانست و ذاتاً به همه چيز بدبين بود، خيام با زنان انس داشت و مي گفت كه مي و معشوق از بهترين وسايل فراغ و بي خبري و دوري از دردهاي زندگي است، ليكن ابوالعلأ باده نمي خورد و با زن نزديك نمي شد و بر آن بود كه: «زن آتشي است كه از دور زيبا مي نمايد، ليكن وقتي به او نزديك مي شوي مي سوزاند!»(18 )
َ مصادر فلسفه خيام
-11-7 الف: يونان، خيام از كساني بوده كه به فرا گرفتن علوم يونانيان اهتمامي تمام داشته است. چنان كه ابن قفطي هم اشاره كرده و مي گويد : «... علم يونان را مي دانست...(19») و اين روايت نشان مي دهد كه خيام با علوم اوايل آشنايي داشته است. و همو گويد كه: «خيام بر آن بود كه بايد هيأت اجتماعيه را بر حسب قواعد يونانيان اداره كرد»(20) و پر واضح است كه قواعد يوناني، غير از نظريات فيلسوفان يوناني و آرأ آنان در باب هستي و حيات و اجتماع چيز ديگري نيست. وانگهي مي دانيم كه خود فلسفه اسلام همان فلسفه يونان است كه به لباس اسلام درآمده و به زبان تازي و پارسي نوشته شده است .
ب - رسائل اخوان الصفا، پيش از اين در شرح احوال توحيدي گفتيم كه اخوان الصفا گروهي از دانشمندان بودند كه در نيمه سده چهارم در بصره گرد آمدند و جمعيتي علمي و سري تشكيل دادند و رسائلي نوشتند كه شامل خلاصه و لب همه دانشهاي متداول آن روزگار بود، و غرض آنان از اين كار - چنان كه خودشان در مقدمه ذكر كرده اند - اين بود كه شريعت را از اوهام و اباطيل و گمراهيها به پيرايند، زيرا به نظر آنان: «شريعت به گمراهي آلوده شده بود و با نادانيها درآميخته، و راهي براي پاك كردن و پيرايش آن نبود جز از راه فلسفه، چه فلسفه حاوي حكمت اعتقادي و راه و رسم زندگي عملي است .»
و نيز گفتيم كه ابوحيان افكار آنها را دوست داشت و مانند ايشان هم اعتقاد داشت كه: «شريعت كامل نيست، و در آن غلطهايي وارد شده است، از اين رو بايد آن را به واسطه فلسفه اصلاح كرد»(21 )
گروهي از محققان كه در رسائل اخوان الصفا مطالعاتي كرده اند و سپس رساله ضرورت تضاد در عالم و رساله كون و تكليف خيام را بررسي كرده اند بر آن رفته اند كه طرز بيان و روش استدلال اين جماعت با خيام يكي است، به نحوي كه شناختن و فرق گذاشتن ميان آن دو بسيار مشكل است .
ج - افكار ابن سينا، خسام در يكي از رسايل خود كه در تفاوت وجود نوشته تصريح كرده است كه: «مسئله مسؤ له اي سخت دشوار است، و بسياري از دانشمندان در آن به حيرت افتاده اند، تا بدانجا كه بيشترشان فهم اين مطلب را از حدود توانايي انسان بيرون دانسته اند، وليكن من و آموزگار من شيخ رئيس ابوعلي حسين بن عبدالله سينا بخاري - افضل متأخران - در اين موضوع امعان كرديم و بحث ما چنان شد و به جايي رسيد كه ما دو تن قانع و خرسند گشتيم...»(22 )
البته اجتماع عمر خيام كه وفات او را از 505 تا 520 نوشته اند و ابن سينا كه وفات او به سال 428 رخ داده است، اگر چه عقلاً محال نيست وليكن بسيار بعيد به نظر مي آيد زيرا در اين صورت بايد در حالي كه ابن سينا پير شده باشد، خيام حداكثر جواني بيست ساله باشد. به هر حال اگر اين داستان هم راست نباشد، در اين مطلب هيچ شك نداريم كه فيلسوف ما بيش از ديگر فيلسوفان با آثار ابن سينا آشنايي داشته و آنها را مي خوانده است .
دليل اين مطلب آن است كه بيهقي در كيفيت وفات او از قول امام محمد بغدادي نقل مي كند كه خيام « مطالعه كتاب الهي از كتاب الشفأ ابن سينا مي كرد، و چون به فصل واحد و كثير رسيد، چيزي در ميان اوراق مطالعه نهاد و مرا گفت: جماعت را بخوان تا وصيت كنم.»(23) و شهرزوري نيز اين روايت را تأييد مي كند .
د: افكار باطنيان، داستاني است كه ميان عامه معروف است، و آن اين است كه خيام در روزگار جواني خويش با نظام الملك طوسي (كشته 485 ه'.ق) و حسن صباح ( درگذشته 518 ه' ق) در مدرسه امام موفق نيشابوري درس مي خوانده اند، و چنين معروف بوده كه: «پرورش يافتگان امام موفق به مقامات بلند مي رسند، آن سه جوان به اميد اينكه يكي از ايشان به رتبه عالي خواهد رسيد با يكديگر پيمان مي كنند كه هر يك توانا شدند، دو هم قدم خود را در رسيدن به مال و جاه ياري كنند. از قضا حسن طوسي به وزارت رسيد و او خواجه نظام الملك وزير مشهور سلجويان است و به عهد خود وفا كرد و حسن صباح را به خدمت سلطان برد و داستان او دراز است، اما خيام اهل علم بود و خدمت سلطان را خوش نداشت بنابراين از خواجه تقاضا نمود معاش مختصري براي او مقرر دارد و به همين اندازه اكتفا كرد، و از علم به كار ديگر نپرداخت .
اين داستان دلكش - چنان كه گفتيم - معروف است وليكن سند معتبر ندارد و اهل تحقيق باور نمي دارند؛ از آن رو كه اگر راست باشد، بايد خيام و حسن صباح هر دو نزديك به صد و بيست سال عمر كرده باشند، و اين اگر چه عقلاً مانعي ندارد اما مستبعد است، خاصه اينكه اگر راست بود البته تاريخ نويسان به چنين عمر درازي اشاره مي كردند، از اين گذشته سخني به ميان نياورده اند.(24 )
اينك گوييم اگر چه اين داستان پذيرفتني نيست، ليكن در اينكه عمر خيام با حسن صباح معاصر بوده شكي نداريم، زيرا حسن صباح به سال 518 وفات يافت و خيام به تحقيق ميان سالهاي 517 تا 520 وفات يافته است. پس نه عقلاً و نه عرفاً مانعي ندارد اگر بگوييم خيام و حسن صباح با هم ملاقات كرده اند و از همديگر متأثر بوده اند به ويژه آنكه مضامين رباعيات خيام اين حدس را تأييد مي كند چه هر كس در آرأ باطنيان نيك تأمل كند و آنها را با مفاهيمي كه در رباعيات خيام وجود دارد بسنجد شكي نمي كند كه خيام دست كم برخي از مواد فلسفه خود را از تعاليم اين گروه گرفته است .
رساله اي هم از يكي از باطنيان به نام عبيدالله بن حسن قيرواني در دست است كه آن را براي سليمان بن حسن جنابي نوشته، كه مي توان گفت: شامل بيشتر مبادي اعتقاد باطنيان است و خلاصه آن به قرار زير است :
-1 مباح بودن شراب خواري و همه چيزهاي لذت بخش؛ -2 انكار نبوتها و معجزات؛ -3 قول به قدم عالم؛ -4 انكار معاد و برانگيخته شدن از گور؛ -5 اعتقاد به اينكه بهشت در همين جهان است، و سخنان ديگري كه همه بر انكار شرايع و استوار كردن پايه هاي الحاد دلالت دارد.(25) به هر حال عده اي جزم و يقين دارند كه خيام از آرأ و افكار باطنيان زياد سود جسته و حتي جماعتي او را از داعيان اسماعيلي دانسته اند، ليكن اين اقوال صحيح به نظر نمي رسد و بايد همه را با احتياط خواند .
1. بروكلمان، كارل: تاريخ علوم عرب: 1/471؛ و عروضي: چهارمقاله، 327، چاپ معين؛ و رباعيات عمر خيام نيشابوري، مقدمه حكيم مرحوم محمدعلي فروغي2 .
2. برخي از نويسندگان گفته اند كه رباعي اول از «مولانا جلال الدين بلخي» است كه در جواب خيام سروده است، و نيز گفته اند: «رباعي دوم به كلام خيام نمي ماند». (رباعيات خيام، با مقدمه مرحوم فروغي، 28، چاپ زوار، 1333 ه' ش ).
3. ابن القفطي : تاريخ الحكمأ، 163، چاپ مصر .
4. همانجا، 163 .
5. رباعيات خيام، با مقدمه مرحوم فروغي، 84، چاپ زوار. غُرَّه: اول هر ماه قمري و سلخ: آخرين روز ماه قمري را گويند(غياث ).
6. همان مآخذ، 103، چاپ زوار .
7. بيهقي : تتمه صوان الحكمة، 2.7، چاپ ايران .
8. بيهقي: تتمه صوان الحكمه، 71 .
9. فروغي، محمدعلي: رباعيات خيام، 5، انتشارات زوار .
.1851Omer alkhayymi, Paris, س ber dُAlg س0 . Woepcke, F., L1
(1877-1966 م1 . V.F.Minorsky (1
12. راجع به كتابهاي خيام مي توان به كتابهاي تاريخ علوم عرب تأليف كارل بروكلمان، 1/471؛ و چهارمقاله عروضي با تحشيه مرحوم قزويني، 327-6-5 ؛ و خيام تأليف ندوي،215-7؛ و عمرالخيام تأليف احمدحامد الصراف، 87-8، چاپ بغداد، 1949، رجوع كرد .
13. گو اينكه اپيكور را هم بيهوده متهم و بدنام كرده اند؛ زيرا در نظر او لذت عقلي اهميت دارد و در كتابهاي تاريخ فلسفه اين سخن از او نقل شده كه گفته است: «لذت عقلي برتر از لذت جسماني است Mental pleasure is superior to Physical.= . ». براي اطلاع بيشتر از افكار اپيكور نگاه كنيد به: تاريخ فلسفه كاپلستون، 1/401-12؛ و تاريخ فلسفه مغرب، به قلم برتر اندراسل؛ 249-259، چاپ لندن، كه اين جمله را هم از كتاب او نقل كرده ايم .
14. هدايت، صادق: ترانه هاي خيام، 71-5، چاپ جيبي .
15. هدايت، صادق: ترانه هاي خيام، 71-5، چاپ جيبي .
16. براي اطلاع بيشتر از مذهب Deism ، خوانندگان مي توانند به دائرة المعارف Britannica ، 7/181-3 ، چاپ 1968 ؛ و نيز: دائرة المعارف مختصر فلسفه و فلاسفه مغرب : The Concise Encyclopaedia Of Western Philophers
378-10 ، چاپ لندن، طبع دوم، 1967، نگاه كنيد؛ و در فارسي بنگريد به: سه فيلسوف بزرگ نوشته نگارنده كتاب، چاپ زوار، 166-70 ، 1354 ه' ش .
17. آرتور شوپنهاور0681-8871 ) Arthur Schopenhauer= م ) فيلسوف بدبين آلماني .
18. هي النيران تحسن من بعيد و يحرقن الاكف اذالممسنه (لزوميات، 2/524. چاپ بيروت، 1961 ).
19. ابن القفطي : اخبارالحكمأ، چاپ مصر «...يعلم علم يونان و يحث علي طلب الواحد الديان ...»
20. همانجا، 162 «و يأمر بالتزام السياسة المدنيةِ حسب القواعداليونانية ».
21. توحيدي، ابوحيان: الامتاع و المؤ انسة، 1/193، مصر، 1953. و نيز بنگريد به ترجمه توحيدي در همين كتاب .
22. صبري، كردي: جامع البدايع، 170-1 .
23. بيهقي: تتمه صوان الحكمه، 73، ترجمه فارسي، چاپ تهران .
24. فروغي، محمدعلي: مقدمه رباعيات خيام، 4، چاپ زوار. اصل اين داستان به تفصيل در روضة الصفأ، تأليف ميرخوند، 4/291، چاپ اقبال آمده است .
25. نقل از عمرالخيام، 101، احمد حامد صراف، چاپ بغداد .
---------- Post added at 08:50 PM ---------- Previous post was at 08:48 PM ----------
سعدي
کد:http://www.parsacloob.com/catch/data/a2680/%281927%29.pdf
---------- Post added at 08:50 PM ---------- Previous post was at 08:50 PM ----------
سعدي
کد:http://www.parsacloob.com/catch/data/a2680/%281927%29.pdf
سلام
مرسي خيلي كامل بود(fandak)
قربونت برم عزيزمنقل قول:
اقا یک تحقیق کامل می خوام از
افتراق و اشتراک مراحل هفت گانه ی عرفان و هفت خوان شاهنامه
می خوام به عنوان تحقیق به استاد بدم....دستتون درد نکنه فقط خوب باشه.:31:
سلام
یه مقاله میخوام برای درس شیوه.
استاد گفته حداقل 20 صفحه باشه فرمت ارائه مقاله توش رعایت شده باشه.
مقاله در مورد یکی از مسائل مرتبط با علوم انسانی(مثلا بررسی مشکلات ***.یا هر چیزی)
اگه لطف کنید و یه مقاله خوب معرفی کنید ممنون میشم.
فردا باید تحویل بدم
سلام علیکم و خسته نباشید
یک مقاله (بسیار فوری) به انگلیسی به همراه ترجمه میخواستم،2 یا 3 صفحه هم باشه کارم راه افتاده.حالا یا خودتون یک فایلی در اختیار بگذارید یا آدرس سایتی که چنین امکانی را داشته باشه.ترجیحا بیوگرافی!
یا علی
سلام بر دوستان یک مقاله کامل در مورد زبان فارسی چیست؟ میخواستم کسی نداره؟
واج،تک واژه، واژه،جمله،جمله مستقل،نظام آوایی زبان داشته باشد ممنون:5:کد:http://forum.p30world.com/images/http://forum.p30world.com/images/New-smile/N_aggressive%20(39).gifNew-smile/N_aggressive%20(11).gif
مقاله در مورد مرثیه سرایی در اروپا اگه جایی سراغ داشتین(به هر زبانی)،ممنون میشم اگه اطلاع بدین.
دروود دوستان خوبم:
من دنبال كتابي ميگردم كه گزيده هايي از اشعار با توجه به موضوعات داشته باشه...مثلا بخش بندي شده باشه و در مورد به عنوان مثال:محبت،جوانمردي،سخاوت و... يا همين موضوعات روزمره،گزيده اشعاري از تمام شاعران داشته باشه.مثلا در مورد يك موضوع،چند بيت شعر مختلف از چند شاعر متفاوت!!!
اميدوارم كه منظورمو رسونده باشم.لطفا اگه كتابي ميشناسيد منو راهنمايي كنيد.بي نهايت سپاس:11: