-
"دهانت را می بویند"
می خواهند از کار تو سر دربیاورند
به دست هات نگاه می کنند
به گل های ریز موهات
به خنده هات
به گریه هات
به همه چیزت کار دارند
زیر زبانت را می کشند
می خواهند تو را عریان کنند
و بعد شلاق
... سی و پنج ضربه...
بخاطر نوشتن نامه های عاشقانه
و می شمارند...
آخ!... آخ!...
قلب تو را
کسی جز من
بو نمی کند
بوی گل قلبت
فقط به مشام من می رسد
نفس بکش نارنجی!
نفس بکش
به شماره بیفتم
آخ!...
-
گاهی وقت ها
باید شانه ای باشد که آرامت کند
توی رختخواب
روی مبل
یا در راه، زیر باران.
باران شانه می خواهد
... سبز آبی کبود من!
می بارد
که شانه های من و تو را پیدا کند
من در راه تو
خورشید پیدا کرده ام
ببین!
خورشید در دست هام
دوتا جوجه گذاشته
جوجه ها را می گذارم روی سینه ات
می شود بر شانه هات ببارم؟
-
ین که
تا از راه می رسی
مثل یک کودک
در تو می آویزم
و می خواهم باهات بازی کنم
یعنی دوستت دارم؟
... این که
آغوش تو
امن ترین جای دنیاست
راحت می چرخم
و گل هات را نفس می کشم
یعنی شعرهای من لب های توست؟
عشق را به قامت آدم می دوزند
باید قد و قواره اش بود
و مگر جز تو
بلندبالایی هست؟
نارنجی من!
کجایی؟
-
شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازی ست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من!
... لم بده رها کن خودت را آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم
-
برام نوشته بود: درخت ها پر از شکوفه شده، وقتی راه میرم بی اختیار لبخند می زنم... تو که نمی دونی چه حسیه وقتی جای دو نفر نفس بکشی... بخندی... نگاه کنی...!
برام نوشته بود: عشق صدای فاصله هاست...
برام نوشته بود: من از کتاب هات چندین نسخه دارم، به پسر ها آیدین کادو میدم به دختر ها نوشا...
-
کریستال می شوم که مثل نور از من عبور کنی،
گمت می کنم مدام.
"اینسو و آنسوی متن"
-
هر بلایی سر حافظه بیاید درست در دالان خاطره میآید.
کتاب "اینسو و آنسوی متن"
-
این عید سعید هم گذشت
تو نیامدی
برف بارید و
موهای آینه از سفید هم گذشت
تو نیامدی.
-
پا به پا ميكني
خستهاي
اما بايد بروي
ميداني كه
بزرگترين سفر زندگيات را هم
زماني خواهي رفت
كه از هميشه خستهتري
-
چرا یاد من به وسعت همه تاریخ است؟
چر آدمها در یاد من زندگی میکنند
و من در یاد هیچکس نیستم؟
- سال بلوا