-
غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم
فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني كه شعرام همه شدن غم انگيز
غصه نخور مسافر اونجا هوا كه بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست
غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فداي برق ناز اون چشماي قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه كار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس
غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي كه بياي و بموني
-
رفع زحمت
حافظ كنار عكس تو من باز نيت ميكنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا
دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم
چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست
تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي كنم
در اشتباهي نازنين تو فكر كردي اين چنين
من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي كنم
نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت
هر جاي دنيا كه روم احساس غربت مي كنم
بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شركت ميكنم
يك شادي كوچك اگر از روي بام دل گذشت
هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم
خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم
-
وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير
حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه
زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه
ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه
تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه
مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه
دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار
تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار
فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم
به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم
-
هميشه تو دنيا كلي فرق بين آدما
اين يه قانون شده و ديروز و حالا نداره
خدا به هر كسي هر چيزي دلش مي خواد بده
همه چي دست اونه ،ربطي به شعرا نداره
آدما از يه جا اومدن ، همه مي رن يه جا
اون جا فرقي ميون فقير و دارا نداره
كاش يه روزي بشه كه ديگه نشه جمله اي ساخت
با نمي شه ، با نمي خوام ،با نشد ، با نداره
-
غصهء تو براي من شادي من براي تو
دلت گرفت بگو خودم گريه کنم به جاي تو
روزاي خوب براي تو شباي بد براي من
نتهاي رنگي مال تو شعر غم انگيز مال من
بهار و عطرش مال تو برگاي پاييز مال من
قصيه اول مال تو حرفاي اخر مال من
شوق سفر براي تو درد سفر براي من
رسيدناش براي تو فکر خطر براي من
لذت خنده مال تو بارون گريه ملا من
اتيش عشقم مال تو کتاب سوختن مال من
-
اگه يه جا سيل بياد يه جا زمين لرزه بشه
اگه يه جا کوير باشه پشت سرش سبزه بشه
اگه يه طوفان بيادو به هم بريزه دنيارو
نمي تون خراب کنه خونه آرزوها رو
بالا بري پاين بياي تو آخرش ماله مني
اگه تمام آسمون رو سر من خراب بشه
اگ زمين يخ بزنه خورشيد مشرق آب بشه
اگه تمام درياها تشنه و بي آب بمونن
تمام عشقا بميرهچشما اسير خواب بشه
بالا بري پاين بياي تو آخرش مال مني
-
مي خوام برم كلاس خط ياد بگيرم با خط خوش
نامه بدم واسه شما ، تو رو خدا بيا بكش
يه كاري كرد با دل من اون چشاي پر جذبه
كه ساعت خونه م هنوز ، بعد يه عمري عقبه
اون كه نبايد مي شد انگار شده
هر چي بگم نمي خوامش بيخوده
همين كه اسمت رو منه ، كلي مي بالم به خودم
بذار همه گمان كنن من اول عاشقت شدم
-
حسرت سفر
ديگر بس است پونه از سفر بيا
بغض تمام پنجره ها در غمت شكست
چشمم به حرمت غم تو تا سحر گريست
در ساحل عبور تا صبحدم نشست
در كوچه هاي حادثه تنها شدن بس ست
ديگر براي عاطفه هم طاقتي نماند
رفتي و آن قناري زيبا و مهربان
يك نغمه هم براي دل عاشقان نخواند
با ديدن طلوع دو روح هميشه سبز
قلبم براي تازه شدن تنگ مي شود
تو رفته اي و نقره مهتاب آرزو
از غصه غروب تو كمرنگ مي شود
يك شب به احترام دل عاشقم بيا
مرد از غمت ستاره دل آسمان من
هر شب كنار پنجره تنها نشسته ام
شايد بگيري از دل رويا نشان من
از آن زمان كه رفته اي از كوچه باغ عشق
در چشم ياس عاطفه باران گرفته است
جرم تو بي گناهي و اندوه تو بزرگ
صبر و قرار از دل ياران گرفته است
رفتي و دل به ياد نگاه بهاريت
در آرزوي يك تپش عاشقانه است
امواج سرخ ديده دريايي دلم
غرق نياز و حسرت و اشك بهانه است
روحم فداي خستگي چشم عاشقت
جرم تو مهربان شدن و بي ريايي شدن
تنها گناه آن دل دريايي تو بود
يك روز محض خاطر گل ها فدا شدن
اما بدان فرشته من در جهان عشق
دست غريب لاله فشردن گناه نيست
اينجا هنوز مثل نگاهتو هيچ كس
تسكين درد ياسمن بي پناه نيست
حس لطيف و آبي باران انتظار
تنها بلوري از دل بي انتهاي تست
سوگند آسماني دل هاي مهربان
هر شب به احترام شكفتن براي تست
ديگر بس است پونه من از سفر بيا
پيوند عشق با اين دل شيدا هميشگي ست
ديدار با طراوت چشمانت اي بهار
-
ماجراي يك عشق
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي
كنار اتظارت تا سحر گاه
شبي همپاي پيچك ها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت تمناي مرا ديدي و رفتي
شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي
چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست
ولي دل رابه چشمت هديه كردم
سر راهت كه مي رفتي تو آن را به يك پروانه بخشيدي و رفتي
صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نمي دانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي
نسيم از جاده هاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
توو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي
عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي
تمام غصه هايم مقل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفت ي
دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي در عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي
دلم گلدان شب بو هاي رويا ست
پر است از اطلسي هاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي
تمام بغض هايم مثل يك رنج
شكست و قصه ام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي
غروب كوچه هاي بي قراري
حضور روشني را از تو مي خواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي
كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من مي دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي
نمي دانم چه مي گويند گل ها
خدا مي داند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي
جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بن بست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي
شبي گفتي نداري دوست من را
نمي داني كه من ن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي
هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهه هاي بي قراري
دل من را كشانيدي و رفتي
پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي
-
ازم گرفت
سرنوشت بديه اول جاتو ازم گرفت
صبح فردا شد ديدم رد پاتو ازم گرفت
تا مي خواستم به چشماي روشنت نگا كنم
مال ديگري شدي و چشاتو ازم گرفت
تو رو جادو كرد يكي با يه چيزي مثل طلسم
اثرش زياد بود و خنده هاتو ازم گرفت
تو با من حرف مي زدي نگات يه جاي ديگه بود
خدا لعنتش كنه ، اون ، نگاتو ازم گرفت
لحظه هات يه وقتايي مال دوتامون مي شدن
اون حسود ، اون دو سه تا لحظه ها تو ازم گرفت
خيلي وقته سختمه ديگه تنفس بكنم
يه جور عجيبي انگار هواتو ازم گرفت
خدا دوس نداشت بيام پيشت كنار تو باشم
باورت نمي شه حس دعاتو ازم گرفت
دست روزگار چه قدر با من و آرزوم بده
لحن فيروزه اي مريماتو ازم گرفت
سلامت ، خداحافظيت عزيزماي نقره ايت
حرف آخر ، به امون خداتو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتي چه كنم از دست تو
اشتباهم بهترين جمله هاتو ازم گرفت
نمي خواد بپرسي چي ، خودم دارم بهت مي گم
تو يه خط خوردگي دنيا ، صداتو ازم گرفت
يه كم از برگشتن قشنگتو وقتي گذشت
يكي اومد و يه ذره وفاتو ازم گرفت
هفتم اردي بهشت نزديكاي تولدت
جمعه كه قد تموم زندگيم دلم گرفت