-
در صبح سبز
می خواستم دلی باشم.
يک دل.
در غروب زرد
می خواستم بلبلی باشم
بلبل.
(روح من ؛
به سرخی گرای چون نارنج.
روح من؛
به سرخی گرای چونان عشق.)
در فراخ صبح
می خواستم خودم باشم.
يک دل.
درتنگ غروب
می خواستم صدايم باشم.
بلبل.
( روح من ؛
به سرخی گرای چون نارنج.
روح من؛
به سرخی گرای چونان عشق.)
فدریکو گارسیا لورکا
برگردان: دکتر رويايی
-
حالا من با لام بگم يا با قاف؟
-
قلبم امشب
از دردِ غمی
به خودش می پیچد
من به دنبال کلامی درذهن
که بگویم
چیست این غم
و نمی یابم کلامی
بارها پرسیدم از خود
شعر گفتن ها را چه سود
نه کسی می خواند
نه کسی می شنود
واگرهم که شنید
تو بدان
عمق کلامت را
نمی فهمد...
-
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدانشو و فارغ گذر از اهرمنان
-
نه شهرهای ویران نه باغهای سبز
دنیای پیش رومان برهوتیست
تا آنسوی نهایت.... تا هیچ
دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست
رود شقاوت ما جاریست...
تا چشمه سار خشک شکایت... تا هیچ
از زنده یاد منوچهر آتشی
شعر خیلی قشنگیه از این شاعر با نام «از هیچ ... تا ...». کاملشو از
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بخونید.
-
چه بد كردم؟ چه شد؟ از من چه ديدي؟
كه ناگه دامن از من دركشيدي
چه افتادت كه از من برشكستي؟
چرا يكبارگي از من رميدي؟
-
یوسف گم گسته باز آید به کنعان غم مخور.
-
رفته ای اینک اما
باز برمی گردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد...
-
دنيا به خدا ارزش كاه ندارد×××عشق بستان به خدا كار بيايد...
-
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد
برو که هر که نه یار منست بار منست
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست