-
لبت « نه » می گوید و پیداست می گوید دلت « آری»
که این سان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را ، همیشه بر زبان رانی
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیّاری
تو را چون آرزوهایت همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی ِ خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ، ای معما ! پرده برداری
-
سال ها ،سال ها در راه تحصیل هنر کوشیده ام
تک گرفتم بس که در دیگ هنر جوشیده ام
در تئاتر رویه حوضیو و تماشاخانه ها
خورده نقشی داشتم، صحنه هایی دیده ام
...من کیـــــــــَم ، من چیــــــَم ،اون کیه؟این چیه؟
عاقبت ،عاقبت سودای نشر ِ یک کاست زد بر سرم
لاجرم سوی آنجا گردیده ام
دست رَد بر سینه ام کوبیدن و رد کردنم
بس احانت ها شنیدم ،بار ها رنجیده ام
من که دلقک نیستم ای عاشقان ِ اهل دل
من بر این شوریدگی سال ها بالیده ام
بود عمر من از اول تا به آخر رو هوا
سال ها چون کرم دورادور خود پیچیده ام
بار الهی هر که با امثال ما بد تا کند پاش بچسبد روی این زیلو که روش خوابیده ام
چون که قدر زحمت مارا نمیداند کسی
آخر از فرهنگ کانون هنر برریده ام!
________________________________
با لبخند هایی از لاله و تزویر
با کوله باری از جهل و ناخن گیر!
بر کوره راه جبر و سنت!
سر دو راه زهد و قدرت
از درخت باورها آویزان
با جهت باد شرایط همخوان!
تـــــــــاب میخوریم
بــــــــَعد تو میــــــای
با کتابات،با یه عالم اطلاعات آآآدمای ضایع،حرف های با مزّه و من
نیـــــگات میکنم با سنّم ، با اخلاق مثل جنّم
باااا بی کاری و با بیزارررری و
مـــــیگی بلند شو برو بیرون
مـــــیگی بلند شو بریم بیرون ،بریم پارتی و گالری و کنسرت جاز و تلفیقی
ولی من رو همین مبل مـــــــــیشینم، همووون فیلم همیشگیمو میبینم
چـــــــــــُرت میزنم ،کتابامو ورق میزنم
مــــــــیگم بیـــــــــــزارم از همتووون بیــــــزارم از همتون ،بیــــــــــزارم از همتون...
-
ای روزگار لعنتی یه بار به ساز من برقص
یه بار بذار رها بشم از شر این تلسم نحس
چرا همیشه با دلم اینجوری بد تا می کنی
یه روز خوش تا میبینم اشکمو دریا می کنی
-
هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم.
یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.
یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره.
یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.
یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم.
یاد گرفتم هر چیزی رو خیلی زود و راحت میشه فراموش کرد حتی اگه قسمتی از زندگیمون شده باشه.
یاد گرفتم واسه اینکه کسی حرفامو باور کنه باید باورش کنم.
یاد گرفتم توی این دنیا حتی اگه صد نفر رو هم داشته باشی بازم خیلی تنهایی خیلی.
-
پای روضه ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگیه
دوره ای که عاقلاش زنجیرین
سوته دل شدن یه دیوونگیه
این روزا دوره ی غیرت کشیه
کی می دونه قیصر این روزا کجاست
بکشی و نکشی می کشنت
این جا بازارچه ی آب منگلیاست
-
خسته
شکسته
و دلبسته
من هستم
از اين فرياد
تا آن فرياد
سکوتي نشسته است.
لب بسته
در دره هاي سکوت
سرگردانم.
من ميدانم
جنبش شاخه ئي از جنگلي خبر مي دهد
و رقص لرزان شمعي ناتوان
از سنگيني پا بر جاي هزاران جار خاموش.
در خاموشي نشسته ام
خسته ام
درهم شکسته ام
من دلبسته ام.
-
ببخشيد كه اين وسط يه پست ميدم ولي لازم ديدم كه يه مساله اي رو بگم...
تاپيك قشنگيه ، ولي بهتره اسمشو عوض كنيد و بزاريد " تاپيك افراد شكست خورده ي عشقي ! "
همه دارن از جدايي...نفرت...مرگ.....تنهايي... .اضطراب...تلاطم...و اينجور چيزا مينوسين !
يعني حال و احوال دروني شماها اينقدر پريشونه....؟
يعني يكي پيدا نميشه كه برامون از عشق ، دوست داشتن ، وصال ، آرامش ، زيبايي و.... اينجور چيزا بنويسه.
اين پستمو با اين شعر حافظ مزين ميكنم كه كاملا مرتبط با حرفام ميشه....
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن .... منم كه ديده نيالودم به بد ديدن:40:
-
هر کس حرف دلشو میزنه!
به صورت شعر.
حالا هر حالتی که میتونه باشه.
بیا هرچه دل تنگت میخواهد بگو.
-
زندگي را به بهانه خواب , خواب را به بهانه درد , درد را به بهانه تو , فراموش کردم , حال خود قضاوت کن که , از من چه ماند , جز تويي که وقت و بي وقت من را , انکار مي کني
-
آسمون واسم ببار; واسم ببار بی کس انگار تمومی نداره
دلم از غصه بمیری یا نمیری دیگه اشکی ندارم واست بباره
دلکم ای دل من عشق تو رو هیشکی ندید نخواست ببینه
واسه یک بار نشد یک بار تو چشات خنده بی غم بشینه