ای چتـــر فروش، چتر هایتــــــــ مال خودتـــــــــ !
امشبــــــــ میخواهمـــــــ خیس شومــــــ
امشبــــــــ میخواهمـــــــ پاکـــــــ شومــــــــ
امشبــــــــ می خواهمــــــــ محـ ــ ــو شومــــــــــ ــ ـ ...
ای چتـــر فروش، چتر هایتــــــــ مال خودتـــــــــ !
امشبــــــــ میخواهمـــــــ خیس شومــــــ
امشبــــــــ میخواهمـــــــ پاکـــــــ شومــــــــ
امشبــــــــ می خواهمــــــــ محـ ــ ــو شومــــــــــ ــ ـ ...
.
باز من ماندم و یک مشت هوس؛
باز من ماندم و یک مشت امید؛
یاد آن پرتو سوزنده ی عشق،
که ز چشمت به دل من تابید...
.
روز مبادا
گریه هایت را
پنهان کن
برای روز مبادا
میان این همه سکوت
گریه هم
غنیمت است!
نيا باران
نيا باران زمين جاي قشنگي نيست
من از جنس زمينم خوب مي دانم که
اينجا جمعه بازار است
و ديدم عشق را در بسته هاي زرد و کوچک نسيه مي دادند
در اينجا قدر نشناسند مردم
شعر حافظ را به فال کوليان اندازه مي گيرند
زمان سرد است و بي احساس
طراوت دور
چرا بيهوده مي آيي؟؟؟؟
نيا بارا ن زمين جاي قشنگي نيست !
من ازاهل زمينم خوب ميدانم که.
گل درعقد زنبوراست
ولي سوداي بلبل دارد
و پروانه راهم دوست مي دارد
نياباران
نيا .......
به ســیم آخر ساز میزنم امشب ... به کوری چشم دنیا که ســاز مخالف میزند با من ... !
.
حرف هایم را تعبیر می کنی ، سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش ، فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی ، از همه چیز بهانه
من کجای این نمایشم ؟
.
در زندگیم به هیچکس
خیانت نکردم جز خودم
وفای به تو خیانت به خودم بود...
بیراهه هم برای خودش راهیست
وقتی قرار باشد مرا به تو برساند...
پر رنگ ترین خیالت را
به غلیظ ترین پک سیگار می سپارم
این بدرقه ی خاطرات توست
"یادم تو را فراموش" ... نه نمی کند...!!
اشک های من
پشت سر تمام خاطراتت
بازنده من...!!
رفتيو من تنها شدم با غصه زندگي
قسمته تو سفر شدو قسمته من آوارگي
اگر واست زحمتي نيست سر عهدمون بمون
منم تو رو سپردم دسته خدايه مهربون
دلم واست شور ميزنه اين دله بي خبر نزار
تو رو خدا با خوبيات روهيچ دلي اثر نزار
يك شب تو پاييز كه غمت سر به سره دل ميزاره
شیرین همون كسيه كه بيشتر از همه دوست داره:40:
عبور تو از حوالی چشم های من
تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود
چراکه من
همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
مابه هم بد گفتیم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما میپرسم، ما که را گول زدیم؟!!
دلمــــــ یک جوری اش است...
یک جوری که جورِ خــــــوبی نیست...
فکر کنم تنگِـــــــــ توست ،
بیــــــا.
منم سيگار بی فرجام
که با عشق می کشی آن را
منم سيگار بی فریاد
که جان را میدهی بر باد
مرا له کن
به زیر پای احساست لگدمال و تهیم کن
بگیر افسار خود در دست، مده آن را به این ناکس
که اهلی من نگشتم در این باور چو دیگر کس ...
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ....!!!
پاییز..
تمام شد!
یلدا..
تمام شد!
یک عاشقانه ی آرام؟!!
تمام می شود!
همین روزها
.
.
.
تمام شد!
تمام ش
تمام
تما
تم
ت
...
بدرود!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در آن لحظه كه من از پنجره بيرون نگا كردم
كلاغي روي بام خانه ي همسايه ي ما بود
و بر چيزي ، نميدانم چه ، شايد تكه استخواني
دمادم تق و تق منقار مي زد باز
و نزديكش كلاغي روي آنتن قار مي زد باز
نمي دانم چرا ، شايد براي آنكه اين دنيا بخيل است
و تنها مي خورد هر كس كه دارد
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجي گذر مي كرد
كه در آن موجها شايد يكي نطقي در اين معني كه شيريرن است غم
شيرين تر از شهد و شكر مي كرد
نمي دانم چرا ، شايد براي آنكه اين دنيا عجيب است
شلوغ است
دروغ است و غريب است
و در آن موجها شايد در آن لحظه جواني هم
براي دوستداران صداي پير مردي تار مي زد باز
نمي دانم چرا ، شايد براي آنكه اين دنيا پر است از ساز و از آواز
و بسياري صداهايي كه دارد تار وپودي گرم
و نرم
و بسياري كه بي شرم
در آن لحظه گمان كردم يكي هم داشت خود را دار مي زد باز
نمي دانم چرا شايد براي آنكه اين دنيا كشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده ست
و بيش از اين همه اسباب خنده ست
در آن لحظه يكي ميوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم ميوه ي پوسيده اش را جار مي زد باز
نمي دانم چرا ، شايد براي آنكه اين دنيا بزرگ است
و دور است
و كور است
در آن لحظه كه مي پژمرد و مي رفت
و لختي عمر جاويدان هستي را
به غارت با شتابي آشنا ميبرد و ميرفت
در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراري تو را خواست
و ميدانم چرا خواست
و مي دانم كه پوچ هستي و اين لحظه هاي پژمرنده
كه نامش عمر و دنياست
اگر باشي تو با من ، خوب و جاويدان و زيباست
گاهی احساس آدمک های چوبی ای را داری
که کلی نخ بهشان آویزان است
یکی از آن بالا دارد تو را تکان می دهد
آنقدر اینور و آنورت کرده که نخ هایت کلی گره کور خورده اند
بی خیال نمی شود ...
تـمـوم سـيگـارهـاي دنـيـا رو هـم کـه دود کـنـي ،
تـنـهـايـيـت تـوجـه هـيـچـکـسـي را جـز پـيـرمـرد سـيـگـار فـروش،
جـلـب نـخـواهـد کـرد...
-------
باران کـــ ـه میبارد کســـ ـی برایمان چتری نمی گیـــ ـرد.... چه برسد به زمانی که دلـــ ـمان میگیرد...
میدانی ؟نقل قول:
تنها دلیل اینهمه دیوانگیهایم
اینست که نمیخواهم
مدیون و گناهکار
روزی کشیده شوم
به دادگاه آرزوهایم!
پ.ن:عجب نوشته اي بود رامبوجان دست گلت درد نكنه:ايكس
گذشت آن زمان کهنه دیدار
رفت آن دقیقه های پر هیاهو
رفت آن حس دیدار
شکست آن لحظه زیبا
سکوت،سکوت،سکوت
و تو ...
چه ساده گذشتی از این همه احساس
و من...
سکوت،سکوت،سکوت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچقدر بيشتر ميخواهمت ...
دورتر ميشوی ....
برگرد !!
قول ميدهم ديگر دوستت نداشته باشم ...!
شکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت
میزند باران به شیشه ...
مثل انگشت فرشته ...
قطره قطره ...
رشته رشته ...
خاطراتم همچو باران
...در گذر از کوی ساران ..
*******************
باز باران با ترانه
بقیش یادم نیست
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
من اینجا بس دلم تنگ است
در و دیوار اینجا بوی نم دارد
نمی دانم، صدا از سنگ هم بی نمی خیزد
......
هوای کوچه امشب بوی غم دارد
من اینجا بس دلم تنگ است
من و تنهایی و غم هر سه دور هم
ببین رخسارمان امشب چه بی رنگ است
سحر این بار با ما فاصله بسیار دارد ؟؟؟
تو گویی لحظه ها با ما سر جنگ است ؟؟؟
نمی دانم، نمی دانم، فقط این نکته می دانم:
که امشب پای احساسم کمی لنگ است
حال من خوبست ،
اما تو باور نکن .
آنقدر بیتابم
عاشقانه با تو بودم
حالا بیگانم
آنقدر سرمستم
که دلم را به یاد عشقت
بر همه بستم
دل است دیگر
خســـته ميشود، بــــی حوصله میشود
از روزگار، از آدمــــــها، از خودش، از اين قابها،از اثبات،
از توضيح...
از کلماتی که رابطه ها را به تلخی میکشد
از اين همه مهـــربانی كردن و نا مهربانی دیدن
سلام تصـــنعی شنيدن
از سنگ صبـــور بودن و آخر هم مُهر سنگ بودن خوردن
از زهــــــر حرف هایی
که تا آخـــــــر عمر آدم را می آزارد.
كــم آوردهام
خستهام
از اين همه خواستن ها و نشدن ها
از اين كه ديگر توان قـــــــــوی ماندن نیست
آرامش میخواهم...
قــرار می خواهم...
عشق و نفرت دو روی یک سکه اند ؛
من
لبه سکه .
سکه و مرا تلنگری کافیست ...
نقــــاشــــ نیستمـ ــ ...
ولـــــی تمامـ لحzـه هـــایبی تو بودنــ را ،
درد میکشــــمـ ـــ ـ .
گفته اند:
روز محشر با كسي كه دوستش داري محشور خواهي شد!
يعني ميبينمت؟!
چقدر براي تمام شدنِ دنيا بي تابم...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صـد جهــد نمـودم ولـي از يـاد نــرفتي. هــر روز بــه دل مـهـرِتـوام بيشتــر افتــاد. ديگــر نـه نمـاز است مـرا و نـه نيــازي ...
چه حالي بايد داشته باشي از كسي حرفهايي ميشنوي كه مثل پتك تمام احساساتت رو خرد كنه . وقتي از جان و مال بگذري براي كسي ولي ....
شرمنده عمر از این جوانی و شرمنده جوانی از این زندگانیم ...
كــــاش
تلخی زندگی
یکم الكل هم داشتـــــ
شايـــــــد مستمان می كرد
و کمی فراموشش میکردیم!!..
هر لحظه بی هدف کتاب آرزوهای گذشته و آرمانهای بلند آینده را ورق می زنم، اما گویی صفحه حال را کسی کنده است …
سرت را درد نیاورم ... حالم خراب است ...
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم ، ازم انتظار نداشته باش که دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم!
روز های بهانه و تشویش
روزگار ترانه و اندوه
روزهای بلند و بی فرجام
از فغان نگفته ها انبوه
روزگار سکوت و تنهایی
پی هم انس خویشتن ، گشتن
سالخوردن ، به کوچه های غریب
تیغ افسوس بر فراغ آوردن
من از این خسته ام که می بینم
تیرگی هست و شب ، چرا غی نیست
پشت دیوار های تو در تو
هیچ سبزینه یی ز باغی نیست
روزهای دروغ و صد رنگی
پوچ و خالی ز دل سپردن ها
روز گار پلید و دژخیمی
بر سر دار ، یار بردنها
دوستت دارم ها رو بگین
قبل از اینکه
به دوستت داشتم تبدیل بشن . . . .
آدمها تنها که نـباشند، میروند ، تنها که مـیشوند ، برمیگردند . . .