گزارشard از رمضان در بوندس ليگا
گزارشARD از رمضان در بوندس ليگا؛
ريبري، هاشميان و... بازيكنان معتقد در فوتبال آلمان
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
فرا رسيدن "ماه مبارك رمضان" باعث شد تا سايت اينترنتي شبكهي تلويزيوني ARD آلمان به وضعيت بازيكنان مسلمان بوندس ليگا در اين ماه بپردازد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، "اريك ونگر" در مطلبي كه در پايگاه اينترنتي ARD به چاپ رسيده به بررسي تاثير ماه رمضان بر بازيكنان مسلمان در اين ماه پرداخته است.
در اين مطلب آمده است: «رمضان، ماه روزه در اسلام، زماني بسيار مقدس و روحاني به شمار ميآيد. با اين وجود برخي از بازيكنان مسلمان در آلمان به آيين اين ماه توجه ندارند. بازيكناني از جمله بركانت گوكنان (مونيخ 1860)، سردار تاسكي و سامي خديرا (اشتوتگارت) و هليل آلتينتوپ (شالكه) بازيكنان مسلماني هستند كه در سال جاري روزه نميگيرند!. برخي از اين بازيكنان روزه را باعث افت بدني خود ميدانند. بازيكن شالكه در اين باره به فشار زياد بازيها اشاره ميكند. او بايد در چهار رقابت بوندس ليگا، جام حذفي آلمان، ليگ قهرمانان اروپا حضور داشته باشد. بازي با تيم ملي تركيه در رقابتهاي مقدماتي يورو 2008 هم نبايد از نظر دور داشت».
در بخش ديگري از اين مطلب آمده است: «رمضان نهمين ماه تقويم اسلامي براساس سال قمري است كه ماه روزهداري به شمار ميآيد. شروع اين ماه با رويت هلال ماه در آخرين شب ماه شعبان است. اين ماه در سال جاري از 13 سپتامبر آغاز شد. آخرين روز آن هم 12 اكتبر خواهد بود. اين به معناي 30 روز روزهداري است.
عادل شيحي (كلن)، فرانك ريبري (بايرن مونيخ) و وحيد هاشميان (هانوفر) همگي بازيكناني معتقد به شمار ميآيند كه زندگيشان را براساس دستور قرآن به پيش ميبرند.»
ARD در بخش ديگري از مطلب خود به عبدالعزيز آهانفوف اشاره ميكند و او را الگويي براي بازيكنان مسلمان برميشمرد.
بازيكن آرمينا بيله فلد در اين باره گفت: «رمضان فرصتي براي ارتباط مستقيم فرد با خالقش است. نوعي عبادت خدا كه بايد عاري از هرگونه تظاهر و ريا باشد. بنابراين روح بايد پالايشي پيدا كند و رابطه با خدا هم محكم شود.»
آهانفوف، الگويي درخشان براي بازيكنان مسلمان است و اين بازيكن آلماني يك مراكشي معتقد است كه در طول ماه رمضان از خوردن و آشاميدن دوري ميكند.
اين مهاجم كه تاكنون 12 گل در 60 بازياش در بوندس ليگا به ثمر رسانده، گفت: «دو سه روز اول روزهاي بسيار دشواري هستند اما، در ادامه فرد به آن عادت ميكند.»
آهانفوف به اين موضوع كه روزه تاثير منفي بر عملكرد او دارد، باور ندارد. او تنها براساس ايمان زندگي ميكند و آن را مهمترين چيز ميداند. او دو سال پيش در جريان ماه رمضان پشت سر هم گلزني ميكرد. او آن زمان در دويسبورگ بازي ميكرد. اين بازيكن 29 ساله در فصل جاري بايد به تكرار موفقيت همانند دو سال پيش صبر كند. پس از شكستن پا، او در اوت 2006 دوران سختي را پشت سر گذاشت.
نويسندهي اين مطلب، موارد استثنا در ماه رمضان براي روزه گرفتن را نيز از نظر دور نداشته است. او به فرمايش قرآن درباره واجب نبودن روزه براي افراد بيمار، زنان باردار، كودكان خردسال و كارگراني كه مشاغل بدني دشواري دارند، اشاره كرده اما، اين كه بازيكنان فوتبال هم شامل اين گروه ميشوند يا خير، با ترديد روبرو است.
مربي فوتبال ، يكي از صادرات موفق آلمان
مربي فوتبال ، يكي از صادرات موفق آلمان
خبرگزاري جمهوري اسلامي
آلمان فقط فنآوري مدرن ، كالاهاي صنعتي مرغوب و اتومبيلهاي شيك و پرطرفدار به سراسر جهان صادر نميكند. افزون بر آن ، يكي از صادرات موفق اين كشور ، مربي فوتبال است.
در حاضر نزديك به ۳۰مربي آلماني در كشورهاي خارجي مشغول خدمتاند.
"برند شوستر" مربي تيم پرستاره باشگاه رئال مادريد اسپانيا ، "اوتو رهاگل" مربي تيم ملي فوتبال يونان و "برتي فوگتس" مربي تيم ملي فوتبال نيجريه از نمونههاي پرآوازه مربيان آلماني فوتبال در خارج هستند.
به نظر ميرسد كالايي به نام "مربي آلماني" ، بويژه در قاره سياه طرفداران زيادي دارد. افزون بر "برتي فوگتس" ، "اولي اشتيليكه" بازيكن پيشين تيم ملي فوتبال آلمان و مربي سابق تيم ملي فوتبال جوانان اين كشور ، مربيگري تيم ملي فوتبال ساحل عاج را برعهده دارد.
"ميشاييل نيز" مربي تيم ملي فوتبال روآندا است و "فرانتس گربر" بازيكن پيشين بوندس ليگا در ماداگاسكار به كار مربيگري مشغول است.
در اروپا نيز در كنار "اوتو رهاگل" ، "كلاوس تپ مولر" در گرجستان و "برند اشتانگه" در بلاروس مربيگري تيمهاي ملي فوتبال اين كشورها را برعهده دارند.
"كارل هاينتس فلدكامپ" مربي سرشناس آلماني هم كه در گذشته با تيم باشگاه كايزرسلاترن به مقام قهرماني بوندس ليگا رسيد ، پس از يك جدايي هشت ساله از نيمكت مربيگري ، بار ديگر به صحنه بازگشته و در حال حاضر تلاش ميكند در تركيه ، تيم پرسابقه گالاتاسراي استانبول را دوباره به روزهاي اوج خود بازگرداند.
اين مربي ۷۳ساله ميخواهد ثابت كند كه "دود از كنده برميخيزد". خود وي در اين زمينه ميگويد : "من اين همه بحث بر سر سن خود را نميفهمم. پاپ هم ۸۰ساله است."!
فلدكامپ يك بار در سال ۱۹۹۳با تيم گالاتاسراي استانبول ، قهرمان جام حذفي و ********كاپ تركيه شد.
از ديگر مربيان آلماني در خارج از مرزهاي اين كشور ميتوان از "آنتوني هاي" بازيكن حرفهاي سابق تيمهاي دوسلدورف و شالكه در بوندس ليگا نام برد كه پس از مربيگري تيمهاي كشورهاي آفريقايي لسوتو و گامبيا ، اينك در خدمت يكي از باشگاههاي دسته اول در تونس است.
"اوتو فيستر" كه سال پيش در جريان مسابقات جام جهاني فوتبال ، مربيگري تيم ملي فوتبال توگو را برعهده داشت ، اينك مربيگري باشگاه المريخ در سودان را عهدهدار است.
"روبرت ياسپرت" مربي ۶۹ساله آلماني را نيز ميتوان يك "شهروند جهاني" واقعي ناميد. وي از ايستگاهي به ايستگاه ديگر در حركت است. ياسپرت ميگويد : در زندگي من به ندرت چيزي رخ داده كه برنامهريزي شده باشد. من يك ماجراجوي بيوطن هستم. وي از سال ۱۹۷۲تاكنون در كشورهاي مختلف به كار مربيگري پرداخته است.
تجربه روبرت ياسپرت نشان ميدهد كه زندگي يك مربي سرگردان در جهان همواره خالي از خطر نيست. اين مربي برليني كه در حال حاضر در خدمت باشگاه الاهب لبنان است ، ماه ژوئن گذشته در اتاق خود در هتلي در بيروت مشغول استراحت بود كه بمبي در همان نزديكي منفجر شد و دو تن از بازيكنان تيم دسته اولي باشگاه النجمه لبنان را كشت.
اتاق ياسپرت در اين حادثه آسيب ديد ولي خود او جان سالم به در برد.
وي در اينباره ميگويد : ممكن است عجيب به نظر آيد ، اما من با ميل اينجا ميمانم و به همكاري ادامه ميدهم. كار كردن با آدمها اينجا لذت بخش و لبنان سرزمين زيبايي است.
به اين ترتيب ، مرداني در لباسهاي ورزشي به يكي از مهمترين صادرات كشور آلمان تبديل شدهاند. افزون بر آن ، اين كشور در دههاي گذشته با صرف صدها ميليون يورو ، از پروژههاي ورزشي در كشورهاي رشد يابنده جهان پشتيباني كرده است.
اين اقدامات ، بخشي از سياستهاي فرهنگي آلمان به شمار ميآيد. به اين ترتيب ميتوان گفت كه آلمان در چارچوب تبادلات فرهنگي ، فقط جهانيان را با متفكران و شاعران خود آشنا نميسازد. بيهوده نيست كه يكي از روزنامهنگاران آلماني از مربيان فوتبال آلمان به عنوان "حاملان فرهنگي" اين كشور در خارج ياد كرده و نام "بكن باوئر" را در كنار "گوته" آورده بود.
كميته ملي المپيك آلمان در راستاي پشتيباني از پروژههاي ورزشي در كشورهاي در حال توسعه ، با اتحاديه فوتبال آلمان و جامعه همكاري فني اين كشور همكاري ميكند. فوتبال در كانون بسياري از اين پروژههاي ورزشي قرار دارد.
به گفته مقامات كميته ملي المپيك آلمان ، پشتيباني از توسعه و اعتلاي ورزش در كشورهاي رشد يابنده ، يكي از جنبههاي سياست فرهنگي خارجي آلمان است.
آلمان با پشتيباني از چنين پروژههايي تصوير دوستانهاي از خود در اين كشورها به نمايش ميگذارد و با همدلي و همنوايي متقابل به آنها كمك ميكند.
منبع:سایت بایرن کلاب
داستان تلخ خداحافظي مورينيو
خداحافظي با شيطان
براي من مقاله جالبي بود. بطوريكه تحت تاثير قرار گرفتم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آرش حقيقي-همشهري آنلاين:
اختلاف آبراموويچ و مورينيو در باشگاه چلسي آنقدر بالا گرفت كه بالاخره مربي پرتغالي استعفا داد و رفت و حالا ديگر آقاي مغرور روي نيمكت آبيها نمينشيند.
بازي با روزنبرگ كه تمام شد، ژوزه باز هم مثل هميشه بود. همان منطق خاص، همان توجيهات خاص. همان ژست خاص و همان آقاي خاص.
در ظاهر هيچ چيز تغيير نكرده بود. باز هم خبري از بالاك نبود و شوچنكو در تركيب اصلي بازي ميكرد. هرچند شوا تك گل تيمش را به ثمر رساند اما اين حقيقت هيچ اهميتي براي ژوزه نداشت. چون چلسي موفق نشده بود از پس تيم متوسط نروژي برآيد.
كنفرانس مطبوعاتي بعد از بازي هم به پايان رسيد و همه رفتند. اما ژوزه ماند. او تنها در استمفورد بريج – كه خاطرات زيادي در آن داشت – شروع به قدم زدن كرد. زير نور پروژكتورها كه سايهاش را 4 تا ميكردند. طول چمن را طي ميكرد و دوباره باز ميگشت.
شايد ياد پدر افتاده بود. شايد اگر بابي رابسون كنارش بود، حداقل ميتوانست سرش را روي شانههايش بگذارد و تمام اين فشار يك سال اخير را هق هقكنان بيرون بريزد؛ «خسته شدم پدر!». آخر پدر تنها كسي بود كه ژوزه در حضورش اشك ميريخت. پدر تنها كسي بود كه ژوزه پس از قهرماني با پورتو دوست داشت كنارش باشد.
موبايلاش را از جيبش خارج كرد. رفت به منوي فهرست شمارهها. چون خيلي وقت بود با پدر تماسي نداشت، شمارهاش را فراموش كرده بود. شماره را پيدا كرد. خواست انگشتاش را روي كليد سبز رنگ فشار دهد كه پشيمان شد. با خودش فكر كرد.
اين نواي دروني بود: «داد نزن، فرياد نكش ژوزه. آرام و ساكت همه چيز را تحمل كن». پس منو را عوض كرد و رفت سراغ پيام كوتاه. چند تا اسم را انتخاب كرد. جان تري، فرانك لمپارد و ريكاردو كارواليو. متني كوتاه تايپ كرد و دكمه Send را فشار داد.
صداي بوق كوتاه SMS موبايل جان آمد. او ديگر رسيده بود خانه. جان متن را خواند. بيشتر شبيه يك شوخي تلخ بود. شايد كاپيتان چلسي در آن لحظه به عمق واقعه - بهتر بگوييم فاجعه – پي نبرده بود اما ريكاردو – كه سالها ژوزه را ميشناخت و با خوي او بيشتر آشنا بود - پس از خواندن متن نميتوانست هيچ عكسالعملي بروز دهد، مگر اشكهايي كه خبر از نابود شدن آينده درخشان – كه همه آبيهاي لندن به دنبالش بودند – ميداد.
ژوزه ديگر رسيده بود خانه. در را مثل هميشه ماتيلدا برايش باز كرد و به استقبالاش آمد. ماتيلدا همينطور كه ژوزه را در آغوش گرفته بود به همسرش گفت: «فردا براي خريد به خيابان بيكر ميروم و آن كراواتي را كه دوست داشتي برايت ميخرم عزيزم».
ژوزه نگاهي تلخ به ماتيلدا كرد. شايد غير از پدر، ماتيلدا تنها كسي بود كه ميتوانست دوستش داشته باشد. اما ژوزه ترجيح داد ساكت بماند و تنها يك جمله بر زبان براند: «ماتيلدا، عزيزم! ما از فردا ديگر در لندن نيستيم».
فوتبال اين فصل اروپا بيش از آنكه شاهد بازيهاي زيبا و جذاب باشد، دچار توفان حوادث و مسائل حاشيهاي شده است كه حتي خود مسابقات را تحت تاثير قرار داده است و پايان همكاري ژوزه مورينيو و چلسي بيشك يكي از تكاندهندهترين و غيرمنتظرهترين اخبار اين چند سال اخير اروپا بود. حادثهاي كه حتي واكنش گوردون براون را هم در پي داشت.
هرچند پيش از آغاز فصل جديد صحبتهايي مبني بر رفتن مورينيو از چلسي هم جسته و گريخته به گوش ميرسيد – كه اگر اين اتفاق ميافتاد آنقدر جاي تعجب نداشت و تا حدودي جزء روند طبيعي فوتبال به حساب ميآمد – اما هيچكس باورش نميشد در حالي كه كمتر از 2ماه از فصل 2008 – 2007 گذشته بود، به ناگاه و پس از تساوي چلسي با روزنبرگ، در اولين ديدار جام قهرمانان، مورينيو لندن را ترك كند و همه آرزوها و جاهطلبيهاي خود با اين باشگاه را پشت سر بگذارد.
اولين و شايد حتي تنها واژهاي كه پس از انتشار اين خبر براي همه هواداران چلسي موضوعيت داشت، يك «چرا»ي بزرگ بود با علامت سؤالي بزرگتر و با علامت تعجبي بزرگتر از همه.
پاسخ به اين چرا هم سهل است و هم دشوار. سهل براي كساني كه چند وقت اخير بازيهاي پشت پرده باشگاه چلسي و شخص رومن آبراموويچ را دنبال ميكردند و دشوار براي آنها كه فوتبال را تنها همان 90دقيقه روي زمين چمن ميدانند.
كنار رفتن ژوزه – كه با بيانيه فوقالعاده باشگاه چلسي همراه بود – در واقع آخرين مرحله از پروژه ميلياردر روس بود كه بالاخره به آن چيزي كه ميخواست رسيد و «آورام گرانت»
- عزيزدردانه دوست عزيزش پيني زهاوي – را روي نيمكت تيمش نشاند.
زهاوي همان تاجر و مدير متمول يهودياي است كه رومن آبراموويچ را به فوتبال علاقهمند كرد و موجبات خريد چلسي توسط او را فراهم ساخت. پيني زهاوي همان كسي است كه با نفوذ زيادش روي شوچنكو او را راضي كرد تا از ميلان جدا شود و به جمع كالاهاي گران قيمت آبراموويچ در استمفورد بريج بپيوندد و از همان روز، جنگ پشت پردهاش را با ژوزه آغاز كرد؛ جنگي نابرابر كه در يك سوي آن ميليونها دلار و پوند بود و در سوي ديگر مردي تنها با تنها سرمايهاش، كه غرورش بود.
ژوزه تا آنجا كه ميتوانست مقاومت كرد و حتي با اضافه شدن آورام گرانت (سرمربي سابق تيم رژيم صهيونيستي) به كادر فني تيمش هم ساخت اما در نهايت همان اتفاقي كه بايد ميافتاد، افتاد تا براي همه مسلم شود كه جريانهاي بس وسيعتر از آنچه چشم ميبيند روان است و مقابله با آن و حركت در مسير مخالفش عملا بيسرانجام است.
البته در پايان ژوزه به اين جمله قصار شواليهاي هم پايبند ماند؛ «اگر نميتواني با افتخار زندگي كني، حداقل با افتخار بمير». در اين ميان، از همه دردناكتر بيانيه باشگاه چلسي بود كه در آن آمده است: «ژوزه مورينيو بيشك پرافتخارترين مربي تاريخ چلسي است و ما هيچگاه كاري را كه او براي باشگاه كرد، فراموش نميكنيم.
پايان همكاري او با چلسي يك توافق دوطرفه بود. مورينيو نه استعفا داد و نه اخراج شد. او هر وقت دوباره به لندن بازگردد و به استمفورد بريج بيايد با استقبال گرم ما مواجه ميشود. حال ميخواهد به عنوان مهمان روي صندليهاي ورزشگاه بنشيند يا مربيگري تيم حريف را به عهده داشته باشد».
انگار اين بيانيه ميخواهد بگويد: «ژوزه تو بهترين بودي ولي چيزهايي است كه تو درك نميكني؛ تو بايد بروي».
به هر روي، ژوزه مورينيوي بزرگ در شرايطي قرار گرفت و مجبور به پذيرش شرايط آبراموويچ شد و باشگاه را پس از يك دوره طلايي 3 ساله ـ كه همراه بود با 2 عنوان قهرماني ليگ برتر ـ ترك كرد. مورينيو پيش از اينكه لندن را ترك كند، آخرين احساساتاش را نسبت به بازيكنان و هواداران چلسي اينطور در قالب كلمات بيان كرد: «دوره فوقالعادهاي بود.
من ميخواهم از همه هواداران و بازيكنان چلسي كه اين دوره را براي من رقم زدند، سپاسگزاري كنم و بگويم داستان من و چلسي مانند يك رمانس عشقي است كه هيچگاه به پايان نخواهد رسيد. چلسي هميشه در قلب من است و دوست دارم هر سال افتخار و اقتدار اين تيم را ببينم».
ژوزه در پاسخ به اين سؤال كه آيا ميداند بسياري از هواداران چلسي پس از شنيدن خبر جدايي اشك ريختند، گفت: «من هم داشتم گريه ميكردم چون در زندگيام هر كاري كه كردهام با شور و احساس بوده است. اين را هم بگويم از هواداران ميخواهم اگر چلسي در بازيهاي آينده نتايج ضعيفي گرفت نام من را در استمفوردبريج با هم نخوانند و از بازيكنان هم ميخواهم به خاطر رفتن من باشگاه را تهديد به ترك نكنند. دوست ندارم به خاطر اين اتفاق هيچ نوع اعتراضي صورت بگيرد. تنها چيزي كه اهميت دارد آينده چلسي است».
يكي از وسيعترين بازتابهاي كنار رفتن مورينيو از مربيگري چلسي حدسها و گمانهزنيها مبني بر تيم آينده اين مربي بزرگ بود. خيليها ميپنداشتند كه با توجه به جنجالهاي اخير لوئيس فيليپه اسكولاري - مربي تيم ملي پرتغال - و محروميت 4 جلسهاياش توسط يوفا، مورينيو جاي او را در تيم ملي كشورش خواهد گرفت اما خود ژوزه اين شايعه را شديدا تكذيب كرد: «دوست دارم پرتغال به موفقيت برسد و دوست دارم آرامش در اردوي آنها برقرار باشد. نميخواهم اسكولاري احساس كند من پشت سرش نشستهام تا او بلغزد و من جايش بيايم».
مورينيو در پايان صحبتهايش خيال همه را بابت رابطهاش با چلسي و اينكه دست به افشاگري خواهد زد يا نه، راحت كرد و گفت: «راستش نميگويم خوشحالم... نه خوشحالم كه كارم را در چلسي به پايان بردم، اين بهترين كاري بود كه در چنين شرايطي ميشد انجام داد. حالا كه آبراموويچ و كينون مردان اول باشگاه از اين بابت خوشحال و راضي هستند، پس من هم خوشحالم».
پرتغالي 44 ساله در پايان ميافزايد: «در مسابقات من مرد جنگم ولي خارج از آن اهل صلح و آرامش. پس دوست ندارم هيچ جو مسمومي به وجود بياورم».
به هر حال، پايان دوره مربيگري ژوزه مورينيو در چلسي را بايد پايان عصر طلايي اين باشگاه بدانيم چرا كه بعيد است با شرايطي كه در حال حاضر در استمفوردبريج حاكم است، اين تيم بدون بازيكناني چون لمپارد، تري و دروگبا ـ كه همگي اعلام كردهاند در ژانويه تيم را ترك ميكنند ـ بتواند افتخارات گذشته را تكرار كند.
چنين گفتند دوستان و دشمنان
سرالكس فرگوسن: آمدن مورينيو به فوتبال انگلستان شور و هيجان خاصي به ليگ برتر داد. ژوزه كسي بود كه واقعا از رقابت با او لذت ميبردم و حالا كه ديگر سرمربي چلسي نيست، دلم برايش تنگ ميشود، بهخصوص براي جدال شخصياي كه با هم داشتيم.
رافا بنيتس: از شنيدن اين خبر واقعا تعجب كردم اما به هر حال چلسي هنوز تيمي بزرگ با بازيكناني بسيار خوب است. همه از روابط ما 2 نفر خبر دارند، پس بهتر است در اينباره چيزي نگويم. آنچه بيشتر برايم اهميت دارد، تيم خودم ـ ليورپول ـ است نه وقايعي كه در ديگر تيمها رخ ميدهد.
استيو بروس (سرمربي بيرمنگهام): او تنفس هواي تازه بود. شايد خيليها بگويند بودجه زيادي در اختيارش بود ولي به هر حال او بهترين استفاده را از امكاناتش برد. بردن 6 عنوان در 3 سال كافي است تا مورينيو را جزو بهترينهاي تاريخ قرار دهيم. فكر ميكنم ليگ برتر بدون او غمگين خواهد شد.
دنيس وايز (كاپيتان سابق چلسي): فكر ميكنم همه از اين بابت شوكه شدند. او مربي فوقالعادهاي بود و همينطور يك مرد دوستداشتني. من چند بار با او صحبت كردم و در نهايت مهرباني جواب سوالاتم را داد. مطمئنم اينجا خيليها دلشان براي مورينيو تنگ خواهد شد.
روي كين (كاپيتان سابق منچستريونايتد و مربي كنوني ساندرلند): مورينيو همه را تكان داد و باعث شد همه تيمها به جنب و جوش بيفتند تا در رقابتي كه او به راه انداخته بود، عقب نمانند. اين مسئله هم براي ما هم براي آرسنال يكسان بود. رفتن او از ليگ برتر يك خسران بزرگ است و نميتوان به راحتي از آن گذشت.
آرسن ونگر: اين قضيه ذاتا ناراحتكننده است، چرا كه مورينيو مربياي بود با كيفيت كار بسيار بالا. روابط ما هيچوقت خوب نبود، البته اخيرا بهتر شده بود ولي به هر حال هيچكدام از اينها باعث نميشود كه من احترام خاصم نسبت به كار او را پنهان كنم.