Printable View
یکی از انتقاداتی که خودم به این سریال دارم شخصیت ناصر که یکم بیش از حد بعضی موقع ها به برادر و زن برادر خودش توهین میکنه به خصوص به نازنین که در پشت سرش و جلوی نیما نازنین رو بارها دیوانه خطاب میکنه
که فکر کنم یکم اگر شخصیت و اخلاق ناصر در قبال نیما و نازنین متعادل تر میشد یا بشه خیلی بهتره...
ولی در کل بحث یا روانشناسی و روانشناختی که تو هر قسمت بهش اشاره میشه خیلی خوب و آموزنده است به خصوص تو این قسمت که به منطقه امن اشاره شد که خیلی از ماها با این مقوله در گیریم....
موافقم با اینکه اون طوری که باید و شاید، و امکانش بود، به ماجرا پرداخت نشد، اما به هر حال محدودیت‌های یه طنز 50 دقیقه‌ای رو هم در نظر داشته باشیم، توش خیلی چیزا باید رعایت بشه و این دست و پای نویسنده رو می‌بنده ...نقل قول:
به نظر من که خوب نبود!
به خاطر اینکه معلوم نشد اخر چی شد! نازنین خوب شد یا نه؟ از منطقه امن اومد بیرون یا نه؟ این نیما خل که بلد نیست حرف رو درست بگه !
ور میداره به جای اینکه بگه ارزوهایی که بهش احتیاج داره میگه ارزوهایی که میخوای!
البته اینکه معلوم نشد آخرش چی شد نگاه درستی نیست (با احترام به نظر شما)
عین این می‌مونه بگیم چقدر جدایی نادر از سیمین بد تموم شد! آخرش معلوم نشد اینا از هم جدا شدن یا نه !!
همه‌مون باید سعی کنیم با پایان باز راحت‌تر کنار بیاییم ... این جوری دستمون بازه هر طوری که دوست داریم در مورد پایان فیلم یا سریال مورد علاقه‌مون تصمیم بگیریم ...
اینجا هم مهم نیست نازنین چی شد، خوب شد، نشد؛ مگه مشکل قرینگیش خوب شده ؟! مگه مشکلات روانی خال یا لکه هستن که با یه جراحی کوچیک به طور کامل برداشته بشن ؟
نازنین و امثال اون، مشکلاتشون گاهی که عود میکنه، نیاز به تسکین داره، اگه کم‌کم این درمان‌های روانی درست انجام بشه، میشه امیدوار بود که مشکلات دوباره سر باز نزنن ...
قسمت امشب هم یکی از مشکلاتی که همه‌ی ما باهاش سر و کار داریم رو نشون داد و خب دیدیم که باید نگاهمون رو وسیع‌تر کنیم، چیزایی تو زندگیمون هست که مهم‌تر از خارج شدن از منطقه‌ی امنه ... یعنی میشه تو همین منطقه‌ی امن موند و خوب زندگی کرد، با چیزهایی که به منطقه‌ی امنت اضافه میشن ... در واقع خانواده مثالی بود از گسترش این منطقه‌ی امن ... وقتی گفت تو منطقه‌ی امن منی، یعنی منطقه‌ی امن خودش رو از خیابونی که همیشه ازش عبور میکنه، یا خیلی چیزای دیگه، داره به چیزای مهم‌تری مثل شوهرش گسترش میده ... این جوری با نبود نیما، این منطقه‌ی امن به هم می‌خوره و فرد سرخورده میشه ...
بابا آخرش که معلوم بود همون جایی که نازنین وایستاد جلو تفنگ گفت که من از اولم اشتباه می کردم من منطقه امنم زندگی مشترکمه.نقل قول:
ای جان اونجاش چه حالی داد وقتی نازنین شیشه های ماشین کتی رو آورد پایین:21: و اون تیکه هایی ای هم که به مادر زنش می انداخت خیلی جالب بود.
بله با نظرتون موافقم کوروش جان :11:نقل قول:
فقط این تیکه رو خوب نفهمیدم . یعنی با اینکه گفت منطقه امن من تو ( نیما ) هستی ، اشتباه کرد؟ چون باز وقتی نیما نباشه سرخورده میشه!؟
یا نه . وقتی نازنین گفت نیما منطقه امن من هست و با توجه حرف دکتر فرزانه (که باید کم کم از مطقه امن بیرون بریم ) نازنین باید نیما رو کنار بزنه!؟
گیج شدم : دی
وآت ؟نقل قول:
رولت روسی تو سریال تلویزیونی ایرانی ؟ جالبه
بعد ظاهرا فقط پوکر غیر مجازه !
شاید تحلیل من اشتباه باشه، اما به اعتقاد من دکتر فرزانه از منظر روان‌درمانی به قضیه نگاه می‌کرد و معتقد بود اگه کسی واسه خودش منطقه‌ی امنی درست کرده، هر چیزی که خارج از اون منطقه‌ی امن باشه براش ناخوشاینده ... پس به نیما توصیه کرد نازنین رو از منطقه‌ی امنش خارج کنه و این کار رو هم با تجربه‌ی چیزهای جدیدی که همیشه دوست داشته، ولی موفق به انجامش نشده، انجام بده ... تا اینجاش که فکر نمی‌کنم مشکلی وجود داشته باشه ؟!نقل قول:
از اینجا به بعد، نیما دید این تجربه‌ها و ارضای آرزوها داره خطرناک میشه ... به فرزانه گفت، و اون هم بهش توصیه کرد که پا به پاش بیاد، حتی ازش جلو بزنه، تا بتونه کنترلش کنه ... اینجا بحث کنترل میاد وسط که خب مقوله‌ی جداییه و نیما هم با توجه به نتیجه‌ی کار، به خوبی تونست این کار رو انجام بده ...
اما اون وسط، فیلمنامه خیلی روشن نکرد که اشتباه نازنین چی بود ...
به اعتقاد من تجربه‌ی چیزهای جدید واسه نازنین، خارج شدن از منطقه‌ی امنش بود ... مثل همون ضایع کردن مادر نیما، یا شکستن شیشه‌های ماشین کتی ... خب این‌ها براش لذت‌بخش بود و از دایره‌ی منطقه‌ی امنش هم خارج بود، در نتیجه (به نظر من) کمکش می‌کرد از منطقه‌ی امنش بیاد بیرون، ببینه خارج از این منطقه هم چیزای لذت‌بخشی هست ...
اما تجربه‌ای مثل بالای درخت زندگی کردن براش در ابتدا هیجان‌انگیز، اما بعد خسته‌کننده یا خطرناک بود ... این کمی سرخورده‌اش کرد ...
من فکر می‌کنم اینجا از خارج شدن از منطقه‌ی امن و تجربه‌ی چیزهای جدید پشیمون شد ... و در ادامه با ترسی که از رولت روسی نیما بهش دست داد، و اون هم ترس از دست دادن یکی از مهم‌ترین مولفه‌های منطقه‌ی امنش بود، فهمید که اگه تو همین منطقه بمونه و شاد زندگی کنه، خیلی بهتره تا اینکه بخواد یهو از منطقه‌ی امنش بیرون بزنه ...
این تحلیل من بود ... خوشحال میشم اگه اشتباه می‌کنم، دوستان نظرشون رو اعلام کنن ...
هان؟! :دینقل قول:
وآت ؟
رولت روسی تو سریال تلویزیونی ایرانی ؟ جالبه
بعد ظاهرا فقط پوکر غیر مجازه !
پوکر؟! بازی ورقش رو نمیگم‌ها ! اون بازی‌ای که توی اسلحه یه تیر هست و دو طرف شانسشون رو با به خطر انداختن زندگیشون امتحان می‌کنن، میگم :دی
تو این قسمت یه همچین چیزی رو شاهد بودیم ... 6 تا نخ رو به یه تفنگ بسته بودن، یکی از این 6 تا به ماشه بود، دو نفری شانسی یکی یکی می‌کشیدن ... بازی با مرگ !
کوروش جان تا اینجا به نظر من مشکلی نداشت .نقل قول:
فقط نیما مشکل رو بوجود اورد که به نازنین درست حرف فرزانه رو نگفت . و وقتی که به فرزانه گفت ، فرزانه هم گفت که نه هر ارزویی ! ارزوهایی که بهش تو خارج از منطقه امن نیاز داره !
(مثلا راتباط برقرار مردن با دیگران و عبور از خیابون های نااشنا و ..... نه بالا رفتن از درخت و .... )
به نظر من مشکل اصلی سر همین اشتباه بود ! ما هم میتونیم تو ذهنمون تصور کنیم چیزهایی که واقعا خطرناک هستن اما با شنیدن حرف نادرست نیما اونارو به جای چیرهایی که بهش احتیاج داریم جا بزنیم و عملی کنیم .
:40:
این آقاهه که نقش دکتر فرزانه رو بازی میکنه من همش میگفتم چرا نمیارنش. از اینایی که نشون داده فقط تو یه قسمتش بود کلا.
این قسمت خیلی قشنگ بود. بر خلاف چند قسمت قبلی که یه کم بی مزه شده بود.
- تیر قلابی؟
- آره دیگه گفتم یه تیر الکی بندازین
- تو گفتی یه تیر مشتی بنداز منم یه تیر فیل کش انداختم!!
- آقاجون گفتم مشقی...
:27:
---------- Post added at 11:38 PM ---------- Previous post was at 11:36 PM ----------
تایید میشهنقل قول:
وای من این قسمت رو ندیدم : (
ولی مثه اینکه ترکونده ! سوپر استارش هم که نازنین بوده : دی
فردا ببینم چی گذشته !
راستی این امیر برادران نسبتی با اون امیر برادران تحلیلگر ورزشی VOA نداره ؟! (اون اسمش امیرحسین برادرانه فکر کنم، یا خودش باشه یا داداشش : دی)نقل قول:
نویسنده این قسمت امیر برادران بود .