سلام دوست عزیز
در موردجمله اول:
من به خاطر غرور و تجربه یه نوع دیگه از زندگی از خانوادم جدا شدم.که به نظر من کارم احمقانه بود.
اتفاقاتی که توی این زندگی تنها برام افتاده به کنار ولی وقتی ناراحتی پدر مادرمو میبینم واسم کلی عذابه.
اگه قرار باشه با هر اختلاف سلیقه در هر جایی از اونجا رفت که دیگه زندگی نمیشه کرد.
شما رو نمیدونم ولی من هم توی دانشگاه هم توی محل کارم بیشتر از خونه اختلاف سلیقه دارم .حالا شما میگی من دیگه جایی نرم و بشینم خونه ؟
در مورد جمله دوم:
اگه من میخواستم هنوز به این جمله دکتر شریعتی عمل کنم که الان توی خونه جای خوابیدن نداشتم.
همین الان فقط بالای 200 هزار تومن رمان نخونده دارم.کتابای دیگه به کنار.
در مورد جمله سوم:
نتونستم ارتباطی بین حرف شما و جمله خودم پیدا کنم.
ولی منظورمو با یک مثال توضیح میدم.
اگه یه مدت دوست داری تنها باشی چند وقت بعدش دوست داری دورت شلوغ باشه.توی تنهاییت و توی شلوغیت سراغ چیزایی که به خدا ختم نمیشه نرو.مثلا توی تنهاییت به خودکشی فکر نکن.
فکر میکنم از همون اول باید با مثال میگفتم،واز این به بعد خواهم گفت.
اگه سوالی هست بپرسید.
با تشکر.