سبدی از شبـــــ
باغی از لیمـــــو
وایمان سبز یک بوسه
دیگر ستاره چین شو
این مهتابـــــــ تا ابد نمیماند
فردا که روشنی بزند
من مانده ام و یك دنیا شــــرم ....
Printable View
سبدی از شبـــــ
باغی از لیمـــــو
وایمان سبز یک بوسه
دیگر ستاره چین شو
این مهتابـــــــ تا ابد نمیماند
فردا که روشنی بزند
من مانده ام و یك دنیا شــــرم ....
در تکاپوی دلت یاد دل من هم باش، یاد من نه! یاد خود کن که در آن جاداری...!
اگر خواستی بدانی مقدار عشق مرا
شمارش کن تمام اشکهای چشم ترم را
در کنارم بودی گره میخورد نگاهت به نگاهم
نیستی و باران اشکش بریده امان مرا
از خودم
چه دنیای بزرگی شده استــ ـــــ
تا چشم کار میکند جای تو خالیستــ ـــــ...
بیا دنیا را میان خود قسمت کنیم
دره مال من، کوه مال تو
بگذار جای پایمان برزمین موازی هم بماند
سیاه قسمت من، سفید را تو بردار
ما مثل بهار و پاییز فرزندان سالیم
پاییز مال من، بهار برای تو
ما که مثل چشم و ابرو کنار هم هستیم
چشمها مال تو، اشکها مال من
شبها و روزها را گرامی بداریم
خورشید مال تو، ماه برای من
مثل سیلها با هم بخروشیم
دریا مال تو، رود مال من
من دنیا را با توشریکم
بیما نه زمستان را خنده است و نه بهار را
در زندگی همه چیز را می توانیم تقسیم کنیم
عشقی داریم اما تقسیم ناپذیر...
من از ساختمان قلب خود در شگفتم
که چون سنگ مقاوم و گاهی چون شیشه بی طاقت است
طوفان های حوادث مرا تکان نمی دهند
ولی از یک نسیم ملایم محبت به خود می لرزم !!!
من هنوز عاشقتم!
انقدر که میتوانم هر شب بدون اینکه خوابم ببرد
از اول تا اخر بی وفایت هارا بشمارم
ودست اخرباز همه را فراموش کنم...!
پر از " بغضم " امشب . . .
. . . شانه ات . . .
ساعتی چند " رفيق " ؟؟ . . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مـَטּ و تـــو
دنیـــا ..
آنــقدر ﮧَم بزرگــــ نیستـ ..
ﮧر جـــا ڪـﮧ باشی
با یڪ حرف ربــط ..
بـﮧ تــــو می رسـَمـ !
روح بیمار طبیعت را - می فهمی
در دیار خشک
در میان سایه های تیره - در زنجیر
مرگ را می بینی
گاه بی تابی
...گاه می خندی
عاشق باران که باشی
در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی
تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش
تا فراموش کنی
عاشق باران که باشی
منتظر می مانی
بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی
شعر می خوانی