در آفاق و افس به عبرت نظر کن
که هرگوشه لطف خداداد بینی
نبینی به رخسار دنیا پرستان
صفایی که در روی اوتاد بینی
ز مردن چه ترسی که گر پام رفتی
شب مرگ را صبح میلاد بینی
-----
فرانک خانوم فیلم خلاص شد
Printable View
در آفاق و افس به عبرت نظر کن
که هرگوشه لطف خداداد بینی
نبینی به رخسار دنیا پرستان
صفایی که در روی اوتاد بینی
ز مردن چه ترسی که گر پام رفتی
شب مرگ را صبح میلاد بینی
-----
فرانک خانوم فیلم خلاص شد
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار می برند که زندانی ات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه ای بترس که شيطانی ات کنند
اب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهی بهانه ايست که قربانی ات کنند
تازه 2 تا سی دی را دیدم خیلی خیلی خیلی قشنگ بود
ديدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
ديدم که حجم آتشينم
آهسته آب شد
و ريخت، ريخت، ريخت
در ماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار
sghl
روز مراد است
گرم بپاخیز
زخمه به تاری بزن ز ناله بپرهیز
زانکه زهر گوشه مژده ی ظفر آمد
عاشق غمگین
فصل بهار است
نرگس زیبا میان باغ خمارست
باغ پر از دختران نادره کارست
صبح نشاط است
زیر درختان طنین خنده ی یارست
کار به کام است
طرفه غزالان به دشت مست نشاطند
وقت شکارست
دوره ی غم رفت و فرصت دگر آمد
ای دل خلوت گزیده ناله میاموز
شب سفری شد
دست در دست نسیم
دست در دست درخت
دست در دست خدا
گر گرفته تن من
باد موهای مرا تاب نداد
و صدایی که رسید
رادیو روشن شد
پلک هایم متورم شده بود
بوی انجیر و هوا
بوی انگور و درخت
بوی باران که مرا می بوسید
دلم ميل گل باغ ته ديره
درون سينه ام داغ ته ديره
بشم آلاله زاران لاله چينم
وينم آلاله هم داغ ته ديره
هر چه در اندام تست دلکش و زیباست
راست بگو راست دل دهم به کدامت ؟
عشق جهانی
ماه زمانی
کی به چنین جلوه در جهان بشر آمد؟
ای همه شادی
با همه عالم بگو که ماه بر آمد
ای همه لبخند
با لب شیرین بگو که غم سپری شد
غصه سر آمد
مرکب شور و نشاط از سفر آمد
---------
فرانک خدایی دوس داشتی؟
در فرصت هر توقف کوتاهی
در سایه سرپناه ها
باران که سه کنج بوسه را می پایید
از لذت هر تماس قرمز می شد
لب ها رنگ قهوه را پس می داد
یادآور فنجانی که لحظه ای لب زده بود
و پنجه یخ کرده
زیربغل بارانی
یک لحظه گرم جستجو می کرد.
از گردی قاب چتر
تا دامن ضد آب
موها
ابروها
پستان ها
لنبرها
یک دسته پرانتز بلاتکلیف...
تا اینجاش خیلی محشر بود
فصل بهار است
نرگس زیبا میان باغ خمارست
باغ پر از دختران نادره کارست
صبح نشاط است
زیر درختان طنین خنده ی یارست
کار به کام است
طرفه غزالان به دشت مست نشاطند
وقت شکارست
دوره ی غم رفت و فرصت دگر آمد
ای دل خلوت گزیده ناله میاموز
شب سفری شد
-----------
بی خود نیست عاشقشم... موزیکشو توجه کردی
دیوارای قلعه رُ که بَرداشتن
صد هزار تا مثِ من آواره ی این شهر ِ مهمونْ کـُش شدن!
نه سرپناهی
نه کـَسُ کاری،
نه رختُ لباسی،
نه تختی...
چشما موند به ترمزِ ماشینای مُدلْ بالا و ُ
هِزاریای مُچاله یی که خیس ِ عَرَقْ
کنجِ دستامون جا می گرفت!
هنوز تموم نشده خوابم می یاد سی دی 3 موند واسه فردا