دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
هستی مژگان جون؟
Printable View
دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
هستی مژگان جون؟
مادر پس از گذشت شب و روز بیست سال
روز وداع و سال تو یادم نمی رود
با رفتن تو هفت هزار و دویست روز
چون روزگار مردم بی کس به من گذشت
هرگز گمان مبر که به یاد تو نیستم
یک لحظه هم خیال تو یادم نمی رود
---------
اره عزیزم هستم
دیگه از دلم گذشته عاشق کسی بشم
اون دوست دارمای بی هوارو دوس ندارم
یادمه یه وقت جونم سر عاشقی می رفت
دیگه حتی فکر اون لحظه ها رو دوس ندارم
سر نوشت و سفر و خیانت و پشیمونی
حق دارم بگم که هیچکدوما رو دوس ندارم
من باغ نیستم
اما دو غنچه ام
در غارت صباست
دریا نبوده ام
اما دو گوهرم
بر خک ها رهاست
یعقوب نیستم
اما دو یوسفم
------
فرانک اصلا حوصله ندارم
شدیدا حال و هوای گریه هست
مرا ببخش که زیباترین شبها
دیگر از آن ِ ما نیست
دوست من، کدام نیروست
که ما را از هم جدا میدارد گاه
آنگاه که گم میشوم در سرسرا
آنجا که آسمان آغوش میگشاید
نفس ِ تو را از سینه بیرون میدهم
دل ِ توست که در تاریکی سینه میتپد
مرا وابنه در تنهایی ساعتها
که پذیراست از ژرفای وجودم
زیبایی جوانهها دوام خواهد یافت
تنها به شکفتن برای تو
منم همین طور دلم خیلی گرفته
وادی ایمن درون جان تست
کشتن فرعون در فرمان تست
پک شو پر نور شو موسی تویی
جان خود را زنده کن عیسی تویی
غرق کن فرعون نفس خویش را
محو کن فکر خظا اندیش را
ساقیا آن می که جان سوزد کجاست ؟
نور حق را در دل افروزد کجاست ؟
-
الان بغض خفم می کنه
تقدس صلیب و عشق واس مسیح و مریمه
جسارت چیدن سیب برای دست آدمه
دستای اون رو آسمون ستاره ترسیم می کنه
یه کهکشون واس عموم خم میشه تعظیم می کنه
یه ایل از اون آدم بدا هلاک می شن پیش نگاش
خونِ رو پیشونیش می گه یاور تو منم داداش
خدا نکنه عزیزم
من برم لالا
بوس
وق پرواز به گلزار تو دارم که مدام
حسرت آلوده به مرغان هوا می نگرم
دست تدبیر بر آرم به تمنای وصال
لیک پیوسته به تقدیر فضا می نگرم
ای نکویان
که گلزار خدا آمده اید
باغبان را به گل روی شما می نگرم
اشک در آبی چشمت چو بینم گویی
که به دریاچه ی فیروزه نما می نگرم
----------
بفه فامیله مارو باش می گم دارم خفه می شم می گه شب خیر لالا
واقعا که
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازه تر كن
زآه شرر بار
اين قفس را
برشكن و زير و زبر كن
بلبل پر بسته زكنج قفس درآ
نغمه ي آزادي نوع بشر سرا
وز نفسي عرصه ي اين خاك توده را
پر شرر كن
ناله سر کن
ناگهان اید به یادم سرنوشت سربداران
ای بهار غم افزا ای لاله ها ما داغداریم
با خزان خاطر یاران چه سودی از بهاران ؟
گریه کن ای آسمان غمزده ای ابر غمگین
از مروت بر شب اندوه ما اشکی بباران