میان تاریکی، تو را صدا کردم، سکوت بود و نسیم، که پرده را می برد،
در آسمان ملول، ستاره ای می سوخت، ستاره ای می رفت، ستاره ای می مرد،
تو را صدا کردم،
تمام هستی من، چو یک پیاله شیر، میان دستم بود، نگاه ابی ماه، به شیشه ها می خورد،
ترانه ای غمناک چو دود بر می خواست، ز شهر زنجره ها ، چون دود می لغزید، به روی پنجره ها
تمام شب انجا، میان سینه من، کسی ز نومیدی نفس نفس می زد، کسی به پا می خواست، کسی تو را می خواست، دو دست سرد
او را، دوباره پس می زد.
تمام شب انجا، ز شاخه های سیاه، غمی فرو می ریخت، کسی ز خود می ماند، کسی تو را می خواند، هوا چو آواری، به روی او می ریخت.
درخت کوچک من، به باد عاشق بود، به باد بی سامان، کجاست خانه باد؟ کجاست؟