روزگاري ست كه پرواز كبوتر ها
در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است!
روزگاري ست كه خوبي خفته ست
و بدي بيدار است
و هياهوي قناري ها ،
خواب جت ها را آشفته است!
Printable View
روزگاري ست كه پرواز كبوتر ها
در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است!
روزگاري ست كه خوبي خفته ست
و بدي بيدار است
و هياهوي قناري ها ،
خواب جت ها را آشفته است!
تا مگر شیشۀ این کاخ به هم در شکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
دست در حسرت سنگ
سنگ در آرزوی پرواز است.
بی خیال ببخشید
چه می شه کرد به قول دوستان پیش می یاد
تولد, یک نهالنقل قول:
از تنش, نازْ بال,
پروانه ای عزیز می توانستْ است بودن.
پروانه اما
چرا بال نمی گیرد؟
انسان نه کیمیاست،
دوست داشتن, انسان است
که نهال را بال, جنگلْ بودن می دهد.
شرمنده تداخل پستها با هم بود.
دود در مزرعه ي سبز فلك جاري ست
تيغه ي نقره ي داس مه نو زنگاري ست
و آنچه هنگاه درو حاصل ماست؛
اعنت و نفرت و بيزاري ست!
تاريكي در چشمهاي من است
در شنوايي ام
در اين سالهاي پياپي
ومن هنوز چيزي را نمي بينم
من مردي را مي شناختم كه نامش يوسف بود
كم سخن
خموش چون چاه
ارام ودرخشان بر صندلي مي نشست
خماري در چشمهايش پرسه مي زد
ومي گفت كه هيچگاه زنده نبوده است
زيرا كه تمام هفتاد سالگي اش را
در خدمتگذاري به روح خويش تلف كرد
انچه كه بخشودني است به او داد
ودر ميان اتاقها
عطرها
وهياهوها
پرسه مي زد.
مرد كهنسالي شد
كه ناله هاي شب را مي شمارد
واز خواب
بيزار.
خواهش می کنم عزیزم موردی نداره من ویرایش کردم
راهی ننمود، تا کرانی طلبم
از گفتن خود لاجرم اندر تعبم
تو لیک نگفتی به چه روزی آیی
من نیز نگفتم به چه بگذشت شبم
مهربانا!
من اینجاو....
تو آن بالای بالا!
نه دیروزو...
نه امروزو...
نه فردا....
فقط حالا
همین حالای حالا
بگیر این دست های خستۀ من
گره وا کن زپای بستۀ من
خدایا مرگ تنها راه چاره است
بده مرگم که قلبم پاره پاره است.
...
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گامِ تو تکرار کنان،
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
- خانۀ کوچکِ ما
سیب نداشت
تو شهی و کشور جان توراست
تو مهی و ملک جهان توراست
ز ره کرم چه زیان تورا
که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم
بود این عنایت و ان کرم
همه از تو خوش بود ای صنم
چه وفا کنی چه جفا کنی.