-
خب برگشتم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... جات خالی فرانک انقدر خوش گذشت ....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه من مامانم مسافرت نیست اما کارش زیاد شده خیلی کم همدیگه رو میبینم شاید یه چند دیقه موقع صبونه شبا هم تا بیاد من خوابیدم....
حالا هروقت اومدی می گم که چی کار کنی که حوصله ت سر نره
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چيزي شبيه جام بلور دلي غريب
حالا شكست واي صداي وصال بود
-
درون ميكده ي عشق ، عقل زايل شد
به دست ساقي آن ، جام دلربا باشد
ميان عاشق و عاقل قرابتي نَبُوَد
چرا كه عاقل از اسرار دل رها باشد
تو درس معرفت اوّل بخوان و عاشق شو
بدون معرفت عاشق شدن بلا باشد
ز دل رود غم اگر عشق خانه در آن كرد
حساب عشق و غم از ابتدا جدا باشد
به راه عشق خطرها ببايدت «جاويد»
در اين مقام نه جاي غَش و ريا باشد
چه خب که خوش گذشت عزیزم نگفتی پیش نهادت را چی کار کنم ؟
این شعرم از شاعر انجمن بید ها
-
دل وحشت زده در سینۀ من می لرزید
دستِ من ضربه به دیوارۀ زندان کوبید
-آی، همسایۀ زندانی من
-ضربۀ دست مرا پاسخ گوی!
ضربۀ دست مرا پاسخ نیست.
تا به کی بایدتنها، تنها
وندر این زندان زیست
ضربه هرچند به دیوار فرو کوبیدم
پاسخی نشنیدم
-
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...
کسی را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آویختند :
کسی به تماشا سر برنداشت
ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم
از شاملو
-
من مثل بغض هاي كويري گرفته ام
اين بغض باز مي شود آيا بدون تو؟
هستم شبيه آينه اي روبروي هيچ
مرداب آرزوي تماشا بدون تو
...حسي هميشه شعرمرا رنج ميدهد
حسي كه دور مانده وتنها بدون تو...
-
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
-
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
-
در ميخانه را قفلي بزن ترسم كه ولگردي
ز درد آتشين زخم خبر گردد خبر گردد
به پيراهن بپوشان روزن ميخانه را ساقي
كه چشم هرزه گردان هم نبيند ماجرايم را
به خويشم اعتباري نيست ، گيسو را ببر ساقي
و با آن كوششي كن تا ببندي دست و پايم را
-
اگر مرگم به نامردي نگيرد:
مرا مهر تو در دل جاوداني ست.
وگر عمرم به ناكامي سر آيد؛
تو را دارم كه ، مرگم زندگاني ست.
-
تنم یخ زده بود
داشتم بو می گرفتم
ولی کسی باور نمی کرد که من مرده باشم
کسی به من اجازه نمی داد که بمیرم
چاره ای نبود
از جا برخاستم
فریاد زدم آهای من مرده ام
همه خندیدند
گفتم ثابت می کنم
تیغ را برداشتم
شاهرگم را زدم
خون فواره زد
همه به سمتم دویدند
حالا باور کرده اند که من مرده ام