تو ندانستی
چه می خواهم زتو
من نگفتم !
که بمان !
یا که برو !
من فقط می خواستم
شمعی شوم
تا بسوزم جان خود را
نزد تو
تو ولی از آتشم ترسیدی و
رفتی و
گفتی :
برو !
نه من ،نه تو
...
Printable View
تو ندانستی
چه می خواهم زتو
من نگفتم !
که بمان !
یا که برو !
من فقط می خواستم
شمعی شوم
تا بسوزم جان خود را
نزد تو
تو ولی از آتشم ترسیدی و
رفتی و
گفتی :
برو !
نه من ،نه تو
...
و گفتند: تو سارقی
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچک را ربودند
و گفتند: تو آواره ای
يادم مي آيد
روزگاري ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم
عشق را چگونه مي شود نوشت
در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه
كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت
ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است
وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند
من تو را
او را
كسي را دوست مي دارم
مونیکا چی شدی خانمی . بدو گوی را ربودند ازمون:rolleye:
می تونستی واسه من یه چاره باشی
توی آسمون دل ستاره باشی....
آخرین پسته صفحه یه قبل که ماله من بود ...
فرانک ضده حال خوردم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محبوس چرا شدم نمیدانم دانم که نه دزدم و نه عیارم
آخر چه کنم من و چه بد کردم تا بند ملک بود سزاوارم؟
ترسیدم و پشت بر وطن کردم گفتم من و طالع نگونسارم
بای بای
مثل اینکه من سوتی زیاد دادم
دیگه شرکت نمیکنم
خلاصه ببخشید
ممنون
بای بای
سلام العليكم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من بهتر ازين نمیتوانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريختهاند
دُنيا تو دستِ توئه ، با هيشکي کاري نداري !
همهي زندگيتُ به پاي عشقت ميذاري !
عاشقي يعني همين ، يعني گناهِ بيگناه !
يه نفر دِلِت رُ ميدزده فقط با يه نگاه !
هر طايفهای به من گمانی دارد
من زان خودم ، چنان که هستم هستم
مثل یه بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند