سلام
چی شد پس؟
کسی نظری رو این 97% نداره؟
Printable View
سلام
چی شد پس؟
کسی نظری رو این 97% نداره؟
نقل قول:
ممنون جیگر خودم پیداش کردم
فقط بعضی جاها صدا نداره :31:کد:http://fs31.luxport.ru/load/1572246/AC2PC.Eng.Sound.and.Text.rar
راسی ادرس درسشم اینه:11:
کد:http://m0001.gamecopyworld.com/games/gcw.shtml
نقل قول:
اصلا نمیدونم سیوام کجان:D:D
کد:C:\Program Files\Ubisoft\Ubisoft Game Launcher\storage\SKIDROW\4
سلام دوستان.من بازی رو نصب کردم و اجرا هم کردم.
همون اول بازی که یارو بچه رو گرفته دستش وقتی میگه با کلیک چپ دستت رو تکون بده این کارو می کنم و دستش هم تکون می خوره ولی بازم همونو میگه.چند بار امتحان کردم بازم همینو میگه.لطفا یکی کمک کنه.:19:
شما چندتا كار رو بايد انجام بدين ....
فكر كنم space و كليك چپ , اگر اشتباه نكنم E هم بود....
اگر بازم كار نكرد كه كرك رو عوض كنيد ...
آقا من تو اون codex page که تو خونه عموی ezio هست گیر کردم...
صفحات رو جوری تنظیم کردم که وقتی با Eagle vision نگاه میکنیم مثل نقشه دنیا هست ولی نمیدونم بعدش چیکار کنم....
اولش یه بار space رو می زنم و بعدش کلیک چپ رو و پاش تکون میخوره ولی بازم میخواد که کلیک چپ رو بزنم.هزار بار این کارو کردم.نمیشه.من اصلا کرک کپی نکردم.همون دو تا فایل صفحه اول رو فقط دانلود کردم.
داستان این بازی چیه ؟
آره درسته درست تکمیلش کردی . بعد از اون یه ماموریت جدید می گیری . باید بری اسپانیا . اگه ماموریت نمیده از کرکته .نقل قول:
نقل قول:سلام...اگه درست تنظيم شن كه ديگه تكون نميخورن هيچ كدوم و ماموريت ميگيريد و ...نقل قول:
ممكنه كامل درستش نكرده باشيد....يه چك كنيد ...
من دقيق يادم نمياد ...نقل قول:
ميخواي يه كرك عوض كن يا برو اينجا مطرح كن...دوستان بيشتري هستن و كمك ميكنن ...
کد:http://www.forum.p30world.com/showthread.php?p=4913047&posted=1#post4913047
دوست من شما هم اينجا بگين موضوع چيه و عكس هم بزاريد ...نقل قول:
اينجا ...
کد:http://www.forum.p30world.com/showthread.php?p=4913047&posted=1#post4913047
نقل قول:ممنون ...درست شدنقل قول:
آخرین قسمت داستان Assassin's-Creed-II ( به سلامتی داره تموم می شه ! )
( دوستان قسمت های آخر داستان ، موهای تن آدم رو سیخ سیخ می کنه ! مخصوصا حرف های اون خانم که آخر بازی با " Ezio " حرف می زنه !!! )
قسمت هفتاد ام : {{ شهر رم در دستان پاپ }}
Ezio با جمع آوری و رمزگشایی صفحات Codex متوجه می شه که معبد مهم مورد نظر در شهر Roma هست و " رودریگو بورجیا " بخاطر همین موضوع ، با حیله و کلک و از میان برداشتن مخالفان ، بعنوان پاپ انتخاب شده تا هم صاحب عصای پاپ بشه و هم با کمک " سیب بهشتی " و عصای پاپ به راز نهفته در درون معبد دسترسی پیدا کنه ... اما حالا که " سیب " در دست Ezio قرار داره " Rodrigo " فعلا نمی تونه کاری بکنه . بنابراین Ezio تصمیم می گیره که با " سیب بهشتی " به سمت رم حرکت کنه و عصای پاپ رو از دست رودریگو در بیاره .
قسمت هفتاد و یکم : {{ سیب بهشتی در مقابل عصای پاپ }}
Ezio به همراه اساسین های دیگه وارد شهر رم می شه و در حالی که دوستانش تلاش می کنند تا سربازهای شهر رو با کمک دزدها و فاحشه های شهر مشغول نگه دارند و توجه شون رو از ساختمان اصلی پاپ ، به داخل شهر جلب کنند ... Ezio با ورود مخفیانه به قلعه های دروازه ی شهر ، راه خودش رو برای رسیدن به معبد اصلی باز می کنه .
سربازهای بالای قلعه ها یکی پس از دیگری به دست Ezio از میان برداشته میشن تا بلاخره Ezio به بالای عبادتگاه و محل تجمع پاپ و روحانی های شهر Roma می رسه ، درحالی که پاپ ( رودریگو بورجیا ) عصا به دست مشغول خواندن دعا بود ، Ezio از بالا به او نزدیک میشه و بدون اینکه کسی متوجه بشه با یک حمله ی ناگهانی جلسه رو به هم می زنه و " رودریگو بورجیا " رو به سزای اعمالش می رسونه ... وقتی صحنه سفید می شه ، Ezio میگه : " خیلی برای این روز صبر کردم ، خیلی منتظر این لحظه بودم تا تو رو از توهمی که گرفتارش شدی خارج کنم ... در آرامش و راحتی بخواب ای لعنتی !!! " لحظه ای که Ezio می خواست چاقوی مخفی رو به بدن Rodrigo فرو کنه ، Rodrigo با کمک قدرت عصای پاپ بلند می شه و Ezio رو عقب میندازه و میگه : " فکر کردی به همین راحتی می تونی جون فرستاده ( PROPHET ) رو بگیری ! من فرستاده ی ( PROPHET ) انسانها هستم و فقط من می تونم با کمک عصای پاپ و " سیب بهشتی " در ورودی معبد اصلی رو باز کنم ... از تو تشکر می کنم که زحمت کشیدی و " سیب " رو با دست های خودت آوردی ، حالا بدش به من تا جون تو رو ببخشم ! " Ezio هم میگه که : " حتما ! بیا بگیرش ! " ... Ezio با کمک جادوی " سیب بهشتی " و رودریگو هم با کمک قدرت " عصای پاپ " با هم درگیر می شن و سر انجام Rodrigo که داشت شکست می خورد ، با کمک حیله ی " عصای پاپ " Ezio رو به عقب میندازه و " سیب " رو از دست او می گیره و بالای " عصای پاپ " میذاره و با کمک قدرت عصا و سیب اتزیو رو بلند می کنه و چاقو رو به شکم او فرو میکنه و سپس به طرف در ورودی معبد اصلی میره !
Ezio کمی بعد از جاش بلند میشه و به دنبال Rodrigo میره ، او با کمک " Eagle Vision " ورودی مخفی رو پیدا می کنه و وارد معبد میشه ... سپس Rodrigo رو می بینه که داره به دیوار می کوبه و با عصبانیت میگه : " بازشو ! بازشو دیگه ! بازشو لعنتی ! " Ezio به طرف او میره و میگه : " دیگه تموم شد Rodrigo ! وقتش رسیده که از این خواب بیدار بشی ! دیگه هیچ اسلحه ای نیست و " سیب " و " عصا " هم کار نمی کنند ! هر دو مون دست خالی ، می خوام ببینم جراتش رو داری یا نه ! " Rodrigo هم قبول می کنه و با هم مشت به مشت درگیر می شن ... Ezio در حین درگیری می پرسه : " اینهمه زحمت کشیدی و انسانهای بیگناه رو به کشتن دادی و مردم رو به خاک و خون کشیدی ، برای این " عصا " و این " سیب " ؟ آخرش چی شد ؟ مثل اینکه کار نکرد ؟!!! " Rodrigo جواب میده : " تو هنوز هیچی نمی دونی ! هنوز نمیدونی که پشت اون در چی هست ! پشت اون در قدرتی هست که تمام انسانها رو به وجود آورده ! پشت اون در خدا هست ! " اتزیو با تعجب می پرسه : " راست می گی ؟ تو که حالا پاپ شدی چطور اینو باور می کنی ؟! فکر نکنم تو کتاب مقدس چنین چیزی نوشته باشه !!! " Rodrigo میگه : " من پاپ شدم تا " عصا " رو بدست بیارم ، کتاب مقدس برای من چیزی جز یک سری چرندیات و خرافات و توهمات نیست و خدا هم توی آسمونها و پشت ابرها و در میان ملائک و فرشته ها نیست ... خدا همین جاست ، پشت این در و من فرستاده ( PROPHET ) هستم و فقط من می تونم در رو باز کنم و به قدرت مطلق پشت اون در دست پیدا کنم ! . " ... Ezio هم با مهارتها و تکنیک های خودش Rodrigo رو از پا درمیاره و روی زمین میندازه و Rodrigo میگه : " نه ! این امکان نداره ! تو نمی تونی فرستاده ( PROPHET ) رو بکشی ! " EZio هم میگه : " فکر نمی کنم درست بگی ! می خوای امتحان کنیم ؟! " Rodrigo با دیدن چاقوی مخفی تسلیم میشه و میگه : " پس زود باش ، تمومش کن ! " .... اما Ezio پس از کمی مکث میگه : " نه ! کشتن تو خانواده ی من رو برنمی گردونه ! "
Ezio چاقوی مخفی رو جمع می کنه و برمی گرده تا " عصا " و " سیب " رو برداره و اونا رو ببره جایی مخفی کنه که دست هیچ انسانی بهشون نرسه ... ولی وقتی که Ezio " عصا " رو تو دستش می گیره ناگهان اتفاق عجیبی می افته و در ورودی معب اصلی خودبخود باز میشه !!!
قسمت هفتاد و دوم : {{ خدایان ! یا کسانی که قبلا آمده بودند ؟! }}
Ezio که کاملا از باز شدن در و نشانه ها و سمبل های درخشان روی دیوار معبد حیرت زده شده ، قدم به قدم و آهسته وارد معبد می شه ! سپس یک شخص نورانی ظاهر می شه که گویا یک خانم هست ... او به Ezio می گه : " خوش آمدی فرستاده " PROPHET " ! نزدیکتر بیا و چیزی رو که آوردی نشان بده ! " Ezio جلوتر میره و سیب بهشتی رو به سمت او دراز می کنه ... اون موجود درخشان دستش رو بالای سیب می گیره و به طرف دیگه ای نگاه می کنه و میگه ما باید حرف بزنیم ! Ezio میگه : " به کجا نگاه می کنی ؟ تو کی هستی ؟! " موجود درخشان جواب میده : " من به لطف شما انسان ها ، اسمهای زیادی داشتم و دارم ! مثل { Minerva } و یک زمانی هم { Merva } یا { میترا } ( خورشید ) ! اینها هم { ژوپیتر } و { پلوتو } و ... هستند !!! "
Ezio با تعجب میگه : " پس خدایان شما هستید ! " اون موجود درخشان جواب میده : " نه ! ما فقط قبل از شما اومده بودیم ! و تفاوت نوع ما و نوع شما در این بود که ما بسیار پیشرفته تر از شما بودیم ولی در عوض تعداد شما خیلی خیلی بیشتر از تعداد نوع ما بود و حالا هم بیشتر هست ! نوع شما هنوز آماده نبود تا با ما ارتباط برقرار کنه یا پیغام ما رو درک کنه ... هنوز هم انسانهای خیلی کمی مثل تو وجود دارند که می تونن با ما ارتباط برقرار کنند و ما رو ببینند ! " باز دوباره اون موجود درخشان به طرف دیگه ای نگاه می کنه و میگه : " شاید از این حرفهای من چیزی نمی فهمی ولی هشدار و اخطار ی که باید به تو بدم چیزی خیلی مهم تر از این حرف هاست و متوجه خواهی شد پس خوب گوش بده ! " Ezio دوباره به وسط حرف های او می پره و میگه : " با کی حرف می زنی ؟! کس دیگری جز من اینجا هست ؟!!! " موجود درخشان میگه : " تو فرستاده ( PROPHET ) هستی و با پیدا کردن من وظیفه ی خودتو انجام دادی و به پایان رسوندی ... من دیگه حرفی با تو ندارم و با تو صحبت نمی کنم ، بلکه تو بعنوان یک واسطه حرفهای من رو منتقل می کنی و به شخص مورد نظر می رسونی ! پس خواهش می کنم فقط گوش کن و هیچ سوالی نپرس ! "
قسمت هفتاد و سوم : {{ فقط گوش کن و چیزی نپرس ! }}
ناگهان موجود درخشان ناپدید میشه و فقط صداش به گوش می رسه : " انسان ها ، یعنی نوع شما ، فقط و فقط به خاطر یک هدف آفریده شدید ! زمانی که ما قبل از شما بودیم و زندگی می کردیم ، تعدادمون خیلی کم بود و کمتر و کمتر می شد ، ما به مرحله ای از پیشرفت رسیدیم که توانستیم نوع انسان رو مهندسی کنیم و خلق کنیم و به او زندگی ببخشیم تا به کمک انسان ها ما هم بتونیم به حیات خودمون ادامه بدیم ... ! ما به شما انسان ها ویژگی هایی عطا کردیم که باعث میشه دو جنس مخالف از نوع شما با هم ارتباط برقرار کنند و تولید مثل کنند ... این امر سبب شد که تعداد شما روز به روز زیادتر بشه ... نوع ما در ابتدا به راحتی با نوع شما ارتباط برقرار می کرد ، ما با کمک نوع شما روی زمین مناطق سرسبز و باشکوه بسیار بزرگی بوجود آوردیم تا از شما به خاطر کمک به ادامه ی حیات ما ، تشکر کنیم ... خیلی از شما ها این مناطق سرسبز و پر طراوت رو " بهشت " نام گذاری کردید ، در این سرزمین های سرسبز کانالهای ارتباطی زیادی بین نوع ما و نوع شما بوجود آوردیم که شما به اون ها می گفتید " قطعه های بهشتی " ، این کانالهای ارتباطی دقیقا متناسب با مغزهای شما انسانها طراحی و ساخته شده بود و کاملا در دسترس شما بود ، تنها راه ارتباط بین ما و شما این " قطعه های بهشتی " بود و بعلت حساسیت بیش از حدی که داشتند ، ما نمی توانستیم محدودیت های زیادی در اطرافشون اعمال کنیم ... بخاطر همین ، دست زدن و برداشتن " قطعه های بهشتی " را برای شما انسانها شدیدا ممنوع کرده بودیم.
اما با زیاد شدن تعداد شما چیز عجیبی اتفاق افتاد که اصلا فکرش رو نمی کردیم ... هر روز بین گروهی از شما انسان ها و گروهی دیگر از انسان ها جنگ و دعوایی بر سر چیزهایی مثل آب و غذا و زوج و ... اتفاق می افتاد و ما نمی تونستیم مستقیم وارد صحنه بشیم و کنترل کنیم چون تعداد شما خیلی زیاد شده بود و از قدرت و توان ما خارج شده بود . عده ی زیادی از شما انسان ها از حضور ما غافل شده بودید و مشغول جنگ و دعوا با یکدیگر و آتش زدن قلمروهای یکدیگر بودید و از اطاعت ما سرپیچی می کردید ... بنابراین ما با استفاده از طراحی و بوجود آوردن بلا یای طبیعی مثل طوفان و زلزله می خواستیم به شما یادآوری کنیم که همه ی شما هر چقدر هم که تعدادتون زیاد باشه ، در مقابل خشم طبیعت عاجز و ناتوان هستید و تنها با کمک یکدیگر می توانید نجات پیدا کنید ...
شما انسان ها به جنگ و دعوا ادامه دادید و طبیعت و زیبایی کره ی زمین را زیر پا گذاشتید ... هر جا که می رفتید ، با خودتون آتش و خرابی می بردید و نظم طبیعت رو به هم می زدید . ما متوجه شدیم که کنترل کار از دست ما خارج شده و با این خرابی هایی که شما انسان ها بوجود آوردید ، طبیعت زمین رو خشمگین کردید و به طور حتم طبیعت برای باز پس گرفتن نظمی که شما انسان ها ازش گرفته بودید به تدریج همه ی شما رو نابود خواهد کرد ... ما متوجه خطراتی که داشت نزدیک می شد بودیم و نمی تونستیم با همه ی شما ارتباط برقرار کنیم چون " سیب های بهشتی " با به هم خوردن نظم طبیعت ، ضعیف شده بودند و پیغام ما رو به خوبی انتقال نمی دادند .
عده ی خیلی کمی از انسانها توی جزیره ای سرسبز و دست نخورده ، کنار ما مونده بودند و به ما کمک می کردند تا به حیات خودمون ادامه بدیم و برای ما کار و تلاش می کردند . ما تصمیم گرفتیم که این انسانها رو با خودمون برای مدت کوتاهی به خارج از کره ی زمین ببریم تا بعد از فروکش کردن خشم طبیعت و نابود شدن انسان هایی که از فرمان ما سرپیچی کرده بودند ، به زمین بازگردیم و دوباره از اول شروع کنیم ... ما انسان های جزیره رو نسبت به این تصمیم آگاه کردیم ولی دو نفر از اونها که اسمشون " آدم " و " حوا " بود اعتراض کردند و گفتند که : " باید انسان ها رو نجات بدیم و از جنگ و دعوا منصرف کنیم ! " ما گفتیم که : " این دیگه از توان ما خارج شده و طبیعت کره ی زمین به زودی ، قبل از اینکه ما بتونیم کاری بکنیم ، با بوجود آوردن زلزله های سهمگین ، صاعقه های میخکوب کننده ، طوفان های غیر قابل تصور ... تمام موجودات زنده ی روی این کره ی خاکی رو از بین خواهد برد و سپس همه چیز آرام خواهد شد و طبیعت دوباره شروع خواهد کرد ... ما هم می خواهیم همین کار رو بکنیم و بعد از تموم شدن همه چیز با شما دوباره شروع کنیم !
" آدم " و " حوا " ناراحت شدند و از اونجا دور شدند ... ما که مشغول حاضر کردن وسایل مورد نیاز برای خارج شدن از کره ی زمین بودیم ، ناگهان متوجه شدیم که " آدم " و " حوا " یکی از درخشان ترین " سیب های بهشتی " رو برداشتند و دارند به سمت سرزمین های سوخته ای که انسان ها اونجا مشغول جنگ و دعوا هستند فرار می کنند ... ما از این کار اون ها خیلی ناراحت شدیم چون دست زدن و برداشتن " سیب های بهشتی " رو براشون شدیدا ممنوع کرده بودیم ، ما فرصت زیادی نداشتیم و اگر بیشتر از این روی کره ی خاکی می موندیم ، خشم طبیعت قبل از هر چیزی ، نوع و نژاد ما رو از بین می برد ! برای همین با انسان های باقی مانده داشتیم از کره ی زمین خارج می شدیم که گروه های دیگری از انسان ها شروع به فرار کردند و " سیب های بهشتی " باقی مانده رو برداشتند و به سمت سرزمین های سوخته رفتند ...ما از زمین خارج شدیم و چون تعداد خیلی کمی از انسان ها برامون باقی مانده بود ، روز به روز ضعیف تر می شدیم و تعدادمون کمتر می شد.
بلاخره خشم طبیعت همه ی زمین رو فراگرفت و همه چیز و همه کس رو به غیر از " سیب های بهشتی " نابود کرد! همه چیز دوباره از اول شروع شد و طبیعت دوباره زنده شد ، ما هم با انسان های باقیمانده به همون جزیره ی سرسبز خودمون برگشتیم و چون تعداد ما خیلی کمتر شده بود ، موفق نشدیم " سیب های بهشتی " رو دوباره جمع آوری کنیم ، انسان ها رو رها کردیم تا دوباره روی زمین زندگی کنند و تولید مثل کنند و به ادامه ی حیات ما کمک کنند ... اما همیشه نگران " سیب های بهشتی " بودیم چون اگر به دست یکی از انسان ها بیفته ممکنه او رو فریب بده و دوباره جنگ و دعوا بوجود بیاره و همه چیز دوباره تکرار بشه !
این همون چیزی هست که دوباره اتفاق افتاده و دوباره خشم طبیعت کره ی زمین برانگیخته شده ... اگر به همین صورت پیش بره ، حتی ما هم نمی تونیم جلوی خشم طبیعت رو بگیریم و تاریخ دوباره تکرار خواهد شد و همه ی شما انسانها و موجودات روی زمین نابود حواهید شد.
تو باید قبل از اینکه خشم طبیعت بیدار بشه ، مکان همه ی " سیب های بهشتی " باقی مانده رو پیدا کنی و " سیب ها " رو برای ما بیاری تا نابودشون کنیم و جلوی جنگ و دعوای بوجود آمده رو بگیریم ... برای همین من باید این پیغام رو از طریق PROPHET ( اتزیو ) به تو میرسوندم " دزموند " ... عجله کن ! زمان زیادی نمونده ! "
قسمت هفتاد و چهارم : {{ بهترین پایان برای AC-2 ، یا بهترین شروع برای AC-3 }}
Ezio با تعجب می پرسه : " دزموند دیگه کیه ؟! صبر کن ! نرو ! من سوال های زیادی دارم ! " ... ناگهان " دزموند " از Animus خارج می شه و می فهمه که " تمپلار ها " از راه رسیدن و دارن میان که حمله کنند و Desmond و Lucy رو بدزدند ! دزموند و لوسی به پائین پله ها میرن و از اونطرف هم " وارن ویدیک " و سربازهاش میرسن . دزموند با مهارتهایی که از " Ezio " یاد گرفته ترتیب سربازها رو میده ولی " Warren Vidic " موفق می شه که فرار کنه و به Desmond میگه که باز هم همدیگر رو می بینیم !
Desmond و Lucy و دیگران سوار یک کامیون میشن و محل رو ترک می کنند ، توی راه Desmond می پرسه : " اون خانم کی بود که توی معبد با Ezio حرف می زد؟ اسم من رو از کجا می دونست ؟! " Lucy می گه : " من مطمئن نیستم ولی به احتمال قوی " تمپلارها " تهدید اصلی برای انسان ها نیستند و خطر خیلی بزرگتری ما رو تهدید میکنه ، هر چه که به تاریخ بیست و یکم دسامبر سال دو هزار و دوازده نزدیکتر می شیم میدان مغناطیسی کره ی زمین ضعیف تر میشه ! ، باعث می شه که زلزله های زیادتری و شدیدتری بوجود بیان ! آتشفشانهایی که برای سالها خاموش بودند دوباره شروع به فعالیت می کنند ! ... این ها همه یک جور هشدار و تلنگر طبیعت برای ما انسان ها هست که به نظم و قانون طبیعت احترام بذاریم . "
Shaun هم میگه : " به نظر من اون خانم که توی معبد داشت با " Ezio " حرف می زد ، از نزدیک شدن آخرین روز اطلاع داشت و به ما هشدار میداد که هر چه زودتر " قطعه های بهشتی " رو پیدا کنیم و از دسترس انسان ها خارج کنیم تا جنگ و دعوا خاتمه پیدا کنه و طبیعت به نظم و روال عادی خودش برگرده ! "
********************** پایان ****************************************
با تشکر از توجه و همراهی همه شما
نقل قول:
اون روشی را که پیشنهاد کردین را من رفتم ولی اصلا کار نداد میخواد به اینتر نت وصل بشه
و از طریق توضیحات پست اول هم با اجرای ipconfig /flushdns مشکل دارم
کمک کنید نزدیک یه ماهه بازی را خریدم ولی هنوز نتونستن اجراش کنم
local area connection رو اينيبل كن. فعال كننقل قول:
یکی کل داستان بازی رو میگه من تازه شروع کردم هیچی نفهمیدم
اولین باره که بازی میکنم
سلام دوستان.من بازی رو نصب کردم و اجرا هم کردم.
همون اول بازی که یارو بچه رو گرفته دستش وقتی میگه با کلیک چپ دستت رو تکون بده این کارو می کنم و دستش هم تکون می خوره ولی بازم همونو میگه.چند بار امتحان کردم بازم همینو میگه.لطفا یکی کمک کنه.:19::19:
خب فعالهنقل قول:
من با یه کانکشن دیگه به اینتر نت وصلم
من همه مراحل رو انجام دادم
ولی همون سرور مشکل داره سریع بسته میشه از توی task manager
همه ی برنامه های مربوط به اینترنت و شبکه رو بستم حتی ie
ولی نمیشه
کمک کنید
خب این بازی هم تموم شد.... خیلی حال داد....
اصلا کلا این بازیهای open world خیلی حال میده...
مخصوصا برای ما ایرونی ها که پولش رو هم نمیدیم...:31:
من در بازی Assassin creed 2 مشکل صدا دارم یعنی صدا با حرکات دهان هماهنگ نیست
دوست من بازي رو كامل پاك كنيد ...نقل قول:
به همون امضاي دوستمون مراجعه كنيد و ببينيد نوشته چه جوري كامل پاكش كنيد ...
بعد نصب كنيد و كرك امضا رو بريزيد ....
انشالله حل ميشه ...
دوست من ....نقل قول:
شما بازي رو پاك كنيد و كامل نصب كنيد....
توي امضاي يكي از دوستان روش پاك كردن و كرك كردن و ... هست ...
بفرماييد...
کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4807103&postcount=278
دوستان قضیه ی عکس ها تو بازی که اونا رو از مغازه میخریم چیه
سلام...اينا ميرن تو ويلا و باعث ميشن ماليات بيشتري جمع شه و به صندوق كه پشت سر خواهره توي ويلا هست واريز شه ...بعد ميتوني پولا رو ور داري و حال كني ...:5:نقل قول:
CODE]C:\Program Files\Ubisoft\Ubisoft Game Launcher[/CODE]
(اگر شما مسیر بالا رو در کامپیوتر ندارید یا با ارور unable to find ubisoft game launcher مواجه میشید فایل زیر رو دانلود کنید:
کد:http://www.2shared.com/file/12503846/cbab9c16/Ubisoft.html?
این سایت فیلتره لطفا فایل رو داخل یسایت دیگه بزارین:19:
سلام دوستان عزيز.من كه اين بازي رو خريدم يارو مغازه داره خودش يه ژچ براش ساخته بود و من الان مشكلي با بازي ندارم.اگه ميخوايد براتون بذارم.
ممنون بازی رو دوباره نصب کردم ولی بازم همون پروداکت کی رو از من میخواد
وقتی یه یوزر و پسورد دیگه میزنم میگه اینولید
ولی وقتی با یوزر نیم وپس اصلی وارد میشم کد رو ازم میخواد باید چیکار کنم؟
يعني شما كرك ميكنيد و اينجوري هست ؟؟؟؟اين ديگه چه جورشه ؟؟؟؟من كه نشنيدم...شما مطمنيد كرك ميكنيد ؟؟؟:18:نقل قول:
سلام.
یه مشکل.تو مرحله ای که وارد گورستان زیر زمینی تمپلارها میشم باید سربازی که فرار میکنه رو بکشم ولی من هر چی دنبالش میکنم بهش نمیرسم.چاقو هم نمیتونم پرت کنم چون به محض ورود به گورستان غیر فعال میشه!البته اون سرباز رو با چند تای دیگه تو یه محوطه دایره ای شکل میکشم ولی ماموریت کشتن سرباز در حال فرار تایید نمیشه و دری هم که بعد از کشتن سربازها نشون داده میشه اصلا باز نمیشه!!
مشکل چیه!؟
سلام دوستان.من بازی رو نصب کردم و اجرا هم کردم.
همون اول بازی که یارو بچه رو گرفته دستش وقتی میگه با کلیک چپ دستت رو تکون بده این کارو می کنم و دستش هم تکون می خوره ولی بازم همونو میگه.چند بار امتحان کردم بازم همینو میگه.لطفا یکی کمک کنه.:41::41::41::19:
یه چیز دیگه!
من وقتی از برجها بالا میرم نه علامت برج از بین میره و نه نقشه شهر باز میشه...
سلام...نقل قول:
ببين توي بازي وقتي ميگه يه كار كن بالا عكسش رو هم نشون ميده كه كدوم دكمه هست ... حالا شما يه كار كن ...اون عكس و دكمه اي كه ميگه رو توي option نگاه كن ببين چي هست ...شايد دكمه ديگه اي هست ...
نقل قول:hotfile حتما کار میکنه من 2share برام فیل نبودکد:http://www.multiupload.com/B5CBX7673D
نه عزیزم تا اونجایی که یادم اول دست و بعد چند جای دیگه ی بدن را با دکمه های دیگر باید تکون بدی ...نقل قول:
که همون طور که دوستمون گفت برو تو آپشن و بعد کنترل و کاستومایز کنترل و دکمه ای که مربوط به علامت مورد نظر هست را نگاه کن...
سلام دوستان
باز هم مشكل من الان سكانس 13 هستم و بايد اون 9 نفر رو بكشم
يكيشون هست تو كشتي هست اونو بايد چجوري بكشم:11:
هي ميكشمش دوباره از اول مياد اينم لينك عكسش
کد:http://upload.--------.com/7/1273149560.jpg
اونو باید بدون این که detect بشی بکشی. من اون نگهبانه که بیرون کشتی راه میره رو از راه دور با تیر زدم بعد محافظان سوژه که سرتا پاشون زره پوشه با شنیدن صدای تیر اومدن پایین اون ها رو هم کشتم و بعد از قسمت پشتی کشتی رفتی بالا و دو تا محافظ دیگه رو کشتم و خود هدف رو هم به راحتی کشتم.
اگه می کشیش و دوباره از اول می یاد یعنی value ات ایراد داره. یا از value جدید استفاده کن و یا از کرک جدیدی که دوستان قرار دادن.
شما باید بدون اینکه دیده بشی بکشیش...یعنی اول باید محافظ هاشو سر به نیست کنی...نقل قول:
راستي گفتم يك جا گير كردم و هر كي يه چيزي ميگفت ايجاست .كمك كنيد .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]