مرا دراين ظلمات آنكه رهنمايي داد×××دعاي نيم شبي بود و گريه سحري...
Printable View
مرا دراين ظلمات آنكه رهنمايي داد×××دعاي نيم شبي بود و گريه سحري...
يا من و تنها مي ذاري توي پرواز و سفر
يا بهم مي ريزي دنيامونو با حرف و با خبر
دنيا انگار نمي خواد تو من و باور بكني
دلشون خنك مي شه ، مريمو پر پر بكني
زيبا من يه عمره ، ديوونه ي حرفاي تو ام
عاشق امروز و قربوني فرداي تو ام
قصه ي من و تو رو يه روزي عبرت مي كنن
حرفي پشت ما بگن ؟ نه ، مگه جرأت مي كنن
تو قبول نمي كني ، بذار زمان نشون مي ده
پاسخ سوالاي سخت و هميشه اون مي ده
همين چه آورديد دست آويز را×××ارمغان روز رستاخيز را؟
اي همه هستي ز تو پيدا شده
خاك ضعيف از تو توانا شده
آنچه تغير نپذيرد تويي
انچه نمردست نميرد تويي
یا امید بازگشتنتان نبود×××وعده امروز باطلتان نمود...
در اين دنياي بي فرداي فاني
به جز فردا بگو ديگر چه داني
به جز فردا که آید همچو ابری ×××بدانم هر چه حق آموخت من را
شما بايد با ي شروع كنيد نه بيت بعد از بيت مننقل قول:
نوشته شده توسط lovergod14amorousand
ممنون از توجهتون با " ي" بديد
ياد باد آن روز كه دلها همه يارب گويند×××عاشقان را به معشوق تمنا گويند...
راستي حالا بگذريم جوابم خوب بود...
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نميآيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
ما ز ياران چشم ياري داشتيم×××خود ملك بود آنچه ميپنداشتيم...
من وبارون تووآفتاب شب وبرف/توي راه زندگي همسفريم
نكنه اسيرتنهايي بشيم/اسمونياروازيادببريم...
ما كجا و عشق رب تعالي ام كجا×××ما كجا و ناله در غم ها كجا...
انتظاروچشم به راهي
عادت چشاي خستست
دلخوشي هاي خيالي
بغز گل هاي شكسته
كاش همه گلا بدونن
توفقط مترسك هستي
جاي دل كاه توسينت
كوروكربي پاودستي!...
یه عالمه دلواپسی برای دیدن تو×××مهدی فاطمه چرا نیامد؟
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را ناز كنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
مگر ز مدت عمر آنچه مانده دريابي×××كه آنچه رفت بغفلت دگر نيايد باز...
بابا ایول عحب شعرهایی :ohno: حالا که اینطوره:
میازار موری که دانه کش است... :biggrin:
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد.......... آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد..........جز غم که هزار آفرین بر غم باد.
اینو اومدم نگین کم آورد ;)
دهد نطفه را صورتي چون پري×××كه كرده است بر آب صورتگري؟
يه عمريه تو ميدونا چشما به تو خيره مي شه
با رنگ روشن نگات ، روز همه تيره مي شه
قصه ي هر كس كه به تو بد كنه و خوب نباشه
حكايت مجرمي كه دايم تو زنجير ، مي شه
نبينمت يه وقت بشي تسليم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ي اردي بهشت
توده ي برف از هم شكافيد
قله ي كوه شد يكسر ابلق.
مرد چوپان درآمد ز دخمه
خنده زد شادمان و موفق
قيد فردا رو بايد زد ، جاده انتها نداره
قصه ي ليلي و مجنون اين روزها بها نداره
قيد فردا رو بايد زد ، هر نفس يه اتفاقه
تنها افسانه ي آتيش ،توي سينه ي اجاقه
قيد فردا رو بايد زد ، حرف تازه يي نمونده
ديگه خيلي وقته حافظ غزل آخر رو خونده
هنوز ار سر صلح داري ز بيم×××در عذر خواهان نبندد كريم...
مي لرزد آسمان ... مي ترسد آسمان
و زمان ... زمان و قلب زمان
و تپش قلب خون آلوده ي زمان ، تندتر مي شود تند تر دم به دم
و روز آزادي انسان ستمكش
نزديكتر مي شود قدم به قدم
من زائری تشنه زیر بارون
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من می میرم از این آب مسموم
اما اون که سر سپرده تا قیامت هر لحظه زنده است
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم×××روزی سراغ وقت من آیی که نیستم...
مده تا تواني در اين جنگ پشت ------- كه زنده است سعدي كه عشقش بكشت
تو با خدای خود انداز کارو دل خوشدار×××که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند...
دلم مي دهد وقت وقت اين اميد . . . . . . كه حق شرم دارد ز موي سپيد
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند×××نیارنیم شبی دفع صد بلا بکند...
دو كس در بزم تركان مست مريدي دف و چنگ مطرب شكست
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش×××حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار...
ركابش ببوسيد روزي جوان
بر آشفت و بر تافت از وي عنان!
نگاتون آخر منو كشت به هر كي كه ديديد بگيد
بذاريد اسمم لااقل جز ديوونه ها باشه
ديوونه اي كه واستون عمرشو ، جونشو گذاشت
تا كه يه بار بهش بگيد من مي خوامت بيا باشه
همي دارد اين دل هواي خدا×××كه گردد صفا روي آلاله ها...
اي كه در كشتن ما هيچ مدارا نكني
سود و سرمايه يسوزي و محابا نكني
ياران چه غريبانه رفتند ازاين خانه ×××هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه...
هميشه بي خور و بي خواب باشد
ميان موج و باد و اب باشد
در چنين ره حاكمي بايد شگرف×××بو كه بتوان رست ازاين درياي ژرف...