نی من منم نی تو توئی....
نی تو منی هم من منم.....
هم تو توئی هم تو منی.....
من با تو چنانم ای نگار ختنی.....
که اندر غلطم که من توام یا تو منی......
Printable View
نی من منم نی تو توئی....
نی تو منی هم من منم.....
هم تو توئی هم تو منی.....
من با تو چنانم ای نگار ختنی.....
که اندر غلطم که من توام یا تو منی......
وزن کلمات
وشانه های من هنوز
شب را به دوش میکشندچقدر سنگین بود!تحمل وزن کلماتوقتی که گفتی:بـــــــ.....ر.....ومی روموجایی دور از این جابارم رازمین می گذارمتا روز
هدیه به تو شود...
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
من از چشمان سبزش در شگفتم که حتی در زمستان هم بهاریست
عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر
هر چه از این درد پا پس می کشم بی فایده است
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد
برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد
صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون
پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون
آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین
بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین
پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد
میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد
ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه
بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه
عاشق تر از همه ما موش کوریست که زیبایی جفتش را چشم بسته باور می کند .....
دنیاعوض شده است
قانون عشق ورزی دلها عوض شده است
یوسف عوض شده زلیخا عوض شده است
سر همچنان به سجده فروبرده ام ولی
درعشق سالهاست که فتوا عوض شده است
از من کشیده دست طبیبم گمان کنم
فهمیده دردراکه مداوا عوض شده است
خوکن به قایقت که به ساحل نمیرسی
خوکن که جای ساحل ودریاعوض شده است
آن بی وفاکبوترجلدی که پرکشید
اکنون به خانه آمده اماعوض شده است
حق داشتی مرانشناسی به هرطریق
من همچنان همانم ولی دنیا عوض شده است
از ماجــــرای عشقـــــــت
رو سفیــــــــد بیرون آمدنــــــــد
موهایـــــــــــم
سرنوشتم را
به ستاره های چشمان تو
چسباندم
یادت هست ؟
آن عصر پاییزی را
که روی آینه
عکسی از لبخند من و تو به یادگار ماند...
به دیوانگی هایم نخند
اگر از دوست داشتن
برایت نگویم
قلبم جریحه دار میشود....
ای دوست! من خزان را به خاطر رنگش
و بهار را به خاطر شکوفه هایش
و خدایی که دل را برای تپش
وتپش را در پاسخ
پاسخ را در چشمان قشنگ تو
برای عصیان زندگی آفرید ،
دوست دارم