تا در مقام صدق و صفا پا گذاشتيم
پايي به فرق عالم بالا گذاشتيم
زين خاکدان گرفت دل ما مسيح وار
پا بر فراز گنبد مينا گذاشتيم
...
Printable View
تا در مقام صدق و صفا پا گذاشتيم
پايي به فرق عالم بالا گذاشتيم
زين خاکدان گرفت دل ما مسيح وار
پا بر فراز گنبد مينا گذاشتيم
...
من از پستي ، من از زاري، من از خواري گريزانم
منم دلبسته اين خاک من فرزند ايرانم
مگس ها دل کوچکی دارند
فکر می کنم اندازه کله يک مورچه
مگس ها پرواز می کنند
مثل کبوتر ها و عقاب ها
مگس ها عاشق می شوند و بی پروا عشق بازی می کنند
مثل اسب ها و شير ها
مگس ها زمستان ها می خوابند
مثل خرس های قطبی
مگس ها آلودگی ها را دوست دارند و مزاحمند
مثل آدم ها
از عشق، آنچه را به سخن ها شنیده ام
در یک نگاهی شبنم و خورشید دیده ام.
خورشید، بامدادان، از لای برگ ها
با بوسه و نگاه و نوازش
با ناز و نوش، شبنم لرزان را
می خواند و می چشید و در آغوش می کشید.
شبنم، ازین نوازa دلخواه و دلپذیر
سر مست،
نور و گرمی آن تابناک را
بر سینه می فشرد
آنگاه،
یک جا، تمام هستی خود را
شیرین و خوشف به یوسۀ خورشید می سپرد.
*
ای کاش، آدمی را، در پهنۀ وجود
این گونه شوق دیدار
این سان نثار و ایثار
این تار و پود پاک
این مایۀ مهر بود!
دلم مي خواست :دنيا رنگ ديگر بود
خدا با بنده هايش مهربانتر بود
ازين بيچاره مردم ياد مي فرمود!
دوستان براي مشاعره با شعر نو نهايتا از يك پاراگراف از شعر استفاده ميشه و كمتر...لطف كنيد از پاراگرافهاي بعديش در پاسخ هاي بعدي استفاده كنيد. قانون مشاعره رو رعايت كنيد حتما مشاعره ي زيباتري خواهيم داشت.ممنون
در عشق تو به درجهي تبخیر رسیده ام
و آب دریا بزرگتر از دریا شد
و آب چشم بزرگتر از چشم
و مساحت طعنه
بزرگتر از مساحت گوشت
بیش از اینت دیگر نمی توانم دوست بدارم
با تو یگانه بیش از این نمی توانم شد
لبهای من دیگر کفایت پوشاندن لبهایت نمی کند
بازوانم دیگر برای طوق انداختن بر پهلو و میان تو کافی نیست
و کلماتی که میدانم... کمتر است بسیار
از شمار خالهایی که تنت را برودری دوزی کرده است
سپیده جون بهتر یک سری به اول تاپیک بزنی تا بهتر با مشاعره ما اشنا بشی اونجا سایه عزیزم زننده تاپیک عنوان کرده که هدف اصلی ما اینجا بیان شعر در غالب مشاعره است و خیلی وقتها بچه ها یک شعر کامل کامل را می نویسند و از اول تا حالا ما همین جور مشاعره کردیم و همه هم راضی هستند خانمی
خوب اينم يه جورشه!
تنهايي و تاريكي آغاز كدورتهاست
خوش وقت سحر خيزان وان صبح و صفا دريا
بردار و ببر دريا اين پيكر بي جان را
در سينه ي گردابي بسپار و بيا دريا!
تو مادر بيخوابي من كودك بي آرام
لالايي خود سر كن از بهر خدا دريا
دور از خس و خاكم كن موجي زن و پاكم كن
وين قصه مگو با كس كي بود و كجا دريا.
از کنارِ من افسردۀ تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهرِ دریا تو مرو
ای نسیم از برِ این شمع مکش دامنِ ناز
قصه ها مانده منِ سوخته را با تو مرو
ای قرارِ دلِ طوفانیِ بی ساحلِ من
بهرِ ارامشِ این خاطرِ شیدا تو مرو
سایۀ بختِ منی از سرِ من پای مکش
به تو شاد است دلی خسته خدا را تو مرو
ای بهشتی نگهت مایۀ الهامِ سرشک
از کنارِ من افسردۀ تنها تو مرو.
و قطره های اشکی که از فراق تو می چکد
روح عطشوار مرا سیراب می کند
اینک چه سخت
لبخند معصومانه ی تو
دستان اراده ی مرا تا اوج سقوط می کشاند
و چه بی رحم است
چشمان زیرک تو
در خواب های آشفته ی من
ای کاش بی دریغ بود روزگار در سخاوت خویش
تا ستارگان
آذین آسمان پیوند ما می شدند