منم ودلی که دائم به دو دست دارم او را
اگرش نگهداری به تو میسپارم او را
.......
بهت خبر میدم
اگه شرایط هر دومون خوب بود و کاری نداشتیم
میریم
Printable View
منم ودلی که دائم به دو دست دارم او را
اگرش نگهداری به تو میسپارم او را
.......
بهت خبر میدم
اگه شرایط هر دومون خوب بود و کاری نداشتیم
میریم
اسير زلف تو گشتم كه در دام تو هستم
بيا بيا كه چنينم در صفاي دوستي
تو را طلب بنمايم بيا ز معرفتم بين
كه مي كنم همه جان را فداي دوستي
اوکی ......
ياران به ميان من و آن مست مياييد
گر مي کشد آن عربده کيشم بگذاريد
گويند که پيش آر صبوري به غم عشق
کي مي رود اين کار ز پيشم بگذازيد
...
در عشق دوست مي مانم و مي خوانم
مي نالم و مي گريم شيرين سخن آنم
هر چند كه مي سوزم كي ميز رود از خاطر
بر خاطره اش ياران چون مرغ غزلخوانم
مرغک آرزو
امشب چه بی تاب
می زند پَردر دلم
برای دیدن تو
ای تو را من خود
از خود رانده.
سرگردان و آواره
تفلک مرغک بیچاره!
در شب ِ بارانی ِ چشمان ِ من
مانده بی آشیانه.
و من خیره مانده ام
به کور سوی امید
که تو را خواهم دید.
خسته از روزم
سرم بر شانه های شب
چشم می گشایم در رویاء
که من در آغوش تو آرام خفته ام.
...
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شود
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کند
دولتي را كه نباشد غم از آسيب زوال
بي تكلف بشنو دولت درويشانست
...
تو را طلب بنمايم بيا ز معرفتم بين
كه مي كنم همه جان را فداي دوستي
يكدم آنچه در دل بود گفتيم
سپس چشمان ما از هم جدا شد
در آنجا در خم كوي p30 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگاهم با نگاهت آشنا شد
...
دیر است ای امید
جای درنگ نیست
صبر تمام شد
عشق است و ننگ نیست
مردم در انتظار
من عاشق تو ام دل عاشق ز سنگ نیست
دریانورد شو
بر کوه ها بزن
از قله ها بیا
من مرغ خسته ام
بسیار تیره شب که به الماس اشک ها
در انتظار شیشه ی شب را شکسته ام
دیرست ای امید
بگذر ز رودها
دریانورد باش
مرد نبرد باش
بر شو به کوهها
هنگامه گرد باش
از بیشه ها بیا
بشتاب و مرد باش
من مرغ خسته ام
من پای بسته ام
دیر است ای امید
س جای درنگ نیست
صبرم تمام شد
س عشق ست و ننگ نیست
مردم از انتظار
من عاشق توام دل عاشق ز سنگ نیست
----------
سایه شاعر شد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]