-
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود
آن کشيدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبير نبود
--------------------
احسنتم خواهر ، پست 7000 رو به اسم خودت زدی .... حالا به سایه بگو تو پست شماره 1 بنویسه ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
-
در پيش چشم دنيا
دوران عمر ما
يك قطره دربرابر اقيانوس
در چشمهاي آنهمه خورشيد كهكشان
عمر جهانيان
كم سوتراز حقارت يك فانوس
افسوس !
باز هم از حمید مصدق
-
سخت وسنگين است اين همه گمراهي
و ازارنده است اين سفر.
گرانبهاست اين همه تشنگي براي عشق
همان عشقي كه كورتاسا درباره اش اينچنين مي گويد
عشق ضيافي است كه دران احساس مي كني
تو به حق اينده هستي
وهزارتوهاي ناشماري در تو گل مي فشانند
هنگام كه به درگاهشان نزديك مي شوي.
-
یک چند به گیرودار بگذشت مرا.
یک چند به انتظار بگذشت مرا.
باقی همه صرفِ حسرتِ روی تو شد.
بنگر که چه روزگار بگذشت مرا.
-
آيا شفای اين صبحِ ساکتِ غمگين
بیخوابِ آخرين ستاره مُيسر نيست؟
هميشه همين قدمهای نخستينِ رفتن است
که رازِ آخرين منزلِ رسيدن را رقم میزند.
کم نيستند کسانی
که با پارهی سنگی در مُشتِ بستهی باد
گمان میکنند کبوتری تشنه به جانب چشمه میبَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه گول نخواهيم خورد
ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی ديدهايم
از اين پيشتر نيز
فالِ غريب ستاره هم با ما
از همين اتفاق عجيب گفته بود.
-
در قول و قرار تو وفا نیست ترا
یا خود سرحال دل ما نیست ترا.
گفتا: که کجا به تو درآیم؟ گفتم:
این عذر بنه کجا که جا نیست ترا.
-
اي شير، اي نشسته تو غمگين و سوكوار
اي سنگ سرد سخت
تا كي سوار پيكر تو كودكان كوي
يكبار نيز نعره بكش
غرشي برآر
از حمید مصدق
-
رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست
گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا
جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل
بعد ازین صائب سراغ از گوشهی دل کن مرا
ببخشید خیلی زیاد
-
ناکرده گنه مرا گنه می شمرد
با صبح سفید من سیه می شمرد.
دانم که چه اینم شمرد، کاش که او
دانستی، این که از چه ره می شمرد.