چرا پست من وارد نشد ؟ بعد از اینکه " ارسال جواب رو زدم " از فروم خارج شد و تو صفحه ی Username & Pass اومد .
نیم ساعت طول کشید تا تایپش کردم .
همین باعث میشه ماهی یه بار سوتی می نویسیم دیگه .
Printable View
چرا پست من وارد نشد ؟ بعد از اینکه " ارسال جواب رو زدم " از فروم خارج شد و تو صفحه ی Username & Pass اومد .
نیم ساعت طول کشید تا تایپش کردم .
همین باعث میشه ماهی یه بار سوتی می نویسیم دیگه .
مختصر سوتی منهدم شده ی من :
این پست اشتباهی شد Please بفرمایید چطور میشه پاکش کرد ؟
ووکمن جان ! سوتی های عالی مستدام !!!:31:
سوتیت خیلی باحال بود ! رئیست باحال تر !!!
:27:
نقل قول:
ای وای مردم از خنده :27::27::27:
خیلی باحال بودن مگی جان .
هردوش . نخ سوزن دومیش !!:31:
مختصر سوتی منهدم شده ی من : ( واسه چی ترکوندینش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ر [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
یکی از همکارامون رفته بود تا رفع حاجت کنه . و از قضا اون موقع من هم کنار در VC ( یکی از رفقام به WC میگه VC ) واستاده بودم .
این رفیق ما هم که انگار اون تو بهش خیلی خوش گذشته بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ، اون تو موندنش خیلی طول کشید .
یکی دیگه از این همکارای ما هم که انگار خیلی تحت فشار بود و بی خبر از همه جا چنان یورشی به در VC کرد که نمی دونم چرا قفل در عنل نکرد و خلاصه چشمتون .... حافظا
اولش من هم جریان رو نفهمیدم ولی بعد که عقب عقب رفتن همکارمون و در باز و یکی اون تو و ...
من رو میگی پهن شدم رو زمین . [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا مگه میشه من رو جمع کرد .
رفیقم که تا نیم ساعت روش نشد از VC بیاد بیرون ، اون یکی همکارمون هم که " حبس نفس " کرد و پیچیدن به خودش رو فراموش کرد .
نتیجه اخلاقی : "هیچ وقت کنار دری که تردد ازش زیاده وانستین چون بعدش نمیشه جمعتون کرد "
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اينم 2 تا ديگه ! :دي
يه روز عكاسي داشتيم ميخواستيم داروي ظهور درست كنيم همه دور يك دبه نشسته بوديم منم يك چوب براي هم زدن دارو دستم بود بعدش دوستم خواست اذيتم كنه بهم گفت : شبيه چوپانا شدي پس گلت كجاست؟
منم اومدم حالشو بگيرم گفتم : هم نشينان هستند ديگه! بعد ديدم داره هر هر ميخنده بعد سرمو برگردوندم ديدم معلممون هم باهامون نشسته!:34: ( خدا رو شكر به خير گذشت چون معلممون هم داشت ميخنديد! :دي)
------------------------------
يك روز با بچه هاي كلاس رفته بوديم خونه ي يكي از دوستام تا با هم ديگه كاراي تصوير سازيمونو انجام بديم دوستم رفت ليوان آب بياره براي تميز كردن قلمو ها بعدش مشغول به رنگ كردن شديم بعد دوستم تشنش شده بود و يك ليوان آب آورده بود گذاشته بود كنار من منم اصلا نفهميدم قلموم رو با آبش تميز كردم اونم از بخت بدش اين صحنه رو نديد آبه رو خورد! :18:
واییییییییییی خدای من ترکیدم از خنده!!!!!نقل قول:
خیلی باهال بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
خوب اگه User Name و Pass تو وارد میکردی که میومد !!!نقل قول:
پیش مدرسمون یه موبایل فروشی هست
منم یه روز که تعطیل میشدیم دیدم یکی از دوستای قدیمیم تو مغازه هست رفتیم بهش یه سلام علیکی کنیم که یهو ناظو و 4-5 تا معلم با هم داشتن رد میشدن که یهو ناظمه منو دید ( تو مدرسه خیلی سر شناسم :31: ) و یکمی نگاه کرد تا شناخت و به چند تا معلم دیگه هم گفت نگاه ایمان !!!
منم شرمنده شدم تا اومدم برم یه چیزی بگم که میخواستم با دوستم سلا علیک کنم سوار ماشین شدن و رفتن
3 شدیم رفت :41:
اوایل ترم بود و من هنوز استاد مربوط به درس دلفی رو ندیده بودم
همه ی بچه ها جلو در کلاس گارگاه ایستاده بودن
منم از یکی از دوستام پرسیدم استاد نیومده؟
گفت چرا اومده
و با دست اشاره کرد به دختری که جلو من ایستاده بود من نگاه کردم فکر کردم یکی از دانشجو هاست اخه اصلا بهش نمیخورد استاد باشه و از منم کم سن و سال تر میزد
به دوستم گفتم اذیت نکن کو استاد پس؟
دوباره به همون دختر اشاره کرد
منم بلند گفتم برو بابا یعنی تو میگی استاد اینه؟
که خوده دختره سرش و بالا اورد و گفت اره من استاد دلفی هستم
و به شما پیشنهاد میکنم درستونو حذف کنید!!!!!!!!!!
نقل قول:
من نفهمیدم سوتیش کجاش بود؟!؟!
منظورت سوتیه منه؟نقل قول:
مگی جان ، دوتا دوتا سوتی می نویسی !!؟!نقل قول:
دستت پره ها !!! کجا بودی تا حالا ؟:27:
جفتشون قشنگ بودن .
اگه من جای تو بودم - و اگه معلم نمی خندید یا خوشش نمیومد - با همون چوب می زدم تو سرش :27:
دوستت همه ی آب لیوان رو خورد ؟ :18:
بعدش چی شد ؟ چه مزه ای بود ؟ چیزی نگفت ؟:18:
به به تاپیک نگو . باقلوااااااااااااا
منم کلا سوتی زیاد میدم . همیشه هم بعد سوتی روحیه رو از دست نمیدم و اینجوری :20:
حالا یه سوتی مال عید سال قبل :
ما یه gf :36: داشتیم (خدا بیامرزتش) :31: خیلی تیز بود و خیلی هم افه کلاس میومد و ...
تعطیلات عید بود و اینا هم قرار بود برن شمال . منم خالی بسته بودم که ما میریم کیش :27:
خلاصه ما هم با پسرخاله های گرامی رفتیم بودیم یه روستایی خونه یکی از فامیل
یه روز gf ما زنگ زد و سلام ... کجایی ؟ من : عزیزم کنار دریا ، خلیج فارس ، جات خالی :39:
تا اینو گفتم یه خروس بد صدا شروع کرد به خوندن : قوقولی قو قو منم اینجوری :ohno: Gf : صدای چی بود ؟
من :صدایی نمیاد ، خروس :قوقولی قوقو gf :صدا خروسه ؟ منم دیدم تابلو شده (کنار دریا، خلیج فارس ، خروس) قضیه رو زدم به مسخره بازی آره خروس دریایی و ... لو رفت :41:
باقیش هم بماند که چقدر سوژه ی پسرخاله ها شدیم
اگه بی مزه بود ببخشید .
تو ازمون زمین شناسی ما یه بار یه سوال اومده بود:
2 نمونه کاربرد سنگ پا رو بنویسید.
اقا هر کی هرچی میتونست نوشت ولی من نوشتن مصرف بهداشتی دارد.
حدوداً سه هفته پیش من رفتم توی یکی از لباس فروشی های فردوسی .
رفتم تو و با کلی کلاس و افه و ... به پیراهنای روی قفسه اش اشاره کردم و با انچنان اعتماد به نفسی گفتم " آقا ازرا (AZERA) دارین ؟
فروشنده گفت چی ؟
گفتم پیراهن مارک AZERA .
فروشنده هم که فکر کرد مارک جدیده و گفت هنوز برامون نیومده .
من سوتیم رو گرفته بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و می خواستم یه جور جیم شم :thumbsup: که یدفه یکی از همکاراش به من گفت من این مارک رو تا حالا نشنیدم .
منم دیدم که داره تابلو میشه بلند بلند زدم زیر خنده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که سوتی دادم و می خواستم بگم ZARA ، اینقدر مشغله فکری دارم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که گفتم AZERA .
بعد هم ازشون خواهش کردم که صداشو درنیارین .
( ZARA = یه مارک لباس)
( AZERA = یه نوع ماشینی که من خیلی ازش بدم میاد ) { دروغگو دستش زیگیل بزنه }
یه بار توی اتاقم بودم و داشتم آهنگ Tainted love رو از مرلین منسون گوش میکردم و کلی رفته بودم تو حس
کله مبارک رو پایین و بالا میبدم و دستم رو برده بودم بالا و تکون میدادم که یک دفعه دیدم مامانم وایساده داره اینطوری نگام میکنه. :18:
نگو با تلفن کار داشته, منم چون توی اینترنت بودم اومده بود بگه قطع کن میخوام تلفن بزنم.
خیلی ضایع شد, الان هم که یادم میاد یه جوری میشم. :44:
لعنت به این خطوط dial up
لعنت به این قفل در اتاق من که خرابه
لعنت
امروز می خواستم برم حموم بعد یه عمری نیگا کردم دیدم به به نه شامپو داریم نه صابون!
رفتم شال و کلاه کردم و پریدم رو موتور دیدم انگار موتور پهن شده رو زمین نگا کردم دیدم پنچره
خلاصه در حالیکه به بخت و اقبال خودم لعنت می فرستادم راهی بقالی سر خیابون شدم و صابون و شامپور را خریدم و برگشتم
و یه راس خودمو گذاشتم کف حموم!!
آب و باز کردم دیدم یخه گفتم حتماً آبگرمکن روشن ...
یهو یادم افتاد که به به مثل اینکه صبح خودم سر آبگرمکن رو که سوراخ شده بود گرفتم بردیم تو ماشین
دم همتون گرم
وقتی مییام اینجا کلی میخندم!
سر کلاس جغرافی بود که معلم یه سوال کرد
جواب سوال رو از رو کتاب داشتم میخوندم که رسیدم به جایی که نوشته بود (قطر وکویت) خلاصه از این سوتی کلاسی خدا نصیب نکنه یهو خوندم (قطر وکویر)
کلاس از خنده رفت هوا از اون روز تو کلاس سوزه شدیم.
پس يادت باشه به جان ووكمن دعا كني كه تاپيكو احداث نمود ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
خدا این ووکمن جان رو از ما نگیره . خدا ستاره هاشو بیشتر کنه . خداکنه مدیر بشه . خداکنه ...نقل قول:
خوبه؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ
تا حالا پاکتی رو پست پیشتاز کردین؟
یه برچسبی روش می زنند. اگه دقت کرده باشین اون بالاش اینجوری نوشته
پست پیشتاز Post Pishtaz
من نمیدونم این اسمش چیه ولی اشتباه خیلی بزرگیه!
يك سوتي تر و تازه امروز دادم!:34:
:
امروز چون روز آخري بود كه ميرفتيم مدرسه دوستان مبايلهاشونو آورده بودن تا عكس بندازن:21:
توي حياط ايستاده بودن ژست ميگرفتن از نوع كماندويي ، هندي و...:31:
بعد دوستم اومد گفت حالا نوبت توئه بيا از ما عكس بگير موبايلشو داد دست من و رفت ايستاد كنار باغچه! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم اصلا حواسم نبود كه موبايل دستمه خيال كردم دوربين زنيته! موبايلو برعكس كردم از توي سوراخ ديافراگمش نگاه كردم بعد يهو همه خنديدن منم حسابي ضايع شدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگي جون بگو موبايل من بود :31:نقل قول:
بگو همكلاس من بودي :27:
بگو چقدر خنديديم:31:
واي يادش بخير كه هر روز به يه شوقي ميرفتم هنرستان:41:
واي حالا يه سوتي از من::31:
امروز مامانم بهم گفت برو از باغ اون گل رو بيار واسه من(آخه گل روز بود و تو گلدون بود و خيلي هم قشنگ بود)
من خنگ رفتم اون گل رو چيدم و آوردم :18:
بقيه اش رو خودتون حدس بزنيد ديگه كه چي شد:19:
وقتي مامانم افتاد دنبالم پام ليز خورد و به شدت افتادم تو حوض و خيس شدم:18:
پارسال با اعتماد به نفس کامل [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رفتم جلوي دبير عربيمون گفتم ببخشين پريچهر اسم عربي يا فارسي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ؟!!!!اونم گفت داري تست هوش ازم ميگيري اين که هم پ داره هم چ من ديگه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .
تو هم با اون مبايلت دكمش هم خراب بود!:21::27:نقل قول:
میشه واضح تر بگینقل قول:
یه بار بابام بهم گفت برو شیر برای کلمن بگیر.
منم بیرون که رفتم یادم رفت بگیرم.
شب که برگشتم بابام گفت شیر گرفتی؟
گفتم نه هر سوپری رفتم شیر نداشت.
بابام گفت: نرفتی اشکال نداره حالا چرا دروغ میگی؟ شیر کلمن رو میگم نه شیر پاستوریزه.
اسم پریچهر از این حروف تشکیل شده:نقل قول:
پ ر ی چ ه ر
میدونی که در زبون عربی این حروف وجود نداره....
پس این یه اسم ایرونی بید!!
:46:
چند روز پيش داشتم صورتمو اصلاح ميکردم کارم که تموم شد ميخواست ماشي رو خاموش کنم هرچي با شير آب ور رفتم خاموش نميشد بعد يه خورده به دستام نگاه کردم و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه سوتی ضایع از همسایمون.
آقا ما یه همسایه داریم که دخترش تو عقده. خونه ی اینها درش از اینایی هستش که شیشه اییه یعنی اول در کوچه هست که بیشترش شیشه داره و یه راهروی بلند و بعدش پله های طبقه دوم و در طبقه همکف.
تمام بر و بچ تو کوچه بودیم که دیدیم پشت در یه سایه اومد. چراغ تو راهرو روشن بود و کسی هم پشت در شیشه ای بود. یهو یکی دیگه هم اومد و این دوتا پشت در داشتن کاملا عمقی و اسیدی برای هم Love میترکوندند.
وای مارو میگی گفتیم اگر بخندیم که میفهمن. اگر چیزی نگیم که آبروشون میره. خلاصه راه درست و دینی رو انتخاب کردیم و تا تهش که حدود 5 دقیقه ای بود رو نگاه کردیم. آخر سر دوتایی اومدن بیرون و سوار ماشین شدن و رفتن. طفلکی ها تو عقد بودن.
جالبش اینجاس وقتی اومدن بیرون تازه متوجه سوتی شون شدن و انبوه جمعیت عکاس و فیلمبردار (این تیکش خالی بندی بود. عکاسمون کجا بود؟) رو که دیدن تازه متوجه شدن و سرخ شدن.
خیلی باحال بود. مردم از خنده....
با بچه ها نشسته بوديم بازي پرسپوليس سپاهان را ميديديم يه بچه ها گفت حالا بايد ببينيم پرسپوليس زنگ بعد چيكار ميكنه! تا آخر فوتبال هي تيكه بهش مينداختيم و ميگفتيم زنگ قبل خوب نبود و كي زنگ ميخوره و آقا معلم حالا مياد و...
امروز قرار بود ساعت 8نیم با دوستم بریم بیرون.
منم دیشب دیر وقت خوابیدم و گوشیمم شب گذاشتم رو ویبره کسی شب مزاحم نشه.
حالا صبح شد ما چشمامونو باز کردیم ناگهن چشمم افتاد به ساعت دیدم هنوز ساعت یک ربع به هشت هست. گفتم یکم دیگه هم بخوابم . بعد گفتم منو نیم ساعت دیگه بیدار کنین می خوام برم جایی.
خوانواده هم مارو نیم ساعت بعد بیدار کردن دیدم ساعت 10و خورده ای هست.
بعد فهمیدم چشمام خوب ندیده عقربه بزرگه (دقیقه شمار)رو 7 بوده و اون یکی کوچیکه رو 9 بوده من خنگ فکر کرده بودم ساعت یک ربع به 8 هست.بنده خدا دوستمو بگو!!
گوشیمو نگاه کردم دیدم بیشتر از 10 بار زنگ زده و کلی پیام داده. بیچاره معلوم نیست چقدر تو خیابون منتظر مونده.
اگه بد بود دیگه ببخشید. سوتی دیگه ای تو بسات نداشتم. حالا سعی میکنم فردا سوتی بهتری بدم.
سلام این اولین پست من در این تاپیک هست ...پس زیاد نخندید !
بعد از سالها بنده به دیدن "بزرگ خاندان" بزرگ ترها ی فامیلمون می رفتم
بگذریم از اینکه با شهر چندان آشنائیتی نداشتم و ....در این نوع دیدارها سعی می کنم ادب رو رعایت کنم و از طرح مباحث سیاسی و فرهنگی و مذهبی و مشکلات روزمره و ... هیچ خبری نباشه
در حین صحبت ایشان گفتند : آقا...نمی دونم شما یادت هست یا نه 10 سال پیش تو راهروی خونه قدیمیمون نشسته بودیم شما یک چیزی"نصیحتی" به من گفتی که منو به گریه انداختی و... من سریع جمله ی ایشون رو بریدم و با عجله گفتم : ای بابا ، من هم خیلی اوقات مزخرف می گم شما زیاد به دل نگیرید
دیدم چهره ایشون بهم ریخت و همراه با همسرشون بنده رو با چشمان بهت زده نگاه می کنند "ایشون 87 سالشون هست"
من هم تعجب کردم ، بعد گفت : دست شما درد نکنه من هر جایی"مجلسی" میرم اون حرف های شما رو برای مردم می گم و می گم فلانی اینو بمن یاد داد و اونوقت شما می گی مزخرف بود
ای وای چقدر همونجا خندیدم و عذر خواهی کردم ، گفتم فکر کردم چیز نا ثوابی گفتم ، خواستم مثلا به خیال خودم پیش دستی کنم
************
اقا این تاپیک 2 ماه بود غیب زده بود من الان اینجا میبینم
حالا اون حرف چی بود ؟زود بگو دارم میمیرم ؟:19:نقل قول:
اینا سوتیای منه:
من به دیشب همیشه می گم دیروز شب
به پاساژ می گم پاشاز
به آدامس می گم آدانس
یه بارم حواسم نبود به رفیقم گفتم چهارشنبه سوری چندشنبس
شما خیلی حواست خمع بوده واشه این چارشنبه سوری :31:
آقا جا آقا
سوتی های بنده گاهی حد و حصر نداره.مثلا یه بار که رفته بودم ثبت نام یک نفر واسه کلاس موسیقی .وقتی پرسیدم زمان کلاس کی هستش گفت ساعت پنج .
یه نفر هم نبود به من بگه ساعت پنج میگه حتما 5 عصر هستش دیگه ساعت صبح کی میاد کلاس موسیقی
حالا بنده هم با پر رویی فراوان پرسید پنج عصر دیگه.
و اما سوتی وحشتناک ودسته جمعی ما توی کلاس ریاضی 1 اونم ترم اول اول که سوتی نبود واقعا یه حماقت بود و با سانسور فراوان میگم اونای که فهمیدن به بقیه که نفهمیدن نگن
ما با یه عده (2 نفر از دوستان خوب)قراغر شد صبحی که دانشگاه میایم یه چیزایی هم بیاریم با خودمون (خوردنی میباشد)از خوش شانسی من دیر بلند شدم و نتوستم دوساتم رو ببینم تو ترمینال من رفتم به سلامتی سر کلاس 60 -70 نفره ریاضی که از شانس بد ما هم استاد مار و قشنگ میشناخت و بنده سابقه اخطار و اخراج از بین اون 60 -70 نفر رو داشتم .طبق معمول رفتیم نشستیم لژ که جای راد مردان است
ساعت اول این دوستای ما نیاومدن گفتیم نامردا من رو خبر نکردن .راستش اون زمونم موبایل هنوز لوسک بود و همش یکی از ما موبایل داشت .اونم من نبودم .
خب زنگ اول تموم شد و ما رفتیم بیرون دیدم خدا روز بد نده این دو تا رفیق ما عین چیز جلوی کلاس وایسادن ببخشید از این الفاظ رکیک استفاده میکنم .
ولی بوی خیلی زننده ..... از دهنشون میاد(خوردنی مثل آب)آقا من گفتم شما وسط سالن چه غلطی میکنین؟
که اینا دیدم چیزی بارشون نیس.آقا اینا با پر رویی تمام وارد کلاس شدن و نشستن تو کلاس.از قضا هم چند تا از اون خان مای محترم کلاس نیمدونم چی شد تغییر مکان دادن و اومدن نشستن آخر کلاس.یکی هم که ما ارادت خاصی بهشون قائل بودیم (ولی الان احترام معمولی چون متاهلم)نشست پیش بنده حقیر فقیر.
جونم براتون بگه ما نشستیم استاد نشست و شروع تدریس .یکی از ین دوستان نیک ما هی بر میگشت و یه متلکی با اون صدای واقعا نازکش در مورد استاد به طرف من میگفت منم از خنده داشتم روده بر میشدم ولی پرونده سیاه بود جیکم در میاومد آبروم میرفت .به زور خودم رو نگه داشته بو.دم .این خانوم بسیار محترم هم متوجه شده بود که من دارم اونجا زور میزنم که صدان در نیاد .
در این موقع بود که صدای نحس آنیکی نکو دوستم هم در امد .بابا یکی به این بگه اخه بچه توی انتگرال کجا همسایگی محذوف هست مجبوری سوال کنی؟
این رو هم متذکر بشم استاد گرامی دست ما رو از همون اول کلاس خوندن(و این رو هم بگم بعدا همون استاد واقعا فهمیدم چه انسان خوبی هستن)
استاد هم هم که از سوال این عزیز تعجب کرده بود با کمی مکث گفت آخه تو انتگرال همسایگی محذوف نداریم.
و جواب دیگه هم از دوست دیگرمون بلند شد.
و این بود منفجر کننده بنده:
((ببین این مردک مست چی داره میپرسه (البته این لفظ به ترکی گفته شدهکه واقعا وحشتناک بود)))
توی کلاسی که از ترس استاد خپ گرفته نشسته بود یه صدای ناخراشیده بلند و کنترل نشده این رو گفت ورو به من بد بخت هم گفت.
من دیگه تحمل نداشتم و با تمام قدرتم کلم رو زدم به بازوی صندلی و به زور خوندم رو گرفتم و زیر چشمی استاد و کل کلاس رو زیر نظر داشتم و میدیدم خانوم محترم کنار بنده ریز ریز میخندن .من در حالی که داشتم از ترس میلرزیدم به یکی از بچه ها اشاره کردم پاشو اینا رو از کلاس ببر بیرون .و با هماهنگی لازم عملیات خروج این دو نفر از کلاس رو انجام دادیم .و موند یه عالمه کیف و کاپشن که باید من حمالیش رو میکردم .
اون روز بزرگترین سوت بود که دادیم .یعنی اگه استاد نامردی میکرد و موضوع رو به حراست میگفت چون بنده همیشه خدا پیش این دوستان بودم کارمون به حراست که صحله منکرات و دادگاهم میکشید .
داستان خوبی بود؟