-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بالاخره پیدا کردم ..........
2 مصاحبه مختلف:
شايد ديگه نخونم.......
محسن چاوشی متولد1358/5/8 در خرمشهرم دوخواهر وسه برادر دارم
وبچه یکی مونده به آخری خانوادم
مجرد یا متاهل؟
مجرد
در حال حاضرکجای تهران ساکنی؟
سلسبیل
چه طوری به خوانندگی پا گذاشتی؟
به طور اتفاقی
اولین بار کجا به صورت نیمه حرقه ایی خوندین؟
دردوران خدمت سربازی به صورت نیمه حرفه ایی خوندم و
اولین آلبومم رو جمع کردم
آهنگسازی هم میکنی؟
من آهنگسازم نه خواننده
چه طور برای علی سنتوری انتخاب شدی؟
اینو باید ازعوامل اون فیلم بپرسین؛ شما نظرتون چیه؟
شاید یه رابطی وجود داشته؟
هیچ وقت هیچ جایی رابطی نداشتم وگرنه یه خواننده غیرمجاز محسوب نمیشدم
غیر مجاز خوان شریف
علی سنتوری کارسختی بود؟
هر کاری سختیه خودشو داره هیچ چیزی آسون بدست نمیاد
با بهرام رادان هم روبرو شدی؟
بله
فکر میکنی کار خوبی از آب در بیاد؟
دیگران چه تعریفی دارن؟
شما خودتون تعریفی از اون ندارین؟
فکر میکنم آدم باید همه چیزرو تو خودش نگه داره
آدم درون گرایی هستی؟
یه چیزی بین درونگرا وبرونگرا
خاکی وبی ریا بودن یعنی چی؟
خدا میگه توخودت رو تو خودت کوچک کن بزرگ کردن بیرونت با من
شما خاکی هستین؟
این رو باید از دوستانم و اطرافیانم بپرسین
چرا اینقدر نا امید واز زبون کسی که شکست عشقی خورده میخونین؟
این تو وجود منه... چون خیال پرداز خوبی هستم... من عشقی نداشتم
که از پیشم بره و من برای اون بخونم... لحن غم تو وجودمه
پیشنهاد بازیگری هم داشتین؟
نه
اگر داشته باشین قبول میکنین؟
نه هرکسی را بحر کاری ساختند
یعنی توی بازیگری موفق نمیشین؟
ما قبلا دیدم خواننده هایی که هنرپیشه شدن وموفق نبودن ویا بازیگرانی که به
موسیقی پا گذاشتن و موفقیتی نداشتین
این اواخر ازگوشه و کنار شنیده ایم قراره خوانندگی روکناربگذارید؟
دقیقا
چرا؟
بنا به دلایل شخصی
بی نهایت کجاست؟
خداست...
چه چیزی رو بی نهایت دوست داری؟
همونی که پرسیدی کجاست
چرا دلت از خیلی ها گرفته؟
از امیر ارجینی شاعرش باید بپرسی
یعنی برای شما وجود ندارن؟
چرا وجود دارن
چه کسایی هستن؟
بهتره بگم همون خیلی ها هستن
کنسرت هم رفتین؟
یه دونه... اون هم برای 10 دقیقه
کنسرت کی بود؟
خوانندش رو نمیشناختم
به عنوان مهمان دعوت شدین یا خودتون رفته بودین؟
به عنوان مهمان دعوت شده بودم
شهرت تلخ ؛ شیرین ؟
تا به حال بهش فکر نکردم
خواننده مورد علاقتون چیه؟
خیلی ها که نمیتونم اسم ببرم
قرار نیست که شاهد یک کنسرت از محسن چاوشی باشیم؟
سوالتون این طوری بپرسید که بهتر نیست یه آلبوم مجازاز محسن چاوشی ببینیم؟
چرا مجاز نیستی؟
تا حالا پرسیدی چرا غیر مجاز میخونی؟
چرا غیر مجاز میخونی؟
بپرس چرا مجاز نمیخونم
شعرهای کارتون رو چه طور انتخاب میکنین؟
هر کدوم که به روحیاتم نزدیک باشه... باید به شخصیت و روزگارم بیشتر نزدیک باشه
کدوم شاعر رو دوست داری؟
امیر ارجینی ؛ حسین صفا
چصور یه آدم پیر جوون میشه؟
من رو خوب نگاه کنین میفهمین
آهنگسازی علی سنتوری با کی بود؟
با خودم
اگه کسی به تنهاییات سر نزنه چیکار میکنی؟
سعی میکنم کوه درد باشم
ازاین که صدای سازت همه جا پر شده چه احساسی داری؟
این یه احساس کاملا شخصیه به نظرتون قراره دیگران این حس رو بدونن؟
تو کارتون هم الگو دارین؟
قبلا داشتم ولی الان ندارم الان کاملا خودم هستم واین رو توآلبوم آخرم ثابت کردم
مغروری؟
برگهای طلایی وقتی فکرمیکنند طلا شدن از شاخه میوفتن
موفقیتت رو مدیون چه کسی هستی؟
من که هنوز موفق نشدم
موفقیت به نظرتون چیه؟
اینه که بتونم آدم باشم
ولی شما حرف دل خیلی ها رو با آهنگهاتون میزنین؟
اونا حرف دل خودمه... اگه حرف دل خودم رونزنم که نمیتونم بخونمش ولی تا آدم بودن
خیلی فاصلست
چه کسی استعدادتون رو کشف کرد؟
هیچ کس از همون اول به موسیقی علاقه داشتم
چه طوروقتی آدم از گلایه پر میشه چیزی به جزیه سایه ازش نمیمونه؟
هروقت پراز گلایه شدین متوجه میشین
میشه کسی خالی از محبت باشه ومحتاج نور خورشید؟
ما داریم عشقای کوچولوی زمینی که مثل نورو روشنی است رو تجربه میکنیم تا یاد بگیریم
عاشق خدا باشیم چون محبت خدا اونفدربزرگه که ما نمیتونیم اون روبه بدست بیاریم پس ما
محتاج به نورخورشیدیم و نور خورشیدهمون عشق خداست
توی آسمون زندگیت ستاره ایی نیست که از نبودش خوندی؟
حتما نبوده دیگه
راه چاره کسایی که تو آسمون زندگیشون ستاره نیست چیه؟
فکر میکنم آدم بهتره دنبال نور خورشید باشه
برای بدست آوردن چیزهایی که دارین راه رو چه جوری رفتین؟
به سختی... آسون به دستشون نیاوردم هرچیزی آسون به دست بیاد آسون هم ازدست میره
چرا میخوای با خودکشی تو آسمونا پر بکشی؟
خودکشی از بین بردن جسم نیست وقتی فراموش بشی یعنی مردی و ازبین رفتی
شاید یه نفر که این مساله رو ندونه جسمش رواز بین ببره؟
هر کسی به اندازه شعور خودش برداشت میکنه
نمیشه آخریه قصه اول یه قصه دیگه بشه؟
فکر میکنین راحته؟
امکانش وجود داره؟
هر چیزی امکان داره
صدای چه چیزی آرومت میکنه؟
صدای سازم
چه موقع تا صبح بیداری ونفسهات بی تابند؟
من سعی میکنم شبها بیدار بمونم درواقع هر شب بیدارم و کارهام رو انجام میدم
من سعی میکنم شبها بیدار بمونم درواقع هر شب بیدارم و کارهام رو انجام میدم
خیالات چیه؟
من فیلسوف نیستم و نمیتونم توضیح بدم اما فکرمیکنم دنیای غیرواقعی که خیلی چیزها توش ساخته میشه
چه موقع دلت خیلی میشکنه؟
یه اتفاق، این مساله روپیش میاره ممکنه پسر بچه ایی که اسفند دود میکنه ویا پیر مردی که جوراب میفروشه
سفر..........
کیه که مسافرت رو دوست نداشته باشه
محسن چاوشی کم تحمله یا تحملش زیاده؟
سکوت
گریه دیگران تاثیری روت میذاره؟
شدیدا... چند روزی من روبهم میریزه و کاملا ناراحتم میکنه
فکر میکنی چه وفت یه آدم دلش شکسته و از یاد رفته میشه؟
وقتی فراموش بشی تقریبا مردی تصورش رو بکن تو جسمی هستی هیچ کس بهت توجه نمیکنه
اون موقغ چه حسی داری؟
به چه کسی دل میدی؟
یه چیز عجیب غریبی هست که نمیتونم جواب بدم
تا حالا کسی به دلت خندید؟
بله
چیکار کردی؟
کاری از دستم بر نیومده
گلهای یاس تو باغچتون چه بهونه ای میگیرن؟
این مساله واقعی نیست پس نمیشه جوابی به اون داد
چرا نامادری رو دوست نداری؟
در اون آهنگ نامادری را نکوبیده... گفته هیچ کس نمیتونه جای مادرآدم رو بگیره مطمئن باشین
اعتماد به نفست چه طوره؟
بد نیست
از نمره 20 چه نمرایی بهش میدین؟
نمره17
آخرین کتابی که خوندین چی بوده؟
خدا و انسان
واقعا میخواین از هنرکناره بگیرین؟!
یه ذره باید به مسائل زندگیم برسم فعلا میرم اما دوباره بر میگردم
یه ذره باید به مسائل زندگیم برسم فعلا میرم اما دوباره بر میگردم
با رقیبتون چه طور برخورد میکنید؟
باورمیکنید کاری با کسی ندارم من کار خودم انجام میدم... به نظر من رقیبی وجود نداره
چون هر کسی تو حیطه خودش کار رو انجام میده
فقر رو احساس کردی؟
بله دیگه احساس کردم و خوشحالم که احساسش کردم چون تو پیشرفتم تاثیر داشته
چطوری حسش کردی؟
وقتی توی جنگ خونه ات ویران میشه جایی برای خواب وچیزی برای خوردن نداشته باشی برادرهات
زیر پتو گریه کنن وخودت مجبور باشی لباسهای دیگرون رو بپوشی حسش میکنی
تا حالا ازدستفروش های سر چهارراه خرید کردین؟
همیشه این کاررومیکنم... البته اگه پول داشته باشیم
سقف آرزوهات کجاست؟
آرزوهای آدمها سفق نداره
انتقاد پذیرید؟
بله اگه انتقاد پذیر نبودم خیلی چیز هارو عوض نمیکردم
خدا رو چطور میپرستید؟
اونجوری که باید میپرستیدم
جواب رد شنیدن چه مزه ایی داره؟
بالاخره سخته
معمولا چه آهنگی رو زمزمه میکنین؟
چون همیشه در حال ساخت آهنگیم بیشتر همونی رو که میسازم زمزمه میکنم اما آهنگ ازبرت دامن کشان
خیلی خوشم میاد
رابطه ات با چت و اینترنت چه طوره؟
بد نیست قبلا برای ارتباط با برادرم زیاد چت میکردم اما خیلی کم شده الان
آشپزیتون خوبه؟
اون چیزهایی که بلدم رودرست میکنم مثلا سوپ آماده
غذاهای جنوبی هم بلدین؟
من درست نمیکنم ولی مادرم خوب بلده
این طور که پیداست مادرتون رو خیلی دوست دارین؟
اگه به کار آدمهای موفق نگاه کنین میبینین چه راه هایی براش باز شده واون هم فقط به خاطراحترام به پدرومادره
که تنها دلیل موفقیتشونه...مادرها توقع زیادی از بچه ها ندارن فقط یه احترام ومحبت کوچیک میخوان
آخرین آرزوت چیه؟
آخرین آرزوم نریزه آبروم
کدوم یکی از آهنگاتونو بیشتر دوست دارین؟
دو سه تا مثل کفتر چاهی ، صبوری
کدوم فصل دوست داری؟
از پاییز خاطره جالبی دارم
دوست داری هدیه بدی یا هدیه بگیری؟
هر جفتش هدیه دلهای آدمها رو بهم نزدیک میکنه
موقع عصبانیت چیکار میکنی؟
بعضی مواقع نمیتونم خودم رو کنترل کنم وداد میزنم البته اگه به نقطه قرمز برسم چون خیلی خودم رو کنترل میکنم
چه چیزهایی عصبانیت میکنه؟
خیلی چیزا هست که عصبانی و شدیدا طوفانیم میکنه
بد ترین خبر حوادثی که شندیدن چی بود؟
زلزله بم
سرعتتون تو زندگی چطوره؟
سعی میکنم آهسته باشه ولی پیوسته باشه
توی رانندگی چطور؟
افتضاح با سرعت کم هم تصادف میکنم
ارتفاع؟!
خوشم میاد... ارتفاع و دوست دارم چون جالبه به همون اندازه که دوستش دارم ازش میترسم
خوشم میاد... ارتفاع و دوست دارم چون جالبه به همون اندازه که دوستش دارم ازش میترسم
تا به حال به بن بست برخورد کردی؟
بله
برای نجات چه راهی رو پیش گرفتی؟
تو دورانی که به اون چسبیدی باید محتاط عمل کرد ونا امید نشد تو این موفقیت ها آدم آروم آروم خودش رو
از اون مخمصه بیرون میکشه
رابطه ات با بچه ها چطوره؟
خیلی دوستشون دارم
بازیگر مورد علاقتون کیه؟
استالونه رو به خاطر سهت بودنش دوست دارم قیافه خوبی نداره ولی خیلی جذابه
چه رنگی رو دوست داری؟
همه رنگها
گفتن کلمه ببخشید براتون سخته؟
نه... آدم که اشتباه میکنه باید به اشتباهش پی ببره و از طرف مقابل عذر خواهی کنه تو این مواقع باید غرورت رو
زیر پات بزاری چون اشتباه کردی
حس ششمت چه طوره؟
بد نیست مثل همه آدمها
هر چند وقت یه بار دفترخاطرات ذهنتون رو ورق میزنین؟
بستگی داره تو چه موقعیتی باشم مسلما چیزهایی وجود داره که خاطرات گذشته رو تداعی کنه
چه سازی میزنی؟
بیشتر با سازهای الکترونیک کار میکنم
زیباترین شعری که شنیدین؟
شعر روی کاغذ اونقدر جون نداره وقتی که با موسیقی تقلیل میشه تازه جون میگیره من شعرهایی رو همیشه
تو خاطردارم که اغلب با موزیک همراه بوده
تو دوران بچگی شیطون بودی؟
بله
تقلب هم میکردی؟
بله
چه طوری؟
کاغذ لوله میکردم وتوی خودکار میزاشتم وتو فرصت مناسب از روش تقلب میکردم
ازت تقلب هم میگرفتن؟
یه دفعه ازم تقلب گرفتن ومعلمم بهم 2 داده
چرا 2؟
نمیدونم شاید خواسته دلم نشکنه
فوتبالیست مورد علاقت کیه؟
مارادونا
تیم مورده علاقت کدومه؟
چون فوتبال باعث شد خیلی اززندگی عقب بیوفتم دوستش ندارم و تویه دورانی فوتبالم خوب بوده وبا
علی موسوی که همسایمون بوده بازی میکردیم اما از درس وزندگی کاملا عقب افتادم
یعنی بازیهای جام جهانی رو ندیدید؟
فقط بازیهای ایران بازی فینال، به نظرم بازیهای بیهوده ای یه چون 23 نفر باری بدست آوردن
یه کاپ میجنگند
حرف آخر؟
هنوز به آخر خط نرسیده ام
---------------------------------
محسن چاووشي: اكثر كارهايم مجوز داشت، اما...
هراز گاهي تب خوانندههاي جديد و جوياي نام بازار موسيقي را گرم ميكند... يك روز همه به دنبال رضا صادقي ميروند و روز ديگر صداي بنيامين آنها را شيفته خود ميكند... اما در اين بين بازار آلبومهاي غيرمجاز هميشه داغ داغ بوده و هست. حضور و شهرت خوانندههاي نام آشنا و بيشمار از جمله محسن چاووشي، حامد هاكان و... خيلي از اهالي موسيقي را دلسرد و نگران كرد... هر چند چاووشي براي توليد آلبومش تا مرحله نهايي مجوز هم پيش رفت اما در نهايت بدشانسي آلبومش به صورت غير مجاز منتشر شد. در هر حال گفتگو با خوانندهاي كه ميخواهد پس از اين، سكرت عمل كرده و تمام توليداتش را با مجوز رسمي به دست مخاطبانش برساند براي ما جالب بود اميد آنكه اين مصاحبه شما را هم راضي كند.او به اين باور است كه اگر كارهايش به يغما نمي رفت، همه شان مجوز مي گرفت،اما دوستان اجازه ندادند كه چنين اتفاقي بيفتد...
خانواده سبز: چي شد محسن چاووشي به جمع خوانندگان پيوست؟
چاووشي: يك روز وقتي داشتم كتاب شعر مريم حيدرزاده را ورق ميزدم احساس كردم چقدر اين نوشتهها با روحياتم
سازگار است، از آن روز به بعد مدام كلام ايشان را زمزمه ميكردم تا اينكه...
خانواده سبز: آلبوم «نفرين» آلبوم شما بود؟
چاووشي: بله... البته نفرين در حد يك ماكت باقي ماند...
خانواده سبز: يعني قرار بود مجوز بگيرد و بازخواني شود؟
چاووشي: آن كار حتي به تنظيم هم نرسيد، آن زمان وزارت ارشاد از خوانندگان ماكت كارها را تحويل ميگرفت و روي آنها مجوز صادر ميكرد كه از اقبال بد من اين آلبوم لو رفت، دست به دست چرخيد و بدون گرفتن مجوز به خانهها راه پيدا كرد.
خانواده سبز: پس به دنبال مجوز هم رفتيد؟
چاووشي: بله، اما بعد از پخش غير مجاز ديگر مجوزش را نگرفتم، چون فايدهاي نداشت.
خانواده سبز: اما اين فضا خيلي هم به ضرر شما نشد!
چاووشي: به ضررم كه نشد اما در عوض خيليها روي من حساس شدند البته وقتي فهميدند كه غير مجاز پخش شدن آلبوم كار خودم نبوده و از طرفي نفرين تنها يك ماكت بوده، كوتاه آمدند.
خانواده سبز: فكر ميكنيد عامل اصلي موفقيت كه نه ! شهرت امروز خود را مديون چه چيز هستيد، شباهت رنگ صدا و يا غير مجاز پخش شدن كارها؟
چاووشي: نميدانم از شما به عنوان يك مخاطب سوال ميكنم. اگر اين آلبوم مجاز منتشر ميشد، آن را تهيه ميكرديد؟ هر چند در اين صورت خيلي سريعتر و گستردهتر توزيع ميشد.
خانواده سبز: در عوض كنار صدها آلبوم تازه توليد شده ديگر قرار ميگرفت؟
چاووشي: مگر فريدون را چه كسي ميشناخت؟! حتي مني كه در زمينه موسيقي فعاليت ميكنم هم ايشان را نميشناختم اما وقتي آلبومش وارد بازار شد از پرفروشترينها بود.
خانواده سبز: به نظرتان آلبوم نفرين مجوز ميگرفت؟
چاووشي: خيلي از تراكهاي نفرين مجوز داشت. من به دنبال مجوز نهايي بودم كه متاسفانه لو رفت. در ضمن خيلي از كارهايي كه امروز با داشتن مجوز منتشر ميشود هم از نظر مضمون و... شبيه نفرين است.
خانواده سبز: تا به حال آلبوم مجوز دار هم منتشر كرديد؟
چاووشي: نه، اما خيلي از كارهايم از جمله آلبوم «لنگه كفش» كه تمام آهنگهايش مجوز داشت تا مرحله ثبتنهايي هم رفت اما در نهايت نه تنها به صورت غير مجاز، بلكه با كيفيت بسيار پايين پخش شد. حتي تعدادي از آهنگهايي كه براي دوستان ديگر ساخته بودم با صداي من به دست مردم رسيده بود.
خانواده سبز: چرا؟! چرا بايد تمام كارهايتان بدون اطلاع شما به صورت غير مجاز منتشر شود؟
چاووشي: اين بحث خيلي تكراري شده.
خانواده سبز: بله، موضوعي تكراري كه متاسفانه هنوز هم تكرار ميشود.
چاووشي: به هر حال كارها دست افراد به ظاهر معتمدي ميافتد كه شايد ناخواسته اين روند را به همراه دارد.
خانواده سبز: چرا اكثر كارهاي محسن چاووشي سياه است و چرا شما عشق امروزي را به اين صورت وارد موسيقي كرديد؟
چاووشي: اين حرف را قبول ندارم، چون كارهاي من سياه نبوده.
خانواده سبز: اما سفيد و اميدوار كننده هم نيست! خانواده سبز: اما سفيد و اميدوار كننده هم نيست
چاووشي: شايد ترانههايي كه من خواندم به خصوص در آلبوم نفرين تلخ باشد اما سياه نيست و با همين آلبوم هم مخاطب زيادي جمع كردم اما امروز خيلي از آن كار راضي نيستم، چون معتقدم هيچ عاشق، سخن سخت به معشوق خود نگفت.
خانواده سبز: يعني آن زمان با ترانههايشان، موافق و هم عقيده بوديد؟
چاووشي: حتما موافق بودم، چون تا با ترانهها ارتباط حسي برقرار نكنم، نخواهم خواند، ولي امروز با گذشت چهارسال ايدئولوژيهايم تغيير كرده و معتقدم خواندن نفرين بزرگترين اشتباهم بوده هر چند نفريني كه حيدرزاده خيلي خوب آن را سروده بود.
خانواده سبز: امروز چه تعريفي از عشق داريد؟
چاووشي: اجازه دهيد در اين زمينه صحبتي نكنم.
خانواده سبز: در اين مورد نظري نداريد يا اينكه چون با كارهايتان در تناقض است، ترجيح ميدهيد صحبت نكنيد؟
چاووشي: درست متوجه شديد، من قبلا كارهايي را خواندم كه با حرفهاي امروز قابل اصلاح و جبران نيست، در واقع براي صحبت كردن در اين باره، لازم به گذشت زمان بيشتري است.
خانواده سبز: يعني از خواندن آن ترانهها پشيمان شديد؟
چاووشي: امروز، با ديد ديگري به مقوله عشق نگاه ميكنم، هر چند مرز بين نفرت و عشق تنها به اندازه يك مو باريك است... اما اگر صحبتي كنم بهطور مسلم مريم حيدرزاده هم زير سوال ميرود.
خانواده سبز: براي اولين بار چه كسي تشخيص داد صداي خوبي براي خواندن داريد؟
چاووشي: شايد باورتان نشود اما تا امروز هيچكس چنين حرفي به من نزده، اگر خواننده شدم فقط با تشخيص خودم بود.
خانواده سبز: ميدانيد الان چند تا محسن چاووشي داريم؟
چاووشي: خيلي زياد. افرادي كه به نام من هر كاري از جمله ميكنند!
خانواده سبز: شايد به اين دليل است كه مردم تصوير شما را نديدهاند.
چاووشي: درست است، بايد با انتشار آلبوم مجوزدار و چاپ عكسم به اين وضعيت پايان دهم و تا زمانيكه اين اتفاق نيفتد، اجازه چاپ عكسهايم را ندارم.
خانواده سبز: پس آلبوم جديد شما را در نوار فروشيهاي معتبر پيدا خواهيم كرد؟
چاووشي: اميدوارم كه اين اتفاق بيفتد.
خانواده سبز: اشعار اين آلبوم از چه كساني است؟
چاووشي: رضا صفايي، امير ارجعيني، ليلا رضايي، حميدرضا رزاقي و ترانه مكرم براي ده تراك ترانهسرايي كردند، يك كار متفاوت با كارهاي قبليام.
خانواده سبز: در مورد اين كار بيشتر توضيح ميدهيد؟
چاووشي: در اين آلبوم صداي من شبيه هيچكس نيست. هر چند در ابتدا، همان خواننده لسآنجلسي اظهار كرده بود اين دو صدا (صداي من و خودش) كاملا متفاوت بوده و هيچ شباهتي به هم ندارند اما باز هم اين تصور را در كار جديد به كلي از بين بردم، ضمن كه اين در اين آلبوم موسيقي تلفيقي ( پاپ، سنتي) كار كردم.
خانواده سبز: چقدر با موسيقي سنتي آشنا هستيد؟
چاووشي: خيلي كم.
خانواده سبز: يعني دستگاههاي موسيقي را هم نميشناسيد؟
چاووشي: نميشناسم چون به تازگي وارد اين حيطه كاري ميشدم.
خانواده سبز: پس چطور كار تلفيقي انجام ميدهيد؟
چاووشي: به كمك دوستان سنتيكار، در ثاني ما فقط نتهاي نوشته شده را با سازهاي سنتي نواختيم.
-------------------------------------
و اینم یه مطلب جالب :
سلام دوستان.همه شما محسن چاوشي را يه آدم خوب و مردم دوست ميدانيد.محسن چاوشي براي همه ما محترم هستند.ولي من قراره كه اين سايت زا بفروشم.عدهاي آن قدر از من سوال كردند كه چرا ميخواي بفروشي و از اين جور حرفها.من هم تصميم گرفتم كه بگم.محسن چاوشي آن آدمي كه شما فرض ميكنيد نيست.اينو بلاخره همه شما ميدانيد.من با محسن در ارتباط هستم.به ايشان زنگ ميزدم.ولي الان مدتس است كه جواب من را نميدهد.بهش زنگ ميزنم با يه لحني با آدم صحبت ميكنه انگار كه باهات دشمنه.من نميگم محسن آدم بديه و خوب نيست.اصلا حرف من اين نيست.من خودم محسن را خيلي دوست دارم كه آمدم براش سايت زدم.عده اي از مردم وقتي كه مشهور ميشوند و به جا و مقامي ميرسند به سرعت خودشان را از دست ميدهند.يادشان رفته كه زماني كه ميخواستند شروع كنند همين مردم بودند كه آنها را حمايت كردند و اگه حمايت آنها بود الان اصلا تو هيج جا اسمي از آنها نبود.متاسفانه يكي از آنها محسن چاوشي است كه به سرعت خود را گم كرد.من جزو اولين كساني بودم كه براي محسن وبلاگ زدم و آخر هم اين جواب من شد.من براش ۲۵۰۰۰۰ خرج كردم و سايت زدم.بهش گفتم كه سايت زدم كه شايد خوشحال بشه گفت كه نبايد ميزدي و يه سري حرفهاي تند.....زنگ ميزنم ميگم بيام سراغت ميگه نه و باز همان حرفها.من نميگم كه من رو تحويل بگيره و.... ولي خدا را خوش نميد.آخه مني كه اين همه زحمت كشيدم حده اقل نبايد وقتي بهش زنگ ميزنم جواب من را بدهد؟ترو خدا با اين مطلب از روي تغصب برخورد نكنيد از روي غقل برخورد كنيد.چهره ي اصلي محسن ديگه براي همه آشكار شده ميخوام راي آن يكي دسته هم ثابت بشه.مني كه اين همه بهش نزديك بودم و باهاش در ارتباط بودم اينه جواب من واي به حال شما كه ميخواهيد شمارشو بيابيد و بهش زنگ بزنيد.يكي از دوستان من زنگ زده به محسن و خواسته كه كمكش كنه كه چه جوري خواننده بشه محسن هنم بهش گفته بچه برو سراغ كار خود و يه سري حرفهاي بد در حالي كه دوست من ۲۲ سالشه.بله محسن چاوشي كه همه ميشناسيدش چنين آدمي است.بلاخره به همه ثابت ميشه.ولي راستي چرا بعضي خواننده ها از جمله محسن چاوشي وقتي معروف ميشوند خودشان را چنين ميگيرند كه انگار از دهن آسمان افتادند؟(در مقاله بعدي).فقط از محسن ميخواهيم كه خودشان را اصلاح كنند.حالا الان عده اي ميگويند كه چون محسن محل من نميذاره من ناراحتم نه اصلا اين طور نيست/گفتم كه با چشم عقل بخوانيد نه با چشم تغصب.حالا حرفهاي من باورتان نشد به ادامه متن بريد و سخن مدير اجرايي كار اول محسن چاوشي را بشنويد كه شنيدنش واقعا همه را ميسوزاند ولي متاسفانه حقيقت دارد......(به ادامه متن بريد)
با تو جه به اتفاقات مو جود در بازار موسیقی سعی میکنیم حقایق را برای شما عنوان کنیم گرچه خیلی از این حقایق متاسفانه تلخ می باشد در همین راستا مصاحبه ای از علی فانی مدیر اجرایی کار اول محسن چاووشی (نفرین) که باعث عرصه وی در بازار موسیقی غیر مجاز شد را ترتیب داده ایم در ضمن ما از مردم(حتی دوستاران محسن چاووشی) نیز خواهشمندیم با تعصب گرایی با این موضوع برخورد نکنند به هر حال نظر هر کسی قابل احترام وتامل است این صحبت ها یی از زبان علی فانی است ما هم مثل خیلی از شما تنها میتوانیم متاسف باشیم!!! گروه۴ نفره فانی!!!در سال ۸۲ با محسن چاووشی. حمید رضا میرزایی .مجتبی فانی و من گروهی را برای تولید کاست در زمینه های سرمایه گذاری و مسایل فنی موسیقی زدیم که با پیشنهاد خود محسن که اسم گروه را فانی بگزاریم!!! و ۲ رای مثبت من و مجتبی فانی اسم گروه را فانی گزاشتیم(حمید رضا میرزایی ممتنع رای داد)و از عید ۸۲ شروع به کار کرد!!!!نا موفقیت محسن در ضبط صدا در استدیو پژواک!!! وقتی برای اولین بار در استدیو پژواک حضور پیدا کردیم محسن و ما روزهای خوبی را میگذراندیم در ان روزها ما همگی فقط به هدف مشترکمان و ان هم عالی شدن کارها فکر میکردیم و خیلی از شب ها ساعت ها با هم به بحث می پرداختیم!!! تا اینکه برای ضبط تراک های اماده اهنگ ها ۵ ساعت در استدیو پژواک وقت گرفتیم می خواستیم همه چیز عالی باشد اما محسن نتوانست !!! ودر انجا چون از کارهای کامپیوتریوزیر صدا ها برای انکه از سرپوش بر خارج خونی های خود بگذارد خبری نبود وهمین موضوع با عث شد محسن انروز ۲ تراک نفرین و راه دشوار را به صورت افتضاح ضبط کند!!!تصمیم عجیب محسن!به یکباره محسن تصمیم گرفت برای انکه بتواند این موضوعات را درست کند همه چیز را در اتاقش اجرا کند اما دلایل زیادی بود که ما قبول کردیم همیشه برای پذیرفتن یک نظر رای می گرفتیم ولی این بار ما مجبور به پذیرش بودیم چون محسن تا عصر سربازی بود و ما بقی را می خواست در نزدیک ترین مکان و با وسایل شخصی انجام دهد اما این موضوع چندین بدی داشت و ان هم این بود که کم کم ما با اسم های مختلفی اشنا می شدیم که هر کدام از انها دنبال هدف های خود بودند و وقتی ما به محسن بابت کارهایش اعتراض میکردیم محسن میگفت من میخواهم از نظرات دیگران هم با خبر باشم من می خواهم همه چیز بهترین باشد!!!محسن می شست خانه دستور می داد!!!با این ادعا که اقا همه کارها قسمت موسیقی بر عهده دوشش هست و تنها در کیبورد از مجتبی کمک می گرفت که با امدن رضا فوادیان ان هم کمرنگ تر شد و ما باید همه وسایل اقا را تهیه میکردیم و بارها با جلسات مختلف به دنبال همه کارهای مختلف از فبیل رضایت نامه های خانم مریم حیدرزاده اقای حمید مصدق و.. بودیم وتازه همه موضوعات ارشاد را کاملا دنبال میکردیم!yamaha740ارگ محسن بود !!!محسن با اشنایی با ما تصمیم گرفت که ارگش را بفروشد!!!و بدین طریق ما برایش فکر جدیدی را کردیم p80تهیه کردیم که نزدیک به ۲ ماه طول کشید که باهاش بتونه کار کنه!!!!و چون می خواست صداش را صاف داشته باشه براش یک کارت صدا اتوتینر و میکروفون نیز تهیه کردیم و همزمان با پرداخت هزینه های پول شعر ها از جمله مریم حیدرزاده روبرو بودیم!!!ارشاد به ما گفت از مصدق شعر نبریم!!!!ارشاد به ما گفت از مصدق شعر نبریم و دفعه اول مرگ را رد کردند اما ما سری د وم شعرها دوباره مرگ را دادیم چون می دانستیم که ۳ نفر شعر ها را تایید می کنند همین هم شد!!! ومرگ تایید شد!!!!جالب است همین موضوع برای نفرین پیش امد!!!!و یکبار ۲ خطش رد شد !!و بار دوم کلا رد شد !!!بابا به خدا کفتر چاهی ۲ بار رد شد!!!کلا ۶ تا از شعرمان مجوز گرفت(که باید نفرین ۲ خطش حذف میشد) به جز کفتر چاهی و غریب مادر!!!اما محسن می گفت باید نام کاست را کفتر چاهی بگذاریم یا جنجگوی بی سپر!!!چون زمانی این حرف را میزد که هفته بعدش کاست با نام کفتر چاهی بیرون اومد!!! که تو رای گیری این پیشنهاد رد شد!!!اقا محسن خسته شد و کار دست ما دادبالاخره کار را به ارشاد دادیم ! اما کار شکنی های ارشاد غوغا کرد!!!یادم که به خاطر تعمیرات و ایرادات الکی مثل نامه واگذاری های اداری به حمید تا ۲ ماه ما را دووندندو تازه ۲۶ ابان کار را به ما اصلاحیه دادند! همین موضوع باعث شد که از ۴ خرداد تا ۲۶ ابان فاصله زیادی بیفتد !!! حتی یادم که محسن وقتی کارهای مریم دی جی بیرون امد محسن با غیر مجاز اشنا کامل شده بود!!! گفت شما هیچ کاری نمی تونید کنید!! و چپ می رفتیم راست می اومدیم گیر می داد !!!یک بار می گفت اسم شعر ها را عوض کنیم یک بار می گفت.... کار را ول کنیم!!!ما الان مثل همه می دانیم محسن کارها را پخش کرده بود ! اما چند مدرک خیلی خوب داشتیم!!!محسن قرار بود که امضای یکی از شاعرها را برای رضایت نامه بگیرد اما موقعی که حمید به ارشاد داد از رو کپی ها شک کرد این امضا تقلبی هست !!!! چون انقدر احمق بود که به همان سبک امضای خودش هم تا حدودی امضا کرده بود! حمید به محسن یک دستی زد که تو ارشاد اونو به حکم جلب امضا می خوان نگه دارند!!!محسن قول داد تا عصر نامه اصلی را برسونه!!! اما باور کنید این بار یکی دیگه الکی نوشت !!! چون ما بعدا فهمیدیم که امتیاز اون شعر ماله یک شاعر معروف است!!! وقبلا واگذار شده!!!اما تنها شانسی که اورده بودیم این بود که حمید نامه ها را قبلا به ارشاد داده بود و چون از این همه نیرنگ خبر نداشت نامه ۲ را نزد خودش نگه داشت!!! واقعا باید همون موقع می فهمیدیم محسن اهدافش جز رسیدن به مجوز است و از ان جمله شهرت بود همین!!!خلاصه از لابه لای حرفای علی فانی۱)محسن از دیدن اصلاحیه شوکه شد انگار باور نمی کرد!!!!۲) محسن از اصلاحیه و ادامه همکاری سر باز زد!!!!۳)محسن با ما در اهنگسازی یک فیلم کوتاه که ۳ درصد بهش می دادند!! شرکت واسممان در تدوین اون فیلم هست (کارگردان مصطفی مظاهری و نام فیلم بهشت گمشده!!)۴)محسن دوستان نابابی داشت که فکر می کنم انان باعث فریبش شدند!!!۵)حمید خیلی خوش باور بود او نزدیک ۶ ماه سعی کرد موضوع را افشا گری نکند(تامجله ۲۷ اتفاق نو)۶)مجتبی اسمش هیچ جا یاد نشد این انصاف نیست!!!۷)مطمینم ما بیشتر از هر کسی ضربه خوردیم اما هنوز در دادگاه ها دنبال رای هستیم!!!۸)در اخرین خبری که ازش داشتم شنیدم بازم داره میخونه! فکرکنم بازم غیر مجاز!!!۹) همه می دانند خودش هم می داند که حمید وقتی نامردی های محسن را دید به سختی در همه جا مقابل وایستاد!۱۰)حمید محسن را دوست داشت چون حمید دنبال موسیقی را گرفت به خاطر عشق از دست رفته اش وان زمان که همه به ما می خندیدند یا مخالف بودند اون خیلی برایش این موضوع مهم بود۱۱) ما هیچ وقت او را نبخشیدیم ولی خوب مردم او را دوست دارند!!۱۲)تمام امتیاز کاست اول در دست ماست و محسن هیچ حقی در ان ندارد!۱۳) من بیشتر از حمید ومجتبی با محسن در گیر بودم چون حمید دانشجو یزد بود و مجتبی در طرف دیگر تهران۱۴)بدترین خاطره : همه این دوران پس از محسن گاهی اوقات تو خیابان که هستیم می شینیم یا وقتی تو مغازهای اهنگش را گوش می کنند می خواهیم ... اما ...۱۵)بهترین خاطره فکر میکنم افطاری ماه رمضان خانه محسن اینا و سوتی حمید!۱۶)(علی با بغض گفت):ما برای او ن بهترین بودیم وپله پرتابش واون ما را زیر پاهایش له کرد!۱۷)اسم کاست را حمید با ۲ رای مثبت و ۲ رای ممتنع (عاقبت عشق) بابت داستان خودش گزاشته بود۱۸)ما در البوم های بعدی شرکت نکردیم اما چند تراک از جمله امام رضا در زمان ما درست شده بود که مجتبی با بودن ان مخالفت کرد!۱۹)محسن از حق ریمیکس اهنگ ها ما حتی در کاست ۲ استفاده کرد!!۲۰) خیلی جالب است بدانید محسن در بازپرسی ها ان زمان که فقط خودکشی ممنوع و نفرین(عاقبت عشق) پخش شده بود قبول کرد که کاست ۲ را پخش کرده مردم میدانند!!!۲۱)حامد هاکان با حمید مشکلات فراوانی پیدا کرد! و حالا همه از هویت او با خبرند من نیازی نمی دانم حرف بزنم! از حمید سوال کنید۲۲)حمید حاضر نشد با مجله دیدار مصاحبه کند زیرا او به نظرش با این کار به حرف های بیهوده انان هویت میداد! اما دیگر مصاحبه نکرد چون از مصاحبه علی بحرینی با محسن چاووشی متعجب ماند! زیرا حرفی از مصاحبه او نزدند این را شما چه معنی می کنید از بزرگانی چون بحرینی بعید بود!!!۲۳)کار موسیقی جدیدی به نام سنت نو در دست اجرا داریم اما متاسفانه مشکلات زیادی دارد۲۴)جمله اخر:محسن به خو دش و ما ظلم کرد اما از همه بیشتر به ما !!!بیوگرافی علی فانی:۴ اسفند ۶۳ دانشجو رشته مهندسی برق قدرت تهران جنوب ورودی ۸۲
سایت هواداران محسن چاوشی
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيما بينا خواننده محبوب و موفق موسيقی محلی ايران
گل های صحرايی، عنوان موسيقی من است، آهنگ ها و ترانه هايی که رنگ و بوی کوه ها و دشت های سرزمين ما را دارد، آن ها را شخصا از ميان مردم با ذوق روستاها چيده ام. به اين ترتيب به شهرها و روستاهای اطراف ايران و به خصوص خراسان که سرزمين اجدادی من است سفر می کنم نغمه ها و آهنگ های مناطق دور افتاده ای را که بسيار قديمی و همچنان بکر و دست نخورده در ميان مردم آن منطقه باقی مانده است، گردآوری و ضبط می کنم. همه اين نغمه ها و ترانه ها زيبا و دلنشين است ولی من آن هايی که با صدای خودم بيشتر همآهنگی دارد برمی گزينم.
تور اخير شما انعکاس مطبوعاتی خوبی داشته لطفا خودتان د ر مورد کنسرت ها و گروه توضيحاتی بدهيد!
تور اَخير کنسرت های من مجموعه کنسرت های موفقی بودند که آن ها را ما در شهرهای زيادی از آمريکا و کانادا برگزار کرديم. يکی از افراد هنرمند گروه ما آقای حسين بهروزی نيا نوازنده نامی و زبردست بَربَط اين تور را ترتيب داده بودند؛ و در واقع ضمن همکاری صميمانه با گروه، مسئوليت برگزاری کنسرت هايمان را نيزبه عهده داشتند. گروه ما دو نوازنده از سازهای محلی ايران – يکی آقای جمال محمدی از مازندران (قائم شهر) که نوازنده کمانچه و له لهوا و قرنی سازهای محلی اين خطه هستند و آقای علی رضا شيروانی که نوازنده دوتار قديمی از خراسان (شيروان) هم که هميشه با من همراه و جز گروه محلی (گل های صحرائی) هستند. جالب اين که اين بار ما از هنرمند شايسته سازهای کوبهای که در لسآنجلس زندگی میکنند دعوت به همکاری کرديم. آقای هومان پورمهدی، در سازهای متنوع کوبهای؛ مسلط هستند. ساز اصلی ايشان تُنبک و نی است که در گروه ليان با هنرمندان مختلف دنيا همکاری میکنند. در گروه ما نوازندگی دَف، دايره و نقاره را به عهده داشتند.نَقاره يک ساز کوبه ای مربوط به مازندران است. هومان پورمهدی برای همکاری با اين مجموعه برنامه ها با علاقه و کنجکاوی يک پژوهشگر به شيوه نواختن درست و اصيل نقاره تسلط پيدا کرد و به خوبی از عهده آن بر آمد.
لِهلِهوا چه سازی است؟
اين ساز يک نوع نی مربوط به مازندران است که با شيوه خاصی نواخته میشود.
سوال: چه نوع موسيقی را و يا بهتر بگويم موسيقی کدام ناحيه ايران را در اين تور اجرا کرديد؟
موسيقی من شامل سه منطقه از ايران بود؛ جنوب خراسان «تربت جام»، شمال خراسان «قوچان، شيروان» و موسيقی مازندران.
موسيقی شمال و جنوب خراسان چه تفاوتی با هم دارند؟
خيلی باهم متفاوت هستند. در شمال خراسان شهرهای قوچان و بجنورد و شيروان و اطرف آن، مرکز موسيقی و تجمع هنرمندان محلی آن است که همسايه و هم مرز با ترکمن ها هستند. موسيقی در اين مناطق خراسان ضمن گرايش هايی به موسيقی معترض ترکمن ها، احوالات عرفانی و همين طور منطقه ای خود را دارد. مجموعه ای از مقام های سنتی و آوازهای عرفانی، با داستان های عشقی حماسی و همچنين بسياری آهنگ های مخصوص رقص و ترانه های شاد اصطلاحا پا دايره ای و در عين حال با لحن ها و زبان های کردی، ترکی، فارسی که شرح آن مفصل است و جای آن در اين گفتگوی ما نيست.
در جنوب خراسان مثل تربتجام و شهرهای جنوبی تر آن مثل بيرجند و قائنات، موسيقی عرفانی است و از عارف بزرگشان عبدالرحمن جامی بارها ياد میکنند و اشعار او را در مقام هايشان می خوانند. خراسان سرزمين گسترده و بزرگی است و هر منطقه آن موسيقی متفاوتی دارد. مثلا ترانههای محلی بسياری که شاد هستند و خود من هم خيلی از آن ها را خوانده ام و در واقع مردم با آن ترانه ها مرا شناختند مثل از اين جا تا به بيرجند سه گداره... و واقعاً چه گدارههايی... و يا مثل عزيز، دلبر ، ای دل بنالم، ليلا خانم، بانو و تمام تصنيف هايی که معروف شد، همه مربوط به بيرجند و اطراف بيرجند هست و ببينيد که چقدر متفاوت است. ولی من الآن که موسيقی مازندران را کار کرده و بيشتر شناختم، میبينم که در عين حال همه اين ها چقدر با هم وجه اشتراک دارند؛ حالت ها و ريتم ها و نغمههای بسيار مشابهی در آن ها میبينم. حتّی در موسيقیهای محلی مناطق ديگر دنيا ريشههای مشترکی را پيدا میکنم. که در واقع پيوند دل ها و احوالات طبيعی زندگی مردم است.
شما از سال ۱۹۹۳ در فستيوال های جهانی بسياری شرکت کرده ايد، استقبال و تاثير موسيقی محلی ايران را بر مردمان اروپا و يا مردمان غير ايرانی چگونه ديديد؟
مردمان غير ايرانی هم معمولا از اين نوع کنسرت ها به خوبی استقبال می کنند چون اين موسيقی در عين حال که ساده و مردمی است برايشان ارزشمند و دلنشين است. می دانم که ارزش موسيقی من و استقبال از آن به همين دليل است، يعنی يک موسيقی اصيل و قديمی از سرزمينی می شنوند مثلا مثل ايران، و کنجکاوند که بدانند اين موسيقی چگونه است، چه تفاوت هايی دارد، سازهايشان چيست و مربوط به کدام ملت است، شايد می دانند که هيچ فرد خاصی اين موسيقی را نساخته و از يک فرهنگ اصيل و قديمی برآمده و شناخت آن برايشان ارزش دارد.
خانم سيما بينا من می خواستم الآن به بخش ديگر کارکتر شما به عنوان يک زن پژوهشگر بپردازم. شما ساليان درازی است که در رابطه با موسيقی های محلی ايران کار تحقيقی و پژوهشی می کنيد و زحمت زيادی هم تا حال در اين راه کشيده ايد می خواستم که در اين رابطه برای خوانندگان ما بيشتر توضيح دهيد و اين که کار شما موسيقی چه منطقه ای از ايران را بيشتر شامل شده و آيا برای اين تحقيقات خود برنامه ای داريد مثلا به شکل کتاب و يا غيره در دسترس عموم قرار بدهيد؟
من از خراسان شروع کردم برای اينکه از خطه خراسان هستم و اين را می دانم که هر يک از ترانه ها و آوازهای محلی تاريخچه و سرنوشت و حکايتی ديرينه دارد اما امروزه احساس می کنم، تلاش ها و سفرهای من در جستجوی اين مقام ها و نغمه ها و خاطرات زيبای آن نيز به ارزش و اعتبار اين موسيقی افزوده است از اين جهت آوازها و موسيقی من برای خودم معنا و عمق بيشتری پيدا می کند. از کليه گردآوری هايم و بعضی خاطره ها و رويدادهای جالب آن يادداشت هايی پراکنده دارم که اميدوارم روزی بتوانم اين ها را نظم و ترتيبی بدهم و به شکل کتابی تهيه کنم.
از چه سالی اين کار را آغاز کرديد؟
در واقع از همان نوجوانی شروع کردم و تا امروز هنوز هم همچنان با علاقه به آن ادامه داده ام.
در مورد بخش ديگر فعاليت هنريتان، يعنی نقاشی هم لطفا کمی توضيح بدهيد؟
نقاشی رشته تحصيلی و دانشگاهی من است. زمانی که من به دانشگاه رفتم در دانشکده هنرهای زيبا رشته ای به نام موسيقی سنتی نبود و من يادم هست که از برنامه کودک يک بورس موسيقی به من دادند که مرا به ايتاليا بفرستند ولی من از همان کودکی هيچ علاقه ای به موسيقی اپرا و اروپايی نداشتم و از اين بورس استفاده نکردم و در دانشگاه ايران هم رشته موسيقی سنتی نبود. من طراحی و نقاشی را برای ادامه تحصيل ترجيح دادم که واقعا به اين رشته هنری هم خيلی علاقمند بودم به حق که نقاشی خيلی در زندگی به من کمک کرد چون تمام خلوت خودم را با نقاشی پر می کنم. من در دورانی دانشکده هنرهای زيبا را گذراندم که جدی ترين دوران آن به رياست مهندس هوشنگ سيحون بود. نقاشی را در دبيرستان های تهران و برای بچه ها تدريس می کردم و کسانی که مستعد بودند برايشان کلاس خصوصی می گذاشتم. همان طور که قبلا گفتم بعد از انقلاب به دليل فعاليت هنری ام از آموزش و پرورش اخراج شدم .
آيا دانش نقاشی شما در موسيقی هم به شما کمک کرده؟
به نظر خودم که خيلی کمک کرده برای اينکه تمام کمپوزيسيون مجموعه کنسرت ها يا سی دی هايم را درست مثل رنگ هايی که در بوم نقاشی می گذارم انتخاب می کنم و هماهنگی آن را در مجموعه موسيقی خودم در نظر می گيرم.
بهترين خاطره ای که داريد چيست؟
بيشترين چيزی که در خاطرم به جای می ماند عکس العمل و برخورد زيبای مردم است. يک بار با مينی بوسی همراه دوستانم از دهی به دهی ديگر در شمال ايران می رفتيم و يک روستايی زحمتکش که به نظر می رسيد برزگری باشد از من ترانه ای را با تواضع و ملاحظه زياد درخواست کرد. من هم هميشه حتی اگر خسته باشم درخواست چنين انسان هايی را با علاقه انجام می دهم به هر حال آهنگ درخواستی ايشان را خواندم و با وجود اين که همه در اتوبوس شاد و مشغول خواندن و خنده و گفتگو بودند ديدم که آن مرد گريه می کند. دوستم از او پرسيد چرا گريه می کنی سيماجان که آهنگ مورد علاقه ات را خواند؟ گفت: آخه باورتان نمی شود من هميشه اين راه را پياده طی می کردم و اين آهنگ سيماخانم را زمزمه می کردم و خيلی اين آهنگ را دوست دارم يک روز با خودم گفتم ممکنه من روزی سيماخانم را ببينم؟ و خود ايشان برای من همين آهنگ را در اين راه بخواند؟ و الآن همين کار انجام شده يعنی توی همين راه، با خانم سيما بينا، و آهنگی که دوست داشتم با صدای خود خانم سيما بينا می شنوم، آيا اين اتفاق واقعيت دارد يا خواب می بينم؟
چه آهنگی بود؟
درست يادم نيست، فکر می کنم شاه صنم بود.
از آهنگ هايی که تا به حال اجراکرديد و خوانديد کدام يک را از همه بيشتر دوست داريد و از کدام يک خاطره بيشتری داريد؟
عزيز، مجنون، برق شمشير، الله مزاره، نوايی، دل شيدا، شاه صنم و... در واقع همه را دوست دارم و نمی دانم کدام يک را بيشتر دوست دارم. از همه خاطره دارم و در مورد هر کدام می توانم داستان ها و خاطراتش را بنويسم و اين که چه اثری روی من داشته است.
به عنوان آخرين سوال در مورد لباس هايتان توضيح بدهيد. چه کسی اين ها را طراحی می کند؟
اتفاقا هميشه لباس های من مورد سوال بوده و همه کنجکاوند که در مورد آن بدانند. طرح اوليه آن را خودم می دهم. اولين باری که دعوت به کنسرت خارج از کشور شدم فکر کردم چه لباسی بپوشم که همان طوری که موسيقی من هويت و کارکتر اقوام ايرانی را دارد، لباسم هم گويای همان فرهنگ و با موسيقی ام هماهنگ باشد. به همين دليل فکر کردم که لباسم را بر اساس لباس های محلی ايران طراحی و انتخاب کنم. بنا براين بايد بگويم که لباس های من همه الهام گرفته از لباس های محلی ايرانی است که با سليقه و کمک خانم مريم مهدوی در کارگاه ايشان آماده می شود. و همچنين خواهرم مينا بينا که رشته طراحی را خوانده است لباس هايم را طراحی می کند. و هر بار من از اين دو بانوی هنرمند برای طراحی و تهيه لباس هايم کمک می گيرم. ولی سربندی که به سر دارم را خودم طراحی کردم، می دانيد که همه قوم های ما در لباس های محلی شان نوعی سربند هم دارند و من هم دوست داشتم که با سربند يا کلاهی زيبا که نشانی از سربندها و پولک های محلی ايران را دارد هويت لباسم را کامل تر کنم. اکنون به نوعی اين مدل لباس، اونيفورمی برای کنسرت هايم شده است.
-
حامد هاکان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تولید موسیقی پاپ آسان است
واژه Pop از واژه لاتین Popular به معنی عامه پسند گرفته شده است. که اکنون پرطرفدارترین سبک موسیقی در جهان است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در سال های اخیر هنرمندان بساری پا به این عرصه نهاده اند، اما عده معدودی ماندگار شده اند. همانطور که از نام این سبک نیز پیداست، در این سبک اثری به عنوان اثر خوب طلقی می شود که با استقبال عمومی مواجه شود و خوب می دانیم که این روزها موسیقی پاپ وطنی رو به افول گذاشته و کمتر اثری است که با اقبال عمومی مواجه شود.
تا چند سطر دیگر گفتگو با هنرمندی را می خوانید که با کمترین امکانات و پشتیبانی، به محبوبیت زیادی رسیده است. حامد هاکان، آهنگ ساز، ترانه سرا و خواننده آهنگ هایی است که این روزها می توانید در اکثر اتوموبیل ها و رایانه های خانگی، آن ها را بشنوید. امیدواریم از خواندن اولین مصاحبه مطبوعاتی این جوان با استعداد لذت ببرید.
از خودتان بگوئید؟ من حامد هاکان هستم، متولد 1362 در شهر ری و در یک خانواده مذهبی بزرگ شده ام. به جنوب شهر و جنوب شهرها واقاً عشق می ورزم، و از نظر مالی تفاوتی با ساکنین آن مناطق ندارم.
کار موسیقی را چگونه و از کجا آغاز کردید؟ کارم را از خانه شروع کردم. و هنوز هم در خانه کار می کنم. من با نرم افزارهای رایج که در بازار به قیمت ارزانی تهیه می شود کار می کنم و کامپیوتر خانگی من هم یک رایانه کاملاً معمولی است. به دلیل داشتن یک خانواده مذهبی، نمی توانم حتا یک ساز در خانه داشته باشم. اگر یک ساز داشتم می توانستم یک آلبوم کامل را در طول یک هفته آماده کنم. اما حالا برای آماده کردن یک ریتم، سه ـ چهار روز وقتم گرفته می شود.
من تمام آهنگ هایم را خودم می سازم و بیشتر شعرها از خودم است. در سرودن ترانه و شعرها محدودیتی قائل نیستم. و آنچه به ذهنم می رسد و از درونم برمی خیزد به روی کاغذ می آورم.
برای تولید آثار موسیقی چقدر هزینه می کنید؟ همانطور که گفتم برای تولید هر اثری تمام مراحل ساخت آهنگ، اشعار و کارهای رایانه را خودم به تنهایی انجام می دهم و هزینه خاصی تاکنون برای من نداشته است.
آیا در سایر رشته های هنری نیز فعالیتی داشته یا دارید؟ علاقه خاصی به سینما دارم و دوست دارم بازیگر شوم. هم اکنون نیز با دوستانم مشغول تولید یک فیلم کوتاه هستیم. که فیلمی مستند در باره محله های قدیمی شهرری، ازجمله محله ای که من در کودکی در آن جا زندگی می کردم، است. و همین طور از محله هایی مثل چشمه علی و... نیز فیلم گرفته ایم. دوست دارم در کار سینمایی که انجام می دهم، تمام افکار و ذهنیت خود را نشان دهم. درواقع کاری به کار تکنیک سینما ندارم و بیشتر دوست دارم درونیات خود را نشان بدهم.
بسیار جالب است که شما با این که پشتوانه ای نیز برای تولید و ارائه آثار موسیقی خود ندارید، با این حال به کار سینما هم روآورده اید، به غیر از موسیقی و سینما، دیگر چه هنری دارید؟ « با خنده پاسخ می دهد» آشپزی هم بلدم...
با اینکه هیچ پشتیبان خاصی نداشتید، چه انگیزه ای باعث شد تا این مرحله پیش بروید؟ مردم لطف زیادی به من داشته و دارند. خواستن توانستن است و من با توکل به خدا پیش رفتم. با این دو اصل کار کردم تا به این مرحله رسیدم. از نظر خودم هنوز بیش از بیست درصد از هدفی که مد نظرم بود را عملی نکرده ام، و هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن دارم...
نظرتان درباره موسیقی پاپ چیست؟ موسیقی پاپ یک نوع موسیقی حاص است، که در محدوده زمانی خاصی که با روحیات افراد سازگاری دارد شنیده می شود. مثلاً در اتومبیل و هنگام رانندگی. تهیه موسیقی پاپ آسان است و فراوان یافت می شود. جوان ها می توانند با قیمت خیلی ارزان 500 یا هزار تومان یک CD موسیقی را تهیه کنند.
نقش پشتیبان های اقتصادی در موسیقی پاپ چیست؟ پشتیبان ها از نظر مالی به تولید آثار با کیفیت بهتر که زاده امکانات بهتری است که سرمایه پشتیبان ها با خود می آورد، کمک می کنند. اما حضور آن ها محدودیت هایی هم برای هنرمند ایجاد می کند. به هر روی من تاکنون با چنین موردی برخورد نداشتم. اما فکر می کنم که حضور آنها بسیار لازم باشد تا هنرمند با امکانات و در رفاه بیشتری بتواند با آسودگی خیال به خلق آثارش بپردازد.
پشتیبان های شما چه اشخاصی هستند؟ از بهترین مشوق ها و پشتیبان های معنوی ام می توانم خانم مریم حیدرزاده را نام ببرم، ایشان که یکی از بهترین شاعران معاصر ایران هستند تاکنون کمک های فراوانی به من کرده اند. هروقت من کار جدید می کنم، اولین شخصی که آن را با دقت و حوصله گوش می کند خانم حیدرزاده است. و من خیلی به نظر ایشان اهمیت می دهم. هروقت خانم حیدرزاده به آهنگ های من گوش می کنند من منتظر عکس العمل او می مانم تا ببینم وی با گوش سپردن به آن قطعه چه عکس العملی نشان می دهد. خیلی دوست دارم بتوانم روزی زحمات ایشان را جبران کنم.
اثر بعدی شما چه نام دارد و در چه مرحله ای است؟ هم اکنون مشغول کار بر روی آلبوم «خودفروش» هستم که به زودی آماده خواهد شد، این آلبوم، مجموعه ای از قطعات پاپ اقتصادی ـ اجتماعی را در بر می گیرد. و همان طور که از نامش پیداست درباره یکی از معضلات جامعه امروزی ما است.
با آرزوی موفقیت برای شما، خودتان هرطور که مایلید این گفتگو را تمام کنید. من هم ممنون و سپاسگزارم. در تمام طول زندگی ام مولایم علی (ع) مقتدایم بوده و هنوز هم جز ایشان پناهی ندارم. مایلم مصاحبه را با یاد مولا علی (ع) به پایان برسانیم. یا علی
-
جالب بود.....ادامه بده ونوس خانوم....
-
شرمنده وقت ندارم مگر نه لام تا كام هر چيز از محسن چاووشي بود رو ميگففتم...
حالا اين مطلب داشته باشيد از يكي از كساني كه رفته فيلم سنتوري رو در جشنواره فجر ديده تا ببينيد اين چاووشي چي ميكنـــــــــــــــــــه: ايد هم ربط زيادي نداشته باشه به اين تاپيك ولي خوب ببخشيد...
بالاخره دیشب سنتوری رو دیدم . یه فیلم پر احساس و داستانگو که ماجرای تلخ یک نوازنده و خواننده ی سنتور که معتاد می شه و زندگی اش رو می بازه رو روایت می کرد. دیدن این فیلم تجربه ی عجیبی بود . خط داستانی فیلم شبیه کارای ایرج قادری بود یا خیل فیلمهایی که عشق و عاشقی یه زوج جوون و ترجیحا ًهنرمند رو نشون می ده که در نهایت به خاطر اعتیاد نابود می شه . اما حالا مهرجویی با جادوی سینماش با همین داستان ایرج قادری وار کاری می کنه که نصف سالن سینما آخر فیلم باید اشکهاشون رو با دستمال کاغذی پاک کنن !
تنهایی عظیم و تلخی ای که شخصیت اصلی فیلم آخرش باهاش باقی می مونه انقدر بزرگه که تا چند ساعت بعد از تماشای فیلم یا شاید الان که 12 ساعتی از تماشای فیلم می گذره باز هم هست .
اگه فرصت بود خیلی مفصل تر در موردش می نوشتم . ولی چند روز دیگه که سرم خلوت شد حتما ًاین کارو می کنم. یه پیش بینی : بهرام رادان حتما ًسیمرغ رو می گیره چون واقعاً شاهکار بود ! و توی فیلم یه سکانسی هست که بهرام رادان و مسعود رایگان با هم بازی اش می کنن این سکانس یکی از ماندگارترین سکانس های تاریخ سینمای ایران خواهد شد که بعدها تو کتابای تاریخ سینما در موردش حرف می زنن : سکانسی که مسعود رایگان که پدر علی سنتوریه برای سر زدن به پسرش وارد خونه اش می شه و مجبور می شه براش مواد تزریق کنه !
نکته دیگه اینکه محسن چاووشی بعد از این فیلم به شهرت وطن گیری می رسه .توی دو سوم فیلم صدای محسن توی سالن سینما پخش می شد و به خاطر سنتوری مجوز ترانه هاش هم که دیگه صادر شد .
حداقل جشنواره ای که داشت می مرد با سنتوری نفس کشید .یه نفس سوخته و تلخ اما مسیحایی!
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمد رضا شجريان در مهر ماه 1319 در شهر مقدس مشهد متولد شد و از چهار سالگي به خوانندگي علاقمند بود و گاهگاهي در منزل زمزمه هايي مي كرد و چون پدرش داراي صدايي خوب و صاحب آواز بود ، او را تشويق مي كرد و از وي مي خواست كه براي او بخواند و او را با لحن كودكانه اش براي پدر مي خواند ، در اوائل از هر كس چيزي ياد مي گرفت و آوازهاي خوانندگان معروف را دنبال و از سبك آنان پيروي مي كرد و چون داراي صدايي صاف و رسا بود ، در سال 1337 راديو خراسان او را به همكاري در رشته آواز دعوت كرد و شجريان در آغاز كار بدون همراهي ساز با خواندن اشعار طيف عارفانه جلب توجه هنر دوستان را نموده ، ديري نپاييد كه آوازه شهرت او به تهران رسيد و براي اجراي برنامه هايي در (( گلها )) توسط روانشادداود پيرنيا دعوت شد در سال 1345 با اين برنامه همكاري اش را شروع كرد و اولين برنامه اش (( برگ سبز )) شماره 216
در مايه افشاري بود كه به همراهي سنتور شادروان رضا ورزنده اجرا شد و پس از آن در بيش از يكصد برنامه (( گلها )) و (( برگ سبز )) شركت جسته و در حدود 250 برنامه ديگر را در راديو اجرا نموده است . او تقريبا 75 تصنيف جديد و قديم را كه اكثر آنها توسط موسيقيدانهاي معروف بازسازي شده اجرا نمود كه هر يك از آنها از لطافت و شيوايي خاصي بهره مند است . شجريان در ميان شعراي ايران به مولانا ، سعدي و باباطاهر عشق مي ورزيد ولي بيش از همه مريد حافظ است و بيشتر اشعار آوازهاي خود را از اين بزرگان شعر و ادب انتخاب كرده است . او از سال 1345 نيز با استاد احمد عبادي آشنا شد و شاگردي و دوستي او را برگزيد و از سال 1346 در كلاس استاد مهرتاش تعليم شيوه و سبك ايشان را فرا گرفته و از سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا شده و تعليم سنتور و رديف هاي آواز استاد صبا را دنبال كرده و از سال 1352 نزد استاد عبداله دوامي كليه رديف هاي موسيقي كلاسيك و اصيل ايراني و تصانيف قديمي و شيوه تصنيف خواني را آموخته در سال 1354 به استاد نور علي خان برومند مراجعه نمود ؛
سبك و روش خوانندگي سيد حسين طاهر زاده را فرا مي گيرد و در خلال اين ايام نيز شيوه خوانندگي : اقبال السلطان ، تاج اصفهاني ، ظلي ، اديب خوانساري ، قوامي و بنان را از روي صفحات و نوارها به دقت دنبال كرده و به رمز و راز و شيوه هاي خاص هر يك از آنها به گونه اي راه يافته و آشنا شده كه از عهده اجراي هر يك از آن سبك ها به خوبي بر مي آيد . از سال 1354 تدريس هنرجويان را در رشته آواز در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به عهده داشته و تا سال 1358 كه اين رشته تعطيل شد به تعليم دانشجويان مشغول بوده است . شجريان از اواخر سال 1357 تا تير ماه 1358 مجموعا 5 سرود مهيني خواند كه از طريق نوار كاست عرضه شده و از اين تاريخ به بعد همكاري خود را با هيچ سازمان دولتي ادامه نداده در خانه به تحقيق و تدوين رديفهاي آواز و گاهي هم تدريس هنرجويان قديمي اش ادامه مي دهد . او از حزب و حزب بازي سخت متنفر و مبرا
از كليه فعاليتهاي سياسي بوده و هدفش فقط اعتلاي فرهنگ و ادب و موسيقي ايران زمين مي باشد و هنر خود را فقط براي پيشبرد و حفظ موسيقي سنتي وطنش ايران مي خواهد و هيچوقت هنر خود را براي ايدئولوژي خاص و يا گروهي ويژه به كار نگرفته است .
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استاد غلامحسین بنان گنجینه آواز کلاسیک ایرانی
بنان در خانواده هنردوست و اعیان خود که نسبت نزدیکی با ناصرالدین شاه داشتند - مادرش برادر زاده ناصرالدین شاه بود - با آوازهای پدر اولین درس های موسیقی را آغاز کرد و پس از مدتی همراه با خواهرانش به مکتب مرتضی نی داوود نوازنده و آهنگساز نامدار ایران راه یافت که اولین معلم رسمی او در واقع نی داوود بود. او آواز را بعدها نزد ضیاء الذاکرین و ناصر صیف به روش سینه به سینه ادامه داد، او آنزمان شناختی از تئوری موسیقی و نت نداشت و آواز را به شیوه قدما و بدون توجه به جایگاه صدایش می خواند. سال ها بعد به دعوت روح ا... خالقی نزد صبا رفت تا به جمع خوانندگان مکتب وزیری بپیوندد.
ابوالحسن صبا در اولین دیدار متوجه استعداد و توانایی های بنان شد. آشنایی غلامحسین بنان با روح ا... خالقی، علی نقی وزیری و مخصوصا ابوالحسن صبا نقطه عطفی در زندگی هنری بنان محسوب می شود. بنان پس از آشنایی با این بزرگان، همچنین استفاده از راهنمایی های آنها در زمینه آواز، پس از چند سال به ستاره ای در آسمان آواز ایرانی تبدیل شد.
مخصوصا راهنمایی های وزیری که در اروپا دوره های آواز کلاسیک دیده بود باعث شد بنان در محدوده صدایی خود بخواند و به رسم بسیاری از خوانندگان آن روز با فشار تولید صدا نکند. آنزمان وزیری با ارائه طرح های جدید خود در موسیقی ایرانی و مخصوصا تئوریزه کردن آن مورد توجه موسیقیدانان بود. وزیری با معرفی کردن استانداردهایی برای اجرای موسیقی ایرانی، جریان موسیقی ایرانی را به طرف نظم جدیدی هدایت می کرد. او از خوانندگی با استیل غلط بیزار بود که تاثیر این ایده هایش را روی اکثر خوانندگان و نوازندگان همنسلش به طور واضح می توان دید. وزیری به شاگردان و مجریان طرح هایش هم که باید نمونه کامل ایده های او می بودند توجه بیشتری داشت.
بنان نیز که آن زمان یکی از بهترین مجریان طرح های وزیری بود با آواز پاکیزه و خوش تکنیک خود جربان آواز خوانی کلاسیک ایرانی را به سمت خود می کشید. کم کم آوازهای بنان در رادیو شهرت زیادی بین مردم کسب کرد و هنرمندان بزرگ رادیو که بیشتر از شاگردان صبا بودند با ساخت قطعاتی همکاری خود را با او آغاز می کردند. همچنین هنرمندان بزرگی مانند جلیل شهناز و حسن کسایی که اصفهانی بودند در سفرهایی که به تهران داشتند، در جواب آواز با او همکاری می کردند.
می توان گفت مهمترین همکاران بنان در تولید موسیقی خالقی، محجوبی و رهی به عنوان ترانه سرا بودند. بنان آنزمان میان خوانندگان ایرانی، آوازه خوانی پیشرو در موسیقی ایرانی محسوب می شد. بسیاری از آوازهای او را پیانو و ویلن دو ساز محبوب آن دوران همراهی می کردند که آن سال ها اولین تجربه های همکاری با سازهای غربی و از همه مهمتر تجربه همکاری با ارکستر بزرگ به اجرا در می آمد. هنوز هم آوازهای بنان با ارکستر و یا پیانو جزو بهترین نمونه های این نوع موسیقی است. هوشمندی بنان در اجرای تصنیفهای من از روز ازل ساخته مرتضی محجوبی، توشه عمر ساخته مهدی مفتاح در زمانی که آواز رایج هنوز بی سروسامان و تا حدی زمخت بود قابل تحسین است. با این حال اگر بنان با بزرگانی چون، نی داوود، صبا، وزیری و خالقی روبرو نمی شد، هیچگاه به چنین جایگاهی نمی رسید.
خوانندگان زیادی هم نسل او آنروزها بودند که هم از نظر وسعت هم حجم صدا بر او برتری داشتند ولی بنان با ظرافت و تیز بینی مخصوص خود همواره چند گام جلوتر از آنها بود.
وقتی بنان به میانسالی رسیده بود، خوانندگان زیادی وارد رادیو شده بودند که از نظر ظرافت و دقت در شکل ارائه موسیقی و کلام گاهی با او برابری می کردند. در میان خوانندگان مرد حسین قوامی و محمد رضا شجریان که خود بهره گرفته از بنان بود از این جمله اند، اما هنوز شنودگان و دوستداران سبک آواز بنان، همچنان مجذوب آثار او بودند و روز به روز به محبوبیتش افزوده می شد. در سال 1336 بنان در یک سانحه رانندگی چشم راست خود را از دست داد که این اتفاق تاثیر شدیدی در روحیه او داشت. بنان پس از این ماجرا دچار افسردگی شد ولی همچنان با قدرت به کار خود ادامه می داد.
آواز بنان چه در کنار ارکستر و چه همراهی با تک ساز چنان پاکیزه و تکنیکی بود که امروز کمتر خواننده ای قادر است ویبره ها، غلتها و تحریرهای بنان را با ظرافت او اجرا کند. دوره حیات بنان مصادف بود با آخرین سالهای زندگی خوانندگان کهنسال قاجار (که بعضی همچنان می خوانند) تا خوانندگان پس از انقلاب که در راس آنها شجریان بود. از طرفی گروهی که هم مکتب وزیری بودند در جامعه موسیقی ایران مشهور و حتی می توان گفت یکه تاز بودند. این تحولات در موسیقی کلاسیک غربی هم با نظم و استحکام بیشتری همراه بود که تاثیر مستقیم آن روی ارکسترهای بزرگ که مجری نوعی از موسیقی ایرانی بودند به بخوبی قابل لمس بود. بنان با هوشیاری ذاتی خود غیر از اینکه کلا صاحب تیپ خاص در آواز خوانی بود؛ آوازی که او با ارکستر اجرا می کرد و آوازی که با یک ساز می خواند کاملا متفاوت بود همچنین همکاری بنان با ارکستر مایه هایی از خوانندگی غربی را دارا بود.
از خصوصیات ممتاز بنان این است که گاهی آوازهایش همچون تصنیفهای او محبوبیت یافته؛ مانند تاب بنفشه می دهد، دیلمان و آمد اما که اینها همگی نشاندهنده استعداد و دانش بالای موسیقی اوست.
بالاخره غلامحسین بنان گنجینه آواز کلاسیک ایرانی در سال 1362 در بیمارستان ایران مهر درگذشت. پری بنان همسرش به احترام او ساعت های خانه بنان را از آنروز تا کنون متوقف کرد. روی قبر بنان در امام زاده طاهر کرج نوشته شده الهه ناز ...
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شادمهر عقیلی متولد 1351/7/11 ملقب به سلطان پاپ بچه خیابان هاشمی تهران اصلیت طالقانی فرزند آخر خانواده پدرش و برادرانش را در جنگ تحمیلی از دست داد که این مطلب همواره از سوی خود شادمهر تکذیب شده
در شرایط سخت مالی بزرگ شد گیتار زدن را از حرکات دست گیتاریست ها یاد گرفت فوق لیسانس از هنرستان موسیقی تا 24 سالگی به خواننده شدن فکر نمیکرد بی علاقه به موسیقی اصیل و سنتی اغلب ساعات روز را در اتاق کوچکش به تمرین موسیقی میپرداخت برای تماشای کلیپ های خارجی بیتابی میکرد رفت و آمد های مدام به صدا و سیما برای کار در تلویزیون در سالهای 72و 73 اواسط سال 75 چند آهنگ غیر مجاز را در زیرزمین های کرج خواند
متنفر از تجملات ویلون را خودش یاد گرفت و استاد سوت زدن هست هرگز حتی سیگار هم نکشیده ،
همانگونه که دیدید شادمهر عقیلی در فیلم شب برهنه حتی سیگار دست گرفتن هم بلد نبود رفاقت با جوانان سالم را دوست دارد
با قرض ارگ خرید
کم غذا و تحت تاثیر محبتهای مادرش
با دست مزد اولین کاستش ( بهار من ) یک پراید خرید
از هیچ غذایی بدش نمی آید
مردم برای خرید آلبوم مسافر او جلوی نوار فروشی ها صف میکشید ند ، که حتی به عده ای هم کاست نمیرسید
چون خیلی ها چند تا چند تا این آلبوم را خریداری میکردند و تمام میشد
خودش را مدیون هیچ کس نمیداند جز مادرش و محمد تقی برادرش
همیشه پشیمان از امضای قرارداد با شرکت پیغام سحر
عاشق اتومبیل بی ام و
بیشتر شعرهای او را نیلوفر لاری پور گفته است
الگوی گیتار : اردشیر فرح
شناگر ماهر ( خصوصا شنای قورباغه )
حساسیت بیش از حد نسبت به دندانهایش
دست به جیب برای دوستان طراز اول
کم حرف
در تهران پاتوق هیشگی نداشته
اختلاف با بهروز صفاریان بعد از آلبوم مسافر
شایعه عمل زیبایی بینیش رو تکذیب میکنه
هر روز اگر گیتار تمرین نکند پکر میشود
نازانگشتا ( خشایر اعتمادی ) و غزل (سعید شهروز ) اوج هنر آهنگ سازی او برای دیگران است
زیاد دوست ندارد با کسی مصاحبه کند
روزی دویست هزار تومان درآمد بابت آموزش و نوازندگی گیتار و ویلن در تهران
هرگز حاضر نشد که در آلبوم هیچ خواننده ای هم صدایی کند
اختلاف شدید با محمد اصفهانی در تابستان 1379
یک پوستر را با سرمایه شخصی خودش به بازار فرستاد
عاشق خرید کفش و بیزار از سیاست
بابت بازی و خونندگی در پرپرواز 10 میلیون تومان گرفت
نارضی از گریمش در فیلم شب برهنه
درشرایطی به کانادا رفت که مسولین داشتند به خاطر منافع خودشان او را از موزیک پاپ کشور پایین بیاورند
ماهی یک بار به شمال میرفت
... آرزوی برگذاری کنسرت را در استادیوم آزادی داشت اما باز هم مسولین ارشاد
خواننده محبوب : ریکی مارتین
اهل شب نشینی و روزنامه خواندن نیست
استاد کوک کردن سنتور
بعد از سفرش به کانادا فیلم شب برهنه با شکست مالی بدی روبه رو شد
عاشق ماشین عوض کردن
به پیشنهاد ، دوستش برای راه اندازی فروشگاه جواب منفی داد
نه ازدواج کرده ، و نه به خواستگاری رفته
آلبوم آدم و حوا رو خیلی دوست دارد و این آلبوم در ایران هنوز توقیف هست
علاقه مند موسیقی ترکی
با چند خانواده در تورنتو دوست است
گرفتن تصدیق بین المللی در کانادا
آموزش خصوصی گیتار و ویلن در تورنتو
محبوب ترین چهره موزیک پاپ ایران در خارج از کشور
فقط در یک سر شماری کوچک شادمهر 20 ملیون هوا دار داشته
طرح کلیپ هایش را خودش میدهد
خیالی نیست را بدون دست مزد خواند ولی برای آدم فروش دست مزد خوبی گرفت
وبلاگ ها ویا سایت های تقلبی در مورد خودش را هیچ گاه تکذیب نکرده و میگوید که هیچ سایت و یا وبلاگی را
خودش اداره نمیکند و اینها همه طرفدارانش هستند
قرار داد با 2 خواننده زن لس آنجلسی که برای آنها آهنگ سازی کند
و روزی 1 یا 2 بار با مادرش در ایران تلفنی صحبت میکند
قبل از عید سال 83 دست راستش شکست
در تدارک کنسرتهای بزرگ در کشورهای پر جمعیت ایرانی
هیچ گونه هد ف و یا قصد باز گشت ندارد.........
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زنده یاد مازیار: خوش به حالت كبوتر هر جا بخوای پر می کشی
زنده یاد مازیارحدود یك سال و اندی پس از صادر شدن مجوز و انتشار آلبوم ماهیگیر، كاست دیگری با صدای مرحوم مازیار منتشر شد. این آلبوم كه كبوتر نام دارد در حقیقت دومین مجموعه از آثار مازیار است كه پس از انقلاب اجازه انتشار نیافته بود. پس از انقلاب البته قبل از انتشار كاست ماهیگیر كودك قرن و خیلی قبلتر از آن بوی گندم با كركسها میمیرند منتشر شده بود كه كودك قرن مجموعهای بود از آهنگهایی كه مرحوم مازیار پس از انقلاب خوانده بود. كار تا مرحله ضبط صدا در استودیو پیش رفته بود، اما اجل مهلت نداده بود كه به سرانجام برسد. بعداز فوت مرحوم مازیار سعید محمدی مطلق كار را تنظیم كرده بود و این تنها كاست بعد از انقلاب مازیار بود كه با اجازه خانوادهاش منتشر شده بود. كاست بوی گندم خودش ماجرا دارد. آشنایی مازیار با افسانه سهایی درست در سال 57 اتفاق افتاده بود. درست سر مرز خواندن و نخواندن مازیار.
مازیار آن موقع به عنوان یك خواننده مطرح فعالیت داشت. تا سال 58 هم فعالیت داشت و از سال 59 كمكم به حاشیه رفت؛ بیهیچ دلیل مشخصی. او آن موقع ترانه زیبایی خوانده بود به نام شهید با آهنگی از بابك بیات برای شهیدان وطن اما این هم برگ برندهاش نشد. جوان بود و خوشصدا. هیچگاه از محدوده اخلاق فراتر نرفته بود. تمام آهنگهایی كه خوانده است به سی ترانه نمیرسد. تمام ترانههایش قابل پخش هستند و اكنون كه دیگر سوءتفاهم رفع شده است تقریبا همه آهنگهایش از رادیو و تلویزیون پخش میشود. بعداز آنكه سطح موسیقیهایی كه از رادیو پخش میشدند آنقدر پایین آمد كه صدای همه درآمد آنوقت بود كه همه به این نتیجه رسیدند كه مازیار، فرهاد، یغمایی، اصلانی، مهرپویا، آرتوش و دیگران همان قلههای موسیقی پاپ مملكت هستند كه میتوانند راهگشای جوانان این عرصه باشند.
مازیار افسانه را نمیشناخت اما افسانه میشناختش. از طریق رادیو و تلویزیون كارهایش را شنیده بودودیده بود. خودش حالا میگوید كه مازیار خواننده مورد علاقهاش بود و لابد چقدر پرواز كرد كه وقتی با مازیار آشنا شد و این آشنایی توام با ازدواجی توام با عشق شد. آن موقع مازیار در برنامه رنگارنگ تلویزیون فعالیت داشت. بعد كه از تلویزیون بیرون آمد هنوز همان خواننده خوشصدا بود و خوش تكنیك و همان چهره محبوب. او نمیتوانست ازآواز دور بماند و بنابراین به صورت خصوصی تعلیم آواز میداد در منزل. آن هم به صورت رایگان. نمیتوانست نخواند. حتی وقتی كه آواز را تدریس میكرد چیزی در درونش و در حنجرهاش بود كه وادارش میكرد بخواند.دنبال مجوز بود. نمیخواست غیر از آن باشد كه قانون میخواهد. البته در سال 59 كاستی را كار كرد به نام داری كه در آن چند آهنگ محلی مازندرانی را اجرا كرد با چند كار از محمد شمس، علیرضا میبدی و عمادرام. آن زمان انتشار كاست احتیاجی به مجوز نداشت. آن كاست با استقبال گستردهای مواجه شد و فروش خوبی داشت.
حدود سال شصت بود كه مساله مجوز مطرح شد و مازیار هم مشمول یك بیسلیقگی سلیقهای شد ونتوانست مجوز بگیرد. هر وزیر جدیدی كه میآمد مازیار میرفت در سیستم موسیقیاش مجوز بگیرد و همهاش موكول میشد به بعد.میخواست همانطوری كه قانون میخواهد باشد و با مجوز تعیین شده كار كند. این محدودیت را خودش برای خودش وقتی كه احتیاج به هیچ مجوزی نبود تعیین كرده بود؛ آنگاه كه هیچگاه از محدوده اخلاق فراتر نرفت، هیچ وقت از محدوده موسیقی سالم، اصولی و علمی فراتر نرفت و همیشه و حتی قبل از انقلاب آن وقت كه خیلی جوان بود سعی كرد به هیچ نوع ابتذالی نزدیك نشود. وطنپرست بود و با وجود همه نیاز مالی هیچ توجهی به پیشنهادات آن طرف آبها نداشت.
خوانده بود: هر دری بسته شد/به روی من شكسته/ای كه بر خستهدلان درو نبستی منو دریاب
مازیار دنبال مجوز بود اما یك نفر دیگر مجوز گرفته بود برای آنكه كارهای او را منتشر كند. قبل از آنكه متوجه شوند كاست منتشر شده بود با نام بوی گندم و مثل توپ صدا كرده بود.
دختر بزرگتر مازیار، غزل میگوید: این كاست مجموعهای بود از ترانههای قدیمی پدر با آهنگهایی از آقای شمس، نوجوكی، بابك بیات و دیگران و آهنگ بوی گندم مال منصور تهرانی بود و همه فكر میكنند همه كاست كار منصور تهرانی بود. در منزلشان نشستهایم كه در حوالی خیابان ملك است به اتفاق مادر، خواهرش ترانه و سعید عزیزی همسر غزل كه خود آهنگساز است و شركت پژواك هنر شرق را به اتفاق غزل میگرداند. غزل خودش هم خواننده است و چند كنسرت هم برای بانوان برگزار كرده. من بیشتر دارم با خانم افسانه سهایی صحبت میكنم، همسر مازیار و آنها دورتر نشستهاند. گاهی وقتها كه نیاز به توضیح باشد وارد بحث میشوند. غزل مطابق معمول كمحرف است وتوضیحات را بدون حتی یك كلمه اضافه میگوید و بعد مینشیند كه مادر صحبت كند. مادر اما با حرارت صحبت میكند. من كه هیچگاه مازیار را از نزدیك ندیده بودم اما حدس میزنم غزل این كمحرفی را از پدر به ارث برده باشد. صاحب آن ترانههای غمگین و آن صدای گرم سوخته؛ گرم حزین. ترانه، دختر دوم مازیار هم هست منتها در حاشیهای دورتر. میآید و میرود. مشغول كار خودش است. او هم اهل موسیقی است. خانوادهای یكدست. مادر دارد از كاست بوی گندم حرف میزند و به نظرش منصور تهرانی مقصر است اما غزل میآید و وارد بحث میشود كه او هم در انتشار این كاست مثل پدر دخیل نبود. یعنی او هم طرفی نبست از آن همه استقبال از كاست.
مازیار میخواست مجوز بگیرد برای كارهایش كه هیچ ایرادی نداشتند اما از آن طرف عباس منطقی ظاهر شده بود با مجوزی در دست و چند وقت بود كاست بازار را قرق كرده بود. این البته تنها تجربه عباس منطقی نبود. او مجموعهای از زیباترین آثار فرهاد را هم با عنوان وحدت منتشر كرده بود بدون اجازه خانوادهاش. همانطوری كه در سالهای اخیر آهنگهای عباس مهرپویا را منتشر كرده بود. آن موقع در ابتدای این راه بود. از خانم افسانه سهایی از عباس منطقی میپرسم. میگوید: او از كسانی بود كه در لالهزار در كار نوار و پخش كاست بود. حقیقتاش این است كه او یك روز به خانه ما مراجعه كرد. همین خانه. با همسرش آمده بود. به مازیار گفت كه مازیار وضعم خیلی بد است. یك كمكی به من بكن. مازیار گفت چه كاری از من ساخته است؟ آقای منطقی گفت كارهایی را كه داری به من بده، من از وزارت ارشاد مجوز میگیرم. من میتوانم. من آنجا آشنا دارم و میتوانم مجوز بگیرم. شوهرم هم به رسم امانت تمام كارهایش را در اختیارش گذاشت. تمام كارها را. ایشان هم رفت گویا یك مجوز قلابی گرفت... غزل حرف مادر را قطع میكند: مجوز یك آهنگ از هشت آهنگ را گرفت. فقط مجوز آهنگ گل گندم را گرفت و بقیه آهنگها را بدون مجوز در كاست گذاشت و به همین خاطروقتی كاست منتشر شد بعد از یك مدت به خاطرنداشتن مجوز متوقف شد. سعید هم توضیحاتی میدهد كه بماند.
آن كاست در آن سال فقط در سه ماه اول كه در بازار بود پنجاه و پنج میلیون تومان فروش كرد. بعد از آن از ادامه انتشار جلوگیری كردند. مازیار بعد از انتشار كاست پیگیری كرد كه حق و حقوقش را بگیرد اما منطقی مورد بحث پیدایش نبود. كسی خبری از او نداشت با وجود آنكه مدیرعامل یك شركت اسم و رسمدار بود كه هنوز هم هست. همان كه در یكی دو سال گذشته كاستهای مهرپویا را هم منتشر كرده است با همان روال قدیم.
مازیار پس از انتشار این كاست به این صورت از چند طریق تحت فشار بود. از طرفی حق و حقوقش پرداخت نشده بود، از طرفی دیگر او كه آنقدر صبر كرده بود تا با مجوز و قانونی عمل كند، كاستی را در بازار میدید كه به جز یك آهنگش بقیه بدون مجوز بودند. طرف مورد بحث هم كه پیدا نبود بنابراین او بود كه مورد بازخواست قرار میگرفت.گفته بود كه من روحم از انتشار كاست خبر ندارد اما این دلیل منطقی نبود. مستر كارها در اختیار آن شركت قرار گرفته بود. توضیحات شرح ماوقع او را از بازخواست خارج كرده بود. تبرئه شده بودو كاست متوقف. این وسط تنها یك فایده برای مازیار متصور بود و آن اینكه یخ ممنوعیت صدای مازیار شكسته بود. حیف آن صدای گرم كه یخ كرده بود.
من و شمع نیمهجون امشب بس كه نالیدیم شب به تنگ آمد/خدا را آیینه جانم از غم تنهایی به سنگ آمد/چهها من كشیدم به پای تو...
حتی خندههات مث تلخی گریه است/ مث لبخند دروغ آشنایی/ تورو خوب میشناسم از عاطفه سرشار/ تو كجا و قصههای بیوفایی/ حرف بزن ای مهربون/ منو از خودت بدون درها به روی مازیار باز شده بود ظاهرا، اما یك در قرار بود بسته شود. او البته وسواس بسیاری برای انتخاب آهنگ و شعر داشت. بیلان كاریاش هم همین را نشان میداد. خواننده ترانه معروف ماهیگیر كه مثل توپ صدا كرده بود در تمام عمر هنریاش كمتر از سی آهنگ خوانده است و حالا كه قرار بود اولین كاست رسمی و قانونی بعد از انقلابش را منتشر كند وسواس داشت كه كار خوب باشد. گل گندم حدود سالهای 73 و همان سال توقیف شده بود، سال 75 ضبط كودك قرن شروع شده بود. در این سالها دنبال شعر و آهنگ خوب میگشت. اینها را غزل میگوید و ادامه میدهد: بعد كه آقای محمدی مطلق كارهایش را آورد بدش نیامد. شعرها از آقای ساعد باقری بود. كارها هم بد نبود. ملودیها را بابا خودش ساخته. یك نوار آزمایشی هست كه در آن با هم حرف میزنند و درباره كار صحبت میكنند در آنجا میبینیم كه اكثر ملودیها را خود بابا ساخته. اگر گوش كنید متوجه میشوید، ملودی آقای مطلق یك چیز دیگر بود و بابا با این ملودیها بازی كرد و ساخت. سال 75 این كار به صورت آزمایشی ضبط شد، خورد به بیماری مازیار و صبر برای بهبودیاش كه هیچگاه محقق نشد، سال 76 مازیار فوت كرد. كاست در تیرماه 77 منتشر شد. آن موقع مازیار نبود. مازیار در اوایل میانسالی فوت كرده بود. در یكم تیرماه 1331 در بابل متولد و در شانزدهم فروردین 76 فوت كرده بود.یعنی درست دو ماه و نیم مانده بود كه چهل و پنج ساله شود.
از افسانه میپرسم: شما ساكن تهران بودید؟ تایید میكند. میپرسم: چطور با هم آشنا شدید؟ میگوید:عاشق شده بودیم دیگر. و همه با هم میخندند. میگویم: پیش بچهها لو رفتهای. میگوید: خودشان همه چیز را میدانند. همه چیز را از اول تا الان. من هیچ چیزی را از بچههایم مخفی نكردهام. ما آن موقع با مادرم در پاسداران زندگی میكردیم. مازیار به اتفاق برادرش و همسر فرانسوی برادرش در همین خانه زندگی میكردند. اول انقلاب آنها رفتند و ما آمدیم اینجا. مازیار وقتی حدود شانزده سالش بود آمده بود تهران.برادرش در تهران زندگی میكرد. عشق به موسیقی داشت. پیش مرحوم فریبرز حیدری پیانو یاد میگرفت. خودش تعلیم صدا میداد و برای غزل از دوسالگی پیانو خرید. آقای فریبرز حیدری میآمد و به غزل هم پیانو یاد میداد. بچهها ژن موسیقی را از پدر به ارث بردهاند. شوهر من هم موسیقی را از مرحوم مادرش به ارث برده بود. مادرش صدای بسیار خوبی داشت و وقتی كه میخواند همه اهالی محل از خانههایشان میآمدند بیرون كه صدایش را بشنوند. یك چیزی در صدایش بود كه خیلی شنیدنی بود. شوهرم همیشه میگفت كه در شمال محیط ایجاب میكرد كه صدایشان را رها كنند.
از آن صداهای رها مازیار به دنیا آمد كه مظلوم بود و معصوم و خالی از هر زد و بند. درگیر یك سوءتفاهم شد و غصه خورد.
گریههات زخم مصیبت نداره/قلب تو به غصه عادت نداره/حوض كوچیكو یه دریا میبینی/لونهتو قد یه دنیا میبینی.
گل گندم را كه كنار بگذاریم از مازیار سه كاست منتشر شده است. كودك قرن با آن داستانی كه گفتم. بعد ماهیگیر به همت غزل و سعید در شركت پژواك هنر شرق و بعد از آن حالا كبوتر. فقط كاست تنهایی مانده است كه منتشر شود.
نمیدانم كاست گل گندم را هنوز میفروشند یا نه. شاید بفروشند. همانطوری كه وحدت را میفروشند. همانطوری كه آواز قو را میفروشند. كسی جلودار كسی نیست. مازیار كه نیست. اگر بود و وقتی بود هم فرقی نمیكرد.
خوش به حالت كبوتر/ هر جا بخوای پر میكشی..
-
masoud908 جان باز م گل کاشتی!!!!! ممنونم از مطلب بسیار بسیار خوبت!!!