نمی دانم،
شاید آرزویم تکرار آرزو کردن هاست، نمی دانم!
Printable View
نمی دانم،
شاید آرزویم تکرار آرزو کردن هاست، نمی دانم!
من
قبل از تو
منطقی
با تو
احساسی
بعد از تو
تعریف نشده!
به من پرواز را آموختی، تا که خودم پرواز کنم!
اما من یاد نگرفتم، چرا که تو مرا پرواز می دادی!
حالا که تو مرده ای ، من هم دارم میمیرم! در نادانی
"پرده مردنی است ، پرواز را بیاموز"
بی گریم یا با گریم یک بازیگری که این گونه من بی آرایش را یک دلقک فرض کردی
گناهم
این است ،
مصموم ِ
ذهر ِ
چهره ی
بی گناه و
معصومت
شدم!
حالا که دیگر من تغییر کرده ام بهانه می آوری
که دیگر دیر است.
من را بگو که برای یک لحظه رسیدن به تو
زنده ی خود را کشتم
آن یک لحظه هم آخر به اتمام رسید
بی تو
این همه انتظار کشیدم نیامد
شاید او هم منتظر من است
دفتر خاطرات و آلبوم عکس هایم را دارم می سوزانم!
بعد این باید بگویم یادت بخیر "یادش بخیر"
رها شدن از بندت مرا زندانی افکارم کرد
شاید این مجازات فرار کردنم از زندان تو بود
تنها جرم من نگاه کردن به تو بود
و حالا من از زندانی به زندانی دیگر ...
پرواز دیگر خواهم کرد و
از این دیار دور خواهم شد و
به این امید
به سوی آسمان بال می گشایم
که
شاید تو در آن جا باشی؛
فرشته ی من!
من دیوانه ام،
آری، دیوانه ی تو!